با سلام خدمت خوانندگان محترم من اولین بارم هست داستان مینویسم پس کمی و کاستی هارو ب بزرگی خودتون ببخشید با جمعی از دوستان در مرکز شهر مشغول دور زدن بودیم با موتور بعد از کلی شوخی و مسخره بازی طبق معمول موضوع بحث ب دخترا رسید یکی از دوستان گفت ک مدتی هست تو نخ یک دختر رفته و نمیدونه چطور قدم اول را برداره ب همین خاطر هر نفر یک نظری میداد و بعد از اینکه من متوجه شدم طرف مورد نظر مغازه دار هست ب دوستام گفتم ک من میتونم شماره ازش بگیرم بلوف برای ضعیف نشون دادن دوستم ک در همین حین دوستم با خنده ب من گفت ک تو منم گفتم اره مثل اب خوردن دوست منم خواست زرنگ بازی در بیاره ک یا منو ضایع کنه یا شماره شخص مورد نظرش بهش برسه به همین خاطر گفت شرط میبندی شرطی ک دوست من گذاشت تقربا یک طرفه بود ب این خاطر ک اگه من میباختم چیزی زیادی از دست نمیدادم ولی باخت تاوانش خیلی بیشتر از من بود ب همین خاطر شرط قبول شد و ما ب سمت هدف حرکت کردیم توضیح من نیما 23 ساله با قد معمولی و هیکل ورزشکاری ادم کم رویی نیستم ولی میدونم پر رو هم نیستم ک توانایی های من تقریبا همگی در حد معمولی هستند بعد از حدود یه ربع ب محل مورد نظر رسیدیم و دوستان من روبروی مغازه ایستادند در طرف مقابل خیابان و نظاره گر کار من باشند وقتی داشتم از خیابان عبور میکردم بدجوری دستپاچه شده بودم چون قبلا تو مراکز عمومی صحبتی میکردم با یه دختر در رابطه با دوستی ولی الان قضیه کاملا متفاوت بود مغازه شخص مورد نظر آذر یه خدمات کامپیوتری بود و وقتی من وارد مغازه شدم وقتی چشمم ب چشمش افتاد بدنم عرق سردی کرد چیزی ک میدیدم در تصورم نمیگنجید یه دختر چشم ابی ک چیزی از زیبایی کم نداشت یک سوپر استار واقعی اومدم سلام کردم و چون من خودم تخصصم کامپیوتر هست ب همین خاطر یه کمی در مغازش چرخیدم و سوالاتی پرسیدم درباره برنامه های کامپیوتری تا اروم شم بتونم حرف بزنم بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم رو کردم ب آذر گفتم راسیتش غرض از مزاحمت اون چند نفری ک در طرف دیگر خیابان ایستادن و حواسشون ب داخل مغازه هست با من شرط بستن سر شماره شما و شما اگه لطف کنید تو یه تیکه کاغذ یه چیزی بنویسید بدید ب من ک پیش اینا ضایع نشم ازتون ممنون میشم بعد از لبخند ارومی ک زد با تعجب دیدم شمارش را در یک تیکه کاغذ نوشت و ب من داد بعد از خارج شدن از اونجا با چهره های دوستام مواجه شدم ک تنها چیزی ک گفتم این بود ک من شرط را بردم حالا مرد باش انجام بده دوست منم گفت چشم تو شماره را بده من شرط را الان ادا میکنم ک گفتم این یکی را شرمندت چون که اون شمارش را ب من داده و انتظار عمومی کردنش را از من نداره در نهایت آذر مال ما شد دوست ما هم قهر کرد با ما ظرفیت در حد تیم ملی و از شرط هم خبری نبود ولی من ک چیزی را از دست نداده بودم ب همین خاطر دوستی ما شروع شد و من تقریبا هر روز میرفتم پیشش و چون زمینه اطلاعات من بیشتر از اون بود من گه گاهی چیزایی بهش یاد میدادم ب همین خاطر من میرفتم پشت میزش تا بهش نزدیکتر باشم و علارغم اینکه برای من صندلی میزاشت ولی من رو پا کنارش میاستادم ک اولین بوسه را وقتی ب من داد ک من دستم را دورش حلقه زده بودم و صورتهامون موازی همدیگر بود و من تونستم اولین بوس را ازش بگیرم تا اینکه من آذر را دعوت کردم ک بیاد خانه ما و بعد از کمی ناز و ادا اصول قبول کرد رفتم دنبالش و وقتی وارد خانه شدیم گفت کسی خونتون نیست این دیگه از اون سوالات بود گفتم ک ن فقط خودم و خودت بعد از کلی پذیرایی رفتیم