سلام بچه ها این داستان به جون خودم واقعیه خیلیم قشنگه میخوام از اول واستون بگم سه سال پیش بود بطور اتفاقی با دختری آشنا شدم به اسم مهناز که راستشو بخواید ازشم قبل آشنائینون یه کم خوشم میومد خیلی دختر نازی بود از همه لحاظ خوب بود من اونموقع 20 سالم بود اونم همسن خودم بود وقتیکه همه از رابطمون باخبر شدن دق کرده بودن که مهنازو بدست آوردم مام عاشق همدیگه شده بودیم خفن واس همدیگه جون میدادیم ولی خونواده من هیچوقت راضی نمیشدن که برن خواستگاری میگفتن این خونواده یعنی خونواده مهناز در حد ما نیستن و از این حرفا منو مهناز با همدیگه سکس تلفنی شروع کرده بودیم ولی هردومون میخواستیم یه بارم شده باهم بخوابیم منکه آرزوم بود یه بار باهاش بخوابم بعدش بمیرم چون خیلی زیبا و فوق العاده جذاب بود با یه استیل کاملا نایس و خوشتیپ چندبار قرار گذاشتیم رفتیم پارک مهنازم که خدایش قبلا از اینکارا نکرده بود چون به کسی اصلا محل نمیزاشت منم یه آشنای خیلی متفاوت بود که دوس دخترم شدو عاشق همیگه تو پارک یه جای خوب گیر آوردیمو شروع کردیم به لب گرفتن اشکش در اومد میگفت من دوست دارم میخوام تا ابد همیشه بتونم ازت لب بگیرم گفتم خودت میدونی من از تو بدترم هرکاری میکنم تا به همدیگه برسیم بازم شروع کردیم لب گرفتن من لبا مهناز میخوردم بعد خود به خود وضعیت عوض میشد اون لبای منو میخورد زبونامونو به هم میزدیم داشتیم با یه لب دیونه میشدیم منتظر بو من کاری بکنم ولی روش نمیشد بگه منم بدجور حشری شده بودم دستمو گذاشتم رو رانش لبامو ول کرد نگاش کردم لباش قرمز شده بودو برق میزد یه کم نفسش کشیدنش تند شده بود چشماش خمار شده بود گفت بسه نمیتونم تحمل کنم بریم خونه تلفنی بهم زنگ بزن منظورش این بود تلفنی باهام سکس کن گفتم نه مهناز بیشتر بمونیم فعلا که کسی نیست روناشو میمالیدم گفتم دوس داری الان بکنمت سرشو تکون داد و رضایت منم دیگه خجالتو گذاشتم کنار واسه اولین بار روبرو بهش گفتم مهناز کیرم تو کست همینو که گفتم مهناز دیونه شد از بس حشری بود داشت بیهوش میشد گفت وای محسن بازم همینو بگو زیاد بگو گفتم مهنازم چی دوس داری الان گفت فقط کیر تورو تو خودم احساس کنم دق کرده بود جاش نبود سکس کنیم گفتم ممه هاتو از رو مانتو بمالم گفت آره شروع کردم به مالیدن که دکمه مانتوشو باز کرد گفت دست بکن زیر لباسم بمالش وای تو عمرم همچین سینه مالیدنیو تجربه نکرده بودم سینه دخترای زیادیو حال کردم ولی این خیلی فرق داشت تا ابد یادم نمیره میگفت آی یه کاری کن من خیلی حالم بده سینه هاشو میمالیدم داشتم دیونه میشده یقه لباسش گشاد بود گفتم بیارش بیرون میخوام سینتو بخورم 9 شرو کردم به خوردن بعد گفتم مهناز جلو مانتورو ببند میخوام کستو بمالم تا ارضا بشی گفت نه اینجا نمیشه بریم تو بازار یه کم فکر کنیم کجا بریم رفتیم بازار که مهناز گفت محسن نگاه کن این موسسه تابلو زده طبقه سوم ساختمونه معلومه ساختمون خلوتیه بریم رو پله هاش من پائینو دید میزنم تو بالارو صدای پا که اومد عادی میشیم گفتم بزن بریم رفتیم موسسه رو دید زدیم از شانس