با سلام به تمام دوستان این سایت من حقیقتا از بچگی ادبیاتم همیشه ضعیف بود واسه همینم یکم دست به قلمم ضعیفه داستانی که میخوام واستون بنویسم یک داستان کاملا واقعیه و میخوام درس عبرتی بشه واسه تمامی کسانی که سکس رو به خاطر امکانات طرف میکنن اول من اسمم کامرانه یک پسر 27 ساله با قیافه و ظاهر خیلی خوب با زبون هم مخ خدا رو هم میتونم بزنم امکاناتم و اقعا خوب هست خلاصه یک ایده ال برای هرکسی من بعد از ظهرا با دوستم میرم پیاده روی سرعتی توی پارک نزدیک خونمون واقعا پنجاه درصد قصدمون پیاده روییه و پنجاه درصد دیگه مخ زنی من تو این پارک با چندین نفر خانم با کلاس به بهانه ورزش اشنا میشدم و اشنای و واخرش هم ختم میشد به سکس و من خیلی زود از افراد زده میشدم و ولشون میکردن خلاصه سرتون رو درد نیارم یه چند وقتی بود تو این پارکه یک پیرزنه که مامان من بچش میشد همش کجکی نگاه میکرد و امارر میداد منم تو دلم همش مسخرش میکردم دوستم هم که ارش بود میگفت کامران نون تو پیرزنه مخشو بزن یک بار که باهاش سکس کنی تا اخر عمر هر کاری بگی واست میکنه منم همش مسخره جفتشون میکردم تا یک روز ارش اومد گفت کامران دیروز که نیومده بودی طرف اومد گفت این شماره رو به تو بدم منم که بهم بر خورده بود شماره رو پاره کردم کلی هم ناسزا به این دوستم گفتم وگفتم منو چه به این ورپلاسیده همسنه مادربزرگمهو چمد روز بعد خود پیرزنه اومد گفت اقا من میخوام با شما اشنا بشم من گفتم خانم خجالت بکش شما از ننه منم بزرگتری و خلاصه حسابی تحقیر شد و رفت تا چند روز عذاب وجدان داشتم که اونم دل داره و نباید اینقدر بد باهاش برخورد میکردم چند هفتهای از این ماجرا گذشت منم فراموش کردم داشتم میرفتم خونه که دیدم یه و کروک پارک شد و پیرزنه اومد بیرون همون جا بود که یاد حرف ارش افتادم که گفت نون تو پیرزنه ظهرش اومدم پیاده روی دیدم اونم اومده بود طبق رسم همیشگی بهم لبخند زد و این بار منم حسابی بهش امار دادم پیش خودم گفتم مخ اینو بزنم تا اخر عمرم بخورم و بخوابم خلاصش کنم اومد پیشم صحبت کردیم قرار اشنایی گذاشتیم اسمش زهرا بود 54 سالش بود شوهرش فوت کرده بود و کلی ارث و میراث به جیب زده بود کم کم اشنا شدیم هر روز میرفتیم و حسابی سوزه ملت شده بودیم کادوی خوب رستورانای شیکو مزایای اون بود چند وقت از رابطمون گذشت تا یک روز گفت میخوام با هم سکس داشته باشیم منم جا خوردم چون تا حالا با کسی با این سن و سال سکس نکرده بودم یکم من من کردم و گفتم اکی پیش خودم گفتم اینم مثل بقیه همه زنا یکین تازه این جا افتاده تره پس استاده سکسه اون روز کذایی رسید و رفتم خونشون اومد بغل دستم نشست دست اندخت دورگردنم شروع کرد لب گرفتن داشت حالم به هم میخورد انگار داشتم کله پاچه میلیسیدم بعد رفتیم روی تخت شروع کرد لخت شدن وای خدایا بدترین صحنه عمرم بود یک بدن چروکیده شل و ول وای وای وای نمیدونستم چیکار کنم نه راه پس داشتم نه راه پیش گفتم جهنم شروع کردیم نه ساک میزد نه حال میدا نه سکس در حد صفر وقتی کیرمو گذاشتم در سوراخش احساس چندش میکردم وسط کار دیگه کیرم بلند نمیشد گفت کونم بزار منم تو دلم گفتم حتما خلاصه این روز کزایی گذشتو از فرداش دچار حمله روحی شده بودم زندگیی دور سرم میچرخید دیگه از همه حانوما بدم میومد اصلا حال سکس نداشتم خیلی اوضاع بحرانی بود باور نمیکنید حالم از ادمو عالم به هم میخوردتازه فهمیدم چه گوهی خوردم منو چه به این سن و سال ادم دوست شدن همش خودمو سرزنش میکردم اونمم شروع کرده بود 24 ساعت زنگ زدن دیگه دچار حمله روانی شده بودم یا اون زنگ میزد یا به فکر سکسش بودم نمیدونستم چجوری از شرش خلاص شم دیگه دیوونم کرده بودم بیخیال نمیشد منم رفتم خطمو فروختم دوستان عزیزم الان چند ماه از این ماجرا میگذره و هنوزم نمیتونم با خانومی رابطه برقرار کنم همشم به خاطر خریت و پول پرستی خودم بود و واقعا به این جمله که میگن پرستو با پرستو باز با باز ایمان اوردم زهرا خانم واسه هم سنو سالای خودش هلو بود ولی برای من سیب زمینی دوستان عزیز این سایت گول این حرف که مفت باشه و کوفت باشه یا پول داشته باشه کافیه یا فقط سکس کنید حالا با کی یا چی رو نخورید ببخشید من نگارش گر خوبی نیستم اگر غلط املایی یا هر مشکلی داشت منو به بزرگی خودتون ببخشید ضمنا خانومای سن بالا هم عذر خواهی منو قبول کنن قصد جسارت یا توهین نداشتم کمیت رو فدای کیفیت نکنید نوشته
0 views
Date: August 22, 2018