سلام من امینم 23ساله از اصفهان خاطره ای که میخوام براتون تعریف کنم ماله وقتیه که من 18سالم بود و در مقطع پیش دانشگاهی رشته ی ریاضی درس میخوندم خب بهتره شروع کنم امیدوارم خوشتون بیاد اوایل زمستون بود و هوا خیلی سرد زنگ آخر دیفرانسیل داشتیم و فوق العاده خسته کننده حسابی کلافه شده بودم ده دیقه به زنگ بود که بهزاد زد بهم و گفت بعد مدرسه کاری نداری گفتم چیطور گفت اگه کاری نداری بریم قهوه خونه قلیون بکشیم گفتم باشه بریم زنگ خورد و رفتیم از مدرسه بیرون و راهی شدیم به سمت قهوه خونه صد متر مونده بود به اینکه برسم به قهوه خونه که چشمم افتاد به یه زن فوق العاده خوشگل و ناز اما چون چادر سرش بود درست نمیشد اندامشو دید اما از اون چهره ی ناز نمیشد گذشت یه دختر کوچولو با موهای بلند تو بغلش هم بود که واقعا نمیشد نگاهشون نکرد همینطور مات و مبهوت بودم که یه نگاه انداختم به بهزاد دیدم چشماش داره از حدقه میزنه بیرون بهش گفتم اوووووو مگه تا حالا زن ندیدی که اینطوری اب دهنت راه افتاده گفت امین این همسایه ی ماست و اما تا حالا اینطوری ندیده بودمش هیچوقت آرایش نمیکرد و مو هاشو بیرون نمیذاشت داشتیم نگاهش میکردیم و در موردش حرف میزدیم که رفت داخل یه مغازه ی لباس فروشی و بعد هفت هشت دیقه اومد بیرون اما بدون چادر وای خدای من عجب هیکلی داشت بهزاد گفت باورم نمیشه این اصلا اینطوری بیرون نمیومد گفت بیا بریم دنبالش رفتیم دنبالش که سوار اتوبوس شد و رفت به سمت جلفا بالا شهر اصفهان ماهم رفتیم دنبالش وقتی پیاده شد رفت داخل چند تا مغازه و کمی خرید کرد منم به پسر داییم زنگ زده بودم و باهاش هماهنگ کرده بودم که با ماشین بیاد تا ببینیم میشه سوارش کرد یا نه ده دیقه ای دنبالش کردیم تا پسر داییم رسید پسر داییم یه پسر خوشکل و زبون دار که تو مخ زنی عالیه به بهزاد گفتم تو رو میشناسه و اگه ببینتت سوار نمیشه ما اول اونو سوار میکنیم بعد تورو قبول کرد و ماهم رفتیم جلوش و براش بوق زدیم اول سوار نشد اما با حرفایی که پسر داییم بهش زد و اون خوشش اومد سوار شد وای قلبم به تاپ و توپ افتاده بود یه حس عجیبی داشتم راه افتادیم و رفتیم بهزاد و سوار کردیم وقتی بهزاد سوار شد خانمه دهنش باز مونده بود و رنگش پرید بعد کلی حرف و بحث بهزاد باهاش بالاخره اعتراف کرد که از وقتی شوهرش معتاد شده اونم میاد بالا شهر و مخ پسر پولدارا رو میزنه و باهاشون دوست میشه تا اوناهم از نظر مالی ساپورتش کنن خلاصه خیلی حرف زده شد تا بالاخره اعتراف کرد که سکس هم میکنه و جندس پسر داییم هم که خیلی حال کرده بود همون موقع به هر بدبختی بود خونه خالی جور کرد و رفتیم اونجا زنه که از الان دیگه اسم واقعییش رو بهتون میگم رفت داخل یکی از اتاق ها و بچش که خواب بود رو گذاشت روی تخت و اومد بیرون و روسریش رو برداشت وای موهای بلوندش خیلی به چهرش میومد رفت داخل اتاق و گفت یکی یکی بیاید بعد کلی بگو مگو تصمیم گرفتن که من اول برم