ما دسشوی موسسه بیرون بود یعنی جفت در ورودی واحدی که موسسه بود گفت بریم تو دسشوی اولش ترسیدم بعدش گفتم بزن بریم هرچه شد بزار بشه بعد اون گفت نه بیخیال ترسم گرفت نمیام دستمو گذاشتم رو کونش گفتم تنها فرصتمون همینه میخوام همینجا کون خوشگلتم ببینم بعدش رفتیم تو گفتم زود شلوارتو بکش پائین گفت نه روم نمیشه دست بزار رو کسم ارضام کن تا بریم دست کردم تو شلوارش کسش خیس شده بود بدجور داغ کرده بود یه کم مالیدمش آه کوچیک میکشید گفتم بزار کیرمو یه کم بمالم رو کست تا منم آبم بیاد اونم گفت باشه شلوارامونو کشیدیم پائیت کس مهنازو که دیدم شهوتم رفت رو هزار اونم کیرمو گرفت تو دستش گفتم مهناز بمال کیرمو لبامون رفت رو هم و کیرو کسو با حرص میمالیدیم کسش خیلی تمیزو قشنگ بود گفتم بزارمش رو کست گفت باشه ولی نکن توش نمیخوام اینجوری بازم کنی چون بهم رسیدنمون هنوز مشخص نیست پس بفکرآینده منم باش گفتم باشه کیرمو که گذاشتم رو کسش یه آخ کشید از سر لذت زیاد بعد گفتم یه کم سرشو بزار رو سوراخ کست ولی نکن توش بعد شروع کرد به بازو بستن کسش که داشت کیرمو دیونه میکرد مثلا کسشو تنگ گشاد میکرد که الان من میگم بازو بسته کردن دستمو گذاشتم رو کونش وای که چه کون خوشگلو باحالی داشت میمالیدمش اونم با کیرم که تو کسش بود حال میکرد گفتم مهناز پشت کن بهم تا به کونت نگاه کنم وای چقدر خوش فرم بود نگاش میکردم میمالیدمش ولی نمیزاشت از کون بکنمش کیرمو گذاشته بودم رو سوراخ کونش به جان خودم انگار آتیش بود چسبوندمش به دیوار سینه هاشو میمالیدم کیرمو میمالیدم به کونشو کسش نشستم رو پاهام گفتم کونتو قمبل کن همینجوری سر پا باش فقط قمبلش کن سوراخ کونش کوچیک بود ولی امگار طلا بود حتی یه مو هم نداشت تمیز تمیز و خوشبو بعد زبونمو کشیم رو سوراخ کونش گفت نکن محسن اینکارو گفتم خودم خوشم میاد مزه کسو کونتو بچشم یه زبون کشیدم رو کسش گفت الان آبم میا بلند شو منو بکن تا آبمو بیارم جونم در رفت سوراخ کونشو خوب لیس زدم گفت مهناز فقط همین یه بار خلاصه راضیش کردم کونشو خوب قمبل کرد با دستاش بازش کرد گفت زود باش خوب لیس بزن تا خیس شه بعد بکن توش منم لیسو زدم گفتم خواهش میکنم توام کیرمو بخور گفت محاله بعد تف کرد تو دستش و کشید رو کیرم گفت کیرتم خیس شد الان دیگه یکی میاد زود باش کیرمو گزاشتم رو سوراخش گفتم جیغ نزنی بدبخت شیم سر کیرمو به زور کردم توش میگفت مردم بیار بیرون پاره شدم آب خشک شده با آ ب دهن نمیشه زود خشک میشه منم کون نمیدم بهت همینو چون دوست دارم بهت دادم دیگه هیچوقت ازم کون نخواه منم گفتم تورو خدا بزار بکنم دارم میمیرم گفتم کرم تو کیف داری گغت آره زود آوردمش بیرون کردم رو کیرم و با انگشتم کردم تو سوراخ کونش تا خوب لیز شه گفت درد داره زیاد توش نکن خواهش میکنم کیرمو با آروم تلمبه زدن بیشتر میکردم توش چشاش قرمز شده بود از درد ولی نمیتونست داد بزنه دهنشو کذاشم تو دهنم تا داد نزنه دستمم گذاشتم رو کسش و شروع کردم به مالیدن گفت بمالش زیاد بمال تلمبه نزن دردم زیاده بزار تو کونم باشه همینجوری کسمو بمال