اسم من شایان هست قدم 178 و وزنم 70 این یک خاطره واقعی هست و فقط اسم ها تغییر یافته و خیلی نمیتونم داستانو اب و تاب بدم چون ی حس شرمساری دارم از بیاد اوردن این خاطره چهار سال پیش من 22 سالم بود ک داخل یک شرکت کار میکردم مسئول بسته بندی شرکت بودم ی روز ی خانم سبزه تقریبا قد 160 وزن 55 اومد واسه قسمت بسته بندی شرکت و زیر نظر من کار میکرد من با همه تو شرکت خوش رفتار بودم اونم جذب رفتار من شده بود و با من صبحونه میخورد و کار میکرد داخل شرکت قسمت بسته بندی و تولید و اداری کاملا جدا بود و صحبت ها و حرفایی ک میزدیم خیلی سخت ب گوش بقیه میرسید خلاصه هر روز من و افسانه همکارم در مورد چیزای مختلف صبحت میکردیم اون میگفت سه تا بچه داره 33 سالشه و شوهرش خیلی خیانت میکنه و باهاش دعوا میکنه و منم در مورد دوست دختر قبلم صحبت میکردم و اونم در مورد دوستاش ک راحته و با پسرا مشروب میخورن و از این حرفا ک منو خیلی خیلی مجاب کرده بود باهاش سکس کنم بعد از تقریبا ی هفته ک با من بسیار صمیمی شده بود منو از خونه به شرکت و از شرکت به خونه میرسوند چون من وسیله نداشتم و اون ماشین داشت و منو میرسوند یبار ی بطری شراب سفید بهم داد و همین اغازی بود برای شروع ی رابطه جنسی فرداش توی شرکت بودیم ک گفت من شب بیکارم میای بریم دور بزنیم و منم گفتم حتما شب شد و من رفتم دوش گرفتم و اومد سر کوچه دنبالم و منم سوار ماشین شدم و ما متاسفانه اون موقع هیچکدوم مکانی نداشتیم ک بریم اونجا و البته اینم بگم ک تا قبل امشب ما حتی بهم دست نمیدادیم توی شهر دور زدیم و از کمر بندی رفتیم توی جاده اصلی و چند کیلومتر از شهر دور شده بودیم ک من گفتم همینجاا نگه دار شب بود و اسمون پر از ستاره و من صندلیو کمی دادم عقب و تو ذهنم میگفتم چجوری شروع کنم و قلبم تند تند میزد و پر از هیجان بودم وقتی صندلیو دادم عقب و بهش گفتم دستتو بده تو هم مثل من دراز بکش امااا اون یهو مثل وحشیا پرید رو لبام و شروع کرد ب خوردن لبام و من کاملا شوکه بودم ولی وقتی بخودم اومد دیدم خوردن لبامو عالی انجام میده و من همراهیش کردم لباشو خوردم و اون گردنمو میخورد گوشمو میخورد و با دستش کیرمو میمالید اساسی منو تحریک کرده بود یهو دیدم داره زیپ شلوارمو باز میکنه ک من گفتم دس نگه دار برو توشهر اینجا همه دارن میبینن چخبره و اون هم برگشت به شهر ی جای خاکی توی شهرک جدید ک خیلی ساختموناش ساخته نشده بودن پیدا کردیم ماشینو زد کنار و تو ماشین سریع زیپمو باز کرد و کمربندمو باز کرد شلوار و شورتمو کشید پایین و سریع کیرمو کرد تو دهنش و و خیلی تند تند و مثل ی ادم تشنه و هلاک شروع کرد ب عقبو جلو کردن دهنش داشت دیوونم میکرد ک گفتم بیاد صندلی عقب ک سینه هاشو بخورم رفتیم صندلی عقب دکمه های مانتوشو باز کردم و تاپشو کشیدم بالا و سوتینشو دادم بالا و شروع کردم ب خوردن سینه هاش ک یهو صدایی از تقریبا سی متری ما اومد و گفت شما اینجا چیکار میکنین من داغ داغ بودم و یهو شوکه شدم ترسیدم ریدم تو خودم و افسانه هم اساسی ریده بود تو خودش ک همونجا من یکی از فرز ترین و سریع ترین صحنه های عمرمو دیدم افسانه سریع منو خابوند و گفت تو بخواب و تکون نخور سریع دکمه های مانتوشو بدون اینکه سوتینو تاپشو درست کنه بست و رفت صندلی راننده نشست ماشینو روشن کرد و با سرعت از مسیر دور شد من فقط یادمه یارو میگفت کجا میریرن اینجا باشگاس جای اینکارا نیست و از این کسوشرا ساعت تقریبا دوازده شب بود و من بد ضدحالی خوردم ولی گفتم نمیشه باید یکاری بکنم گفتم افسانه بیا بزن بغل یکی از همین خونه نیمه کاره ها تا سکس کنیم اونم با کمال میل قبول کرد و گفت باشه ولی فقط میتونم ساک بزنم تا ابت بیاد منم گفتم باشه بغل یکی از خونه ها نگه داشت و کسی اونجا نبود و سریع شلوارمو تا بالای زانو کشیدم پایین و اونم شروع کرد ب خوردن کیرم منم کوسشو میمالیدم از روی شورتش اون انقد خوب ساک میزد ک از دنیای واقعی بدور بودم و با لذت کیرمو میخورد و منم نازش میکردم و کس و سینشو میمالیدم تا اینکه ابم اومد و نزاشت کیرمو از دهنش بیرون بکشم و کل ابمو خالی کردم تو دهنش و اونم بعدش ابمو ریخت از دهنش بیرون و گفت یخوردشم قورت داده اون شب با استرس من ارضا شدم و دفعه های بعد من درست و اساسی اونو کردم ک هم خودش لذت برد هم من داستان کاملا واقعی بود و اگه انقد بدون حس شهوتی نوشته شده چون کاملا واقعیه و سخته بخام ی داستان سکسی ک باعث شرمساریم هستو با آب و تاب تعریف کنم نوشته
0 views
Date: October 23, 2018