داخل پسر داییم یه قرص ترامادول بهم داد و گفت زود شروع نکن تا تاثیرش رو بذاره من رفتم داخل اتاق و قلبم داشت از جا در میومد آخه اولین بارم بود که میخواستم یه زن رو از کس بکنم آخه قبلا دوست دخترام رو همه رو از کون کرده بودم واین اولین باری بود که من طعم کس رو میچشیدم زهره جون روی تخت نشسته بود و وقتی منو دید گفت بیا جلو رفتم جلو گفت ببین من بهتون امروز یه حال اساسی میدم اما یه شرطی داره و اونم اینه که بهزاد هیچ حرفی نزنه و منو لو نده منم بهش قول دادم که با بهزاد بحرفم تا به کسی چیزی نگه بعد از مطمئن شدن از رو تخت پا شد و اومد لباش و گذاشت روی لبام وای چه لبای شیرینی داشت همینطور داشتیم از هم لب میگرفتیم که دستم رفت رو سینه های سفت و خوشکلش وای عای بود از زیر لباسش سوتینش رو باز کردم و انداختم رو تخت داشتم گردنشو میخوردم که دستش رفت رو شلوارم و کشیدش پایین منم که کیرم داشت از پوستش در میومد و دیگه طاقت نداشتم تی شرتش رو از تنش در آوردم وای چه بدن سفید و نازی داشت نوک سینه هاش آدمو روانی میکرد اول یه لیس زدم نوک پستونش که یه آهی کشید و منم خوشم اومد و همه ی سینشو میکردم تو دهنم و با دستم اون یکی سینشو میمالیدم همینطور که داشتم سینه هاشو میخوردم آروم هولش دادم و انداختمش رو تخت و خودمم افتادم روش و آروم آروم اومدم پایین تا به نافش رسیدم و همه جی شکمش رو خوردم وقتی رسیدم به کوسش که هنوز شلوار تنگش پاش بود اول از روی شلوار کسش رو مالیدم و بعد آروم دکمشو باز کردم و شلوارشو کشیدم پایین وای خدای من انگار اصلا بدنش به مو حساسیت داشت خیلی سفید و تمیز بود با یه شرت مشکی لاتکس که آدمو حشری حشری میکرد شرتش رو با کمک خودش در آوردم و مث دیوونه ها شروع کردم به خوردن کوسش که خیلی تنگ و تمیز و خوشکل بود زبونمو آروم میکردم داخل و اونم دیگه از خود بیخود شده بودو آه آه میکرد و سرشو تکون میداد و میگفت بخور همشو بخور و با دستاش موهامو محکم گرفت و به سمت کوسش فشار میداد منم که داشتم میترکیدم از شق درد همینطور که کوسش رو میخوردم آروم شرتمو کشیدم پایین وای کیرم از حد معمول بزرگتر شده بود و خداییش حق داشت سرمو از بین پاهاش بیرون آوردم و به حالت 69خوابیدم روش و کیرم و گذاشتم رو لباش وای وقتی زبون داغش رو کشید رو کیرم تو بدنم یه لرزه ای افتاد که داشت دیوونم میکرد دوباره رفتم سراغ کسش اما این بار انگشت فاکمو کردم داخل و با زبونم دور انگشتم رو لیس میزدم پنج دیقه ای همین کارو کردم که احساس کردم داره میلرزه کیرمو از دهنش کشید بیرون و آروم شروع کرد به ناله کردن من سریع از روش بلند شدم و دوتا از انگشتام رو کردم تو کوسش و تند تند پایین و بالا کردم که انگشتام خیس شد و اونم یه قوس زیادی به کمرش داد و ارضا شد داشت لباشو گاز میگرفت که رفتم گردنشو خوردمو یه لب ازش گرفتم و کیرمو آروم گذاشتم دم کوسش و مچ پاهاش رو گرفتم و کیرم کردم توی کوسش وای خیلی داغ بود آروم