سراغ پی سی و بعد از نشون دادن چندین عکس از خودم قرار شد یه فیلم ببینیم و من فیلم گل منجمد را انتخاب کردم فیلم سکسی با بازی بانو ی سویا زن اول جومونگ من ک فیلم را دیده بودم همش منتظر بودم قسمت سکسیش بیاد بتونم راحت کارمو انجام بدم بلاخره ب جای مورد نظر رسید و منم حواسم اومد تو اتاق و دیدم ک آذر داره جمع و جور میشه و نیم نگاهی هم ب من داره من ک بدجوری راست کرده بودم حرارت بدنم بالا رفته بود چشمام جایی را نمیدید بهش نزدیک شدم و رفتم طرف صورتش با انگشتم چشماشو بستم و چند بوسه اروم از گونه هاش گرفتم داغ شده بود چشمهاشو باز کرد شروع کردیم ب لب گرفتن از هم در همین حین دستم را بردم طرف سینه هاش و شروع ب مالیدن کردم من دیگه کاملا رفته بودم روش و ازش لب میگرفتم یه دستم را بردم طرف ران پاش و بعد کم کم رفتم طرف شلوارش من خواستم دستم را ببرم داخل شلوارش و اون دستش را گذاشت رو دست من ن ک منم چند لحظه ای دستم بی حرکت مانده بود از روش بلند شدم و بردمش طرف تخت خواب و اونجا نسشت منم کنارش نشستم دستش را گرفتم بردم طرف کیرم ک ب من گفت من تا حالا این کارو نکردم و میترسم ک بهش گفتم نگران نباش چیزی نمیشه بعد از اون شروع کردم ب در ارودن لباسم و آذر رو شکم خوابیده بود من شروع کردم ب در اوردن لباسش و و قتی با صحنه لخت بودنش مواجه شدم برای لحظاتی خشکم زد دیگه معطل نکردم خوابیدم روش و شروع کردم لای پاش کیرمو عقب و جلو کردن احساس میکردم قلبم داره از تو سینم میزنه بیرون ک سرعتم را بیشتر کردم و صدای اه و اوه آذر هم کم کم بلند شد از روش بلند شدم چون نمیخواستم ب این زودی ابم بیاد سر کیرمو گرفتم گذاشتم در سوراخ کونش ک گفت ن از کون ن من اصرار کردم ک اروم میکنم ولی بازم قبول نمیکرد رفتم کرم اوردم و ب کیرم مالیدم و یه کمی هم ب کونش ک اون هی میگفت درد داره و منم سرش داد زدم و از اخمی ک کرد فهیمد قهر کرده شانس ما همه دل نازک شدن کیرمو گذاشتم در کونش و اروم فشار دادم ک آذر هم با فشار من جلو میرفت ک بعد کامل خوابیدم روش و با فشاری ک دادم نصف کیرم رفت تو و یه جیغی هم کشید و چشماشو محکم ب هم فشار داده بود من اروم اروم شروع کردم ب عقب و جلو کردن و یه کم ک کیرم جا باز کرد تا ته فشار دادم و کردم تو دیگه کیرم تو کونش جا باز کرده بود و من شروع کرده بودم ب تلمبه زدن و همینطور داشتم سرعتم را بیشتر میکردم ک صدای ناله های آذر بیشتر شد و یه جیغی کشید و بی حال شد کیرم را از تو کونش در اوردم چون اصلا دلم نمیخواست اون لحظه تمام بشه بعد از کمی وقفه رو کمر خوابوندمش و یک مینی بالش گذاشتم زیر کمرش و دوباره کیرم را کردم تو کونش و شروع کردم ب عقب و جلو کردن اما فضای خسته کننده ای داشت و اصلا برای ادامه کار نمیشه سریع عمل کرد ب همین خاطر بردمش رو بغل و شروع کردم ب تلمبه زدن ک دیگه نایی برام نمانده بود و آذر هم التماس میکرد ک دیگه کافیه و من سرعتم را بیشتر کردم و ابم اومد و همانجا تو کونش خالی کردم و بی حال کنارش افتادم بعد از حدود یه ربع آذر بلند شد و گفت من باید برم و شروع کرد ب پوشیدن لباساش و با منم ک حرف نمیزد ک من هر چی هی میخواستم کاری کنم بخنده خودشو گرفته بود تا اینکه گفتم تو اینجا با حالت قهر اجازه خارج شدن از خانه را نداری بیا یه بوس بده و اشتی کن خودم هم رفتم در اتاق را قبل کردم رفتم در گوشه دیگر خونه وایسادم بلاخره خودش اومد طرف من و با حالت مغرورانه صورتش را نیمرخ کرد و گفت سریع بوس کن میخوام برم ببخشید اگر طولانی بود نوشته
0 views
Date: August 15, 2018