سلام دوستان اولین باره خاطره مینویسم اگه بد بود ببخشید بخاطر شغلم در یکی از شهرهای جنوب دور از خانواده خود و همسرم زندگی می کنیم زمستون پارسال مادر زن و خاله همسرم برای دیدن ما یک هفته اومدن خونمون شب که شد مادر زنم گفت برای من تو یه اطاق جدا جا بندازید تا صدای خر و پفم کسی رو اذیت نکنه و اینجور بود که خاله همسرم هم که اسمش ثریا ست در یک اطاق جداگانه خوابید و من و زنم در اطاق خواب خودمون من ۳۷ سالمه و خاله زنم ۴۲ نصف شب برای دستشویی از خواب پاشدم از مقابل اطاق ثریا که رد میشدم دیدم صدای حرف زدن میاد تعجب کردم و یواشکی درو باز کردم دیدم ثریا داره با گوشی حرف میزنه و از سکس و اینجور چیزا صحبت میکنه وقتی منو دید یه لحظه شوک شد و با انگشتش به من اشاره هیس داد بعدش بلافاصله خداحافظی کرد پرسیدم با کی داشتی حرف میزدی و اونم گفت اگه قول بدی به کسی نگی بهت میگم منم گفتم باشه گفت دوس پسرم بود داشتم شاخ در میاوردم گفتم دوس پسر تو شوهر و بچه داری گفت شهوت و هوس اینجور چیزا سرش نمیشه مثلا تو خودت هوس نمیکنی یه زن دیگه رو بکنی ببینی چجوریه با شنیدن این حرف کیرم سیخ شد و جواب دادم چرا بعضی وقتا هوس میکنم ثریا لبخند شیطنت آمیزی زد و گفت آی شیطون دیدی همه بالاخره یه جورایی شلوغی رو دوس دارن تو تاریکی اطاق دیگه یادم رفته بود که ثریا خاله زنمه و بدجور هوس کردم باهاش حال کنم نشستم پیشش و همینطور که ثریا صحبت میکرد دستمو گذاشتم رو پاش و شروع کردم به مالیدن پاهاش ثریا با لبخند گفت انگار حالت خرابه نکنه هوس کردی منو بکنی گفتم اشکالی داره گفت اشکال که نداره فقط باید دهنت چفت باشه یهو سوتی ندی پیش زنت گفتم از اون نظر خیالت راحت و لبامون به هم چسبید نمیدونم چقد طول کشید عشق بازی ما یهو دیدم دوتامون لختیم و دارم تو کوسش تلمبه میزنم و اونم با صدای آهسته آه و اوه میکنه بعد از چند بار عقب و جلو کردن کیرم احساس کردم میخواد آبم بیاد انگار ثریا متوجه شد و محکم بهم چسبید و تو گوشم گفت بریز تو آبتو میخوام کل هفته ای که خونه ما بودن از هر فرصتی استفاده کردیم و حسابی خوش بودیم حالا قراره تابستون ۱۵ روز ما بریم تهران امیدوارم باز فرصت بشه تا بتونم ثریا جونمو بکنم امیدوارم خوشتون اومده باشه نوشته
0 views
Date: December 30, 2018