آروم شروع کردم به تلمبه زدن و اونم چشماشو بسته بود و آه آه میکرد بعد از چند دیقه آروم آروم تلمبه زدن سرعتم رو زیاد کردم و اونم آه و اوهش تبدیل شده بود به جیغ های خفیف و منم از این خیلی لذت میبردم کیرمو کشیدم بیرون و به شکم خوابوندمش و کیرمو گذاشتم تو کوسش و شروع کردم به تلمبه زدن وای چه صدای باحالی داشت وقتی کون خوشکلش میخورد به شکمم همینطور که تلمبه میزدم در گوشش گفتم از پشت بکنم اول اجازه نداد و منم اصراری نکردم و دوباره سرعتم رو زیاد کردم و صدای خودن کونش به شکمم بیشتر شد و منم نتونستم طاقت بیارم کیرمو سریع در آوردم و گذاشتم دم سوراخ کونش و با یه فشار کیرمو تا آخر کردم تو کونش که یه جیغ بلند زد میخواست خودشو از زیرم بکشه بیرون که نتونست چون من محکم گرفته بودمش و وقتی یه کم تلمبه زدم اونم خوشش اومد و دیگه مقاومت نکرد و خودش به تلمبه زدن من کمک میکرد بعد از پنج دیقه تلمبه زدن خیلی خسته شدم کیرمو همونجوری که تو کونش بود بیرون نیاوردم و برگردندم روی خودم حالا من روی کمر خوابیدا بودم و اون پشت به من شروع کرد به پایین و بالا شدن منم دستام رو گذاشتم کنار کیرم که وقتی میومد پایین قمبلاش میخورد به دستام و خیلی حال میداد بازم از این کار خسته شدم کیرم و کشیدم بیرون به حالت چهار دست و پاش کردم و کیرم و محکم کردم تو کوسش و شروع کردم وحشیانه تلمبه زدن که احساس کردم آبم داره میاد کیرمو کشیدم از تو کوسش بیرون و محکم کردم تو کونش و با یکی دو تا تلمبه آبم خالی شد تو کونش و اونم آه خیلی بلندی کشید کیرمو کشیدم از تو کونش بیرون و ته مونده های آبمو با دستمال کاغذی پاک کردم و زهره هم دراز کشید رو تخت و ازم تشکر کرد و گفت خیلی سکسی هستی منم بوسش کردم و لباسام رو پوشیدم اومدم از اتاق بیرون وای نه بهزاد بود نه امیر پسر داییم داشتم سکته میکردم با سرعت رفتم سمت حیاط دیدم در بازه از در حیاط رفتم بیرون دیدم وای ماشین دوتا ماشین پلیس دم در هست و بهزاد و امیر دارن با پلیسا حرف میزنن رفتم تو خونه و نشستم و تکیه دادم به در و پپاهامو دراز کردم و به قول خودمونمث یخ وا رفتم رنگم زرد زرد شده بود و قلبم داشت از جا در میومد و پیش خودم گفتم فاتحم خوندس که بهزاد اومد تو خونه یه نگاه به من کرد و زد زیر خنده بهش گفتم چی شد کارم تموم شد مگه نه که امیر اومد تو خونه و گفت این چه مرگشه چرا کپ کرده بعدم ازم پرسید زهره تو اتاقه گفتم یه جوری فراریمون بدید امیر گفت چی چرت و پرت میگی گفتم مگه این پلیسا به خاطر ما نیومدن بهزاد و امیر زدن زیر خنده و بهزاد گفت نه بابا خونه همسابه رو دزد زده وای هنوز قلبم تاپ تاپ میکرد که به بهزاد گفتم برو گمشو تو زهره خانم منتظرته بعدم که کار سه تاییمون تموم شد اومدیم بیرون و زهره خانم رو رسوندیم دم خونه دوستش و تو راه کلی به اون لحظه فک کردم و به خودم خندیدم اینم خاطره ی من لطفا نظر بدید ممنون از همتون نوشته
0 views
Date: August 17, 2018