وای به زور گرفته بودمش تا نخوره زمین داشت ارضا میشد گفت محسنم تلمبه بزن تو کونم تا آبت بیاد دارم ارضا میشم من آه آه با صدای آروم میکرد درد کونشم کم شده بود گفت فشار بده انگشتتم بکن تو کسم کیرم از کونش کشیدم بیرون گشاد شده بو ولی نه زیاد چون سر پای کردمش گفتم برعکس شو تا کستو بکنم دختره رینقد شهوت داشت گفت بکنش تو کسم پارم کن مردم خواستم بکنم گفتم پشیمونی داره نکردم توش فقط سرشو گذاشتم توش چوچولشو میمالید بدنش لرزید گرفتمش تا نیفته طفلک چه آب شفافی داشت حدود 5 قطره میشد کیرم داغی آبشو کامل حس کرد کسش بازو بسته میشد منم نتونستم این حالی که داره به کیرم میده رو تحمل کنم گفتم بریزمش رو کست گفت آره آره بکن وای اینقد آب ازم اومد کسش خیس آب شد گفت وای این چقدر شهوتت بالا رفته چقدر آب اومد الان چجوری تمیزش کنم داغه آبت زود با دستماد کاغذی تمیزش کردم کسشو بعد کونشو مالیدم اینقد نرمو باحال بود بااینکه آبم اومده بود بازم میخواستمش دست کشیدم رو کسش نشستم روپاهام کسشو وا کردم توشو بوسیدم گفت وای محسن من عاشقتم دیگه بدون تو میمیرم اونم سر کیرمو با دستمال کاغذی تمیز کرد زبون کشی رئ سر کیرم بعد بوسیدش گفت دیگه نه ازم کون بخواه نه خورن کیرت چون کسم فقط تورو میخواد پس باید بهش برسی گفتم چشم گلم شلوارامونو کشیدیم بالا یواش رفتیم بیرون موسسه تعطیل کرده بود اوسکل حتی شک هم نکرده بود رفته بود مام خندمون گرفت از پله ها نمیتونست پائین بیاد تازه کونش درد گرفته بود قول دادم دیگه کیرمو تو کونش نکنم چون واقعا لذت کسش از کونش با اون همه باحالیم بیشتر بود زود از پله ها رفتیم پائین بعدشم رفتیم خونه چندبار همینکارو تکرار کردیم دوسال باهم بودیم ولی دیگه از کون نکردمش چون دوسش داشتم نمیتونستم درد کشیدنشو ببینم و میترسیدم فردا دیگه عادت کنه همش بگه از کون بکن اونم خوشحال بود که بهش اهمیت میدم و کونشو فقط میمیلمو نمیکنم خلاصه یه سال پیش مامانم زنگ زده بود بهش گفته بود اگه همین الان دس از سر محسن برنداری کاری میکنم به گدای بیفتید اونم زنگ زد کریه میکرد منم گریه میکردم رفتم با مامانم دعوا کردم گفت تنها پسرمو نمیندازم تو چنگ این خونواده که در سطح ما نیستن و بعدش مهنازو کلی تهدید کرده بود مجبور شد ازم دل بکنه گفت من اینهمه خواستگارمو رد کردم بخاطرت و هیچ منتیم نمیزارم چون تا ابد دوست دارم و تو ازدواجم کنی من ازدواج نمیکنم با هیچکی تا وقتا زنده ام بعد هرچی خواهش کردم ازم جدا نشه با گریه میکفت نمیتونم نمیشه باهات باشم من یا خودمو میکشم یا از دق میمیرم تا به جدایت عادت کنم بعدش قطع کرد الان یکساله جدا شدیم هنوزم عاشق همدیگه هستیم ولی دیگه هیچکاری از دستمون برنمیاد اونم همش خواستگاراشو جواب میکنه با منم حرف نمیزنه حتی طاقتشو نداره نگام کنه به سختی دارم روزامو بدون عشقم میگذرونم دیگه دوس دختر نگرفتم الانم افسرده شدمو خونه نشین و آرزوی مرگ میکنم نباید این داستانو مینوشتم ولی بهترین خاطره عمرم بود نوشتم واستون امیدوارم خوشتون اومده باشه نوشته
0 views
Date: August 12, 2018