تصمیم گرفتم داستان اولین سکسم فیلم سکسی رو براتون بنویسم.2 سال پیش بود
که متوجه شدم علاوه بر اینکه همه دلشون می خواد من رو از کون سکسی بکنن(چون کون درشت و خوش فرمی
دارم)، شاه کس خودمم هم بدم نمیاد که چند دوری تا ازدواجم
کون بدم.اما خیلی دو دل بودم.یه کونی جورایی می ترسیدم.به کسیم اعتماد نداشتم. تنها کسی که خیلی بهش فکر می کردم
داداشم جنده بهروز بود! درسته که داداشم بود اما خیلی نسبت
بهش احساس خوبی داشتم.دلم می خواست پستون اگه کون میدم به اون بدم.مخصوصا دیده بودم که تو کامپیوترش کلی فیلم سکسی
هم داره.اما کوس با این حال ترس اجازه نمیداد که من
این کارو بکنم.اگرم می خواستم آخه چطوری؟ تصمیم رو گرفته بودم.دلم می خواست سکس داشته باشم.برای همین دست به کار شدم.جلوی مادرم سکس داستان نمیتونستم لباسای باز
و لختی برای بهروز بپوشم و این شد ایران سکس که هر
وقت مادرم نبود یا کار داشت می رفتم و یه جوری خودم رو جلوش تابلو می کردم.سینه هام و به هر دلیلی می مالوندم بهش، براش بدنش رو مالش می دادم و اون وسط کلی به کیرش خودم رو می مالوندم و از این کارا.کم کم بهروز هم این حس من رو نسبت به خودش فهمیده بود و از عکس العمل هاش معلوم بود که بدش نمیاد منو بکنه.بعد از چند وقتی مامانم تصمیم گرفت که با چند تا از دوستاش به مسافرت بره. بابام هم که سر کار بود و موقعیت خوبی بود تا نقشم رو عملی کنم. اون روز صبح مادرم رفت و از وقتی پاش رو از در بیرون گذاشت دیگه دل تو دلم نبود. بعد ها فهمیدم بهروز هم همین حس رو داشته.می خواستم نقشه ام رو عملی کنم اما اون ترس اجازه نمی داد.تا اون حد که دیگه داشتم بیخیالش میشدم.با یه شرت و یه تاپ رفتم رو تختم دراز کشیدم و شروع کردم به کتاب خوندن.کلا دیگه از همه چی نا امید شده بودم فهمیدم که من این کاره نیستم.کم کم خوابم برد و بی خبر از اینکه بهروز دست به کار شده.اما چطوری؟ یه لحظه از خواب پریدم.- چه خبره؟ رو به شکم خوابیده بودم و دستام بسته شده بود به تخت.ترسیدم.نگاه کردم دیدم کسی نیست.داد زدم بهروز! که دیدم بهروز اومد تو اتاق.از رو شلوارش کیرش معلوم بود. بزرگ تر از اونی بود که فکر میکردم. گفتم: چی شده؟! اینجا چه خبره؟! جواب داد: شیلا دیگه نمی تونستم.باید بکنمت.باید کیرم رو تو اون کون خوشگلت حس کنم. وای چی میشنیدم؟ یکم ترس داشتم.گفتم: دستام رو باز کن میخوام برم.گفت :باز نمیکنم. گفتم: باز کن جیغ می زنم ها.دستم درد گرفته باز کن.اومد باز کرد.یه کم دستمو مالوندم و بلند شدم که برم.گفت:من باید بکنمت و اومد دنبالم.منم گفتم :چرا می خوای منو بکنی؟ مگه دوست دختر نداری؟ و رفتم نشستم رو کاناپه.اونم اومد روبروم ایستاد و در حالی که از رو شلوار کیرش رو میمالید گفت:بدجور تو کف کونتم. می دونم تو هم تو سنی هستی که سکس داری.چرا به مردم بدی به من نه؟ کی بهتر از برادرت؟ اینو گفت و شلوارش رو کشید پایین.تو دلم آشوبی بود.شرتم خیس خیس بود. گفتم: نه من می ترسم. نمی خوام. کیرش رو آورد جلوی دهنم.بلند شدم رفتم پشت کاناپه و تکیه دادم به پشت کاناپه.اومد روبروم و دست کرد لای موهام و گفت: من دوست دارم عزیزم.میخوام بیشتر دوست داشته باشم و لبش رو گذاشت رو لبم.بی اختیار لباش رو می خوردم که یک دفعه من رو گرفت و برم گردوند و انداختم رو کاناپه. طوری که شکمم رو کاناپه بودو با دستام لبه های کاناپه رو گرفته بودم.گفتم من نمی خوام اما دیگه دست به کار شده بود. شرتم رو کشید پایین و لای پام رو باز کرد. ناخداگاه پام رو جم کردم.گفت:باز کن پاتو. جوابی ندادم.لای لمبرام رو با دست باز کرد و زبونش رو مالید به کسم.انگار کلید باز کردن پام همین بود.یه کم که پام باز شد تمام زبونش رو کرد لای کسم و شروع کرد به خوردن.نمی تونستم جلوی ناله هام رو بگیرم.خیلی حرفه ای می خورد و منم که اولین بارم بود حسابی خودم رو در اختیارش قرار داده بودم.داشتم ارضا میشدم که دست از خوردن برداشت و بلند شد.گفتم:بخور دارم ارضا می شم خواهش می کنم. اما اعتنایی نکرد و فقط نگاهم می کردو کیرش رو از رو شوار می مالوند.خیلی حشری شده بودم.چشمام باز نمی شد.شلوارش و شرتش رو با هم کشیدم پایین.وای چه کیر کلفتی! گرفتمش تو دستم و سرش رو لیس زدم.چه طعم عجیبی داشت.دلم خواست.کیرش رو کردم تو دهنم و شروع کردم براش ساک زدن.وای بی نظیر بود.لحظه به لحظه حشریت من بیشتر می شد و دلم می خواست کیرش رو تا آخر بکنم تو دهنم.بهروز چشماش رو بسته بود و آروم ناله میکرد.کم کم دیدم داره کیرش بزرگتر میشه.دستش رو آورد تاپم رو از تنم بیرون کشید و سینه هام که داشت از سفتی میترکید مثل دو تا توپ پرید بیرون.چشم بهروز که به سینه هام افتاد کیرش رو گذاشت لای سینه هام و فشارش میداد لای سینه هام.مثل وحشی ها شده بود و تعادل نداشت.حس کدردن کیرش لای سینه هام داشت آب از کسم جاری میکرد.بلندم کرد و رو به شکم پرتم کرد رو کاناپه.نشست رو کونم و یه تف انداخت رو سوراخ کونم.گفتم: بهروز کیرت کلفته دردم نیاد؟ گفت: مگه تاحالا کون ندادی؟ گفتم: نه دیوونه.گفت: تو با این کون خوشگلت میدونی چقدر خاطر خواه داری؟ گف تاحالا کونت گشاد گشاد شده از بس دادی؟ گفتم: نه احمق مگه من جندم. تو اولین نفری. گفت:باشه یواش میکنم. سر کیرش رو یه کم مالید به تفی که انداخته بود و گذاشتش رو سوراخ کونم.آروم فشار میداد و تا سر کیرش یه کم میرفت تو میکشید بیرون و دوباره میکرد تو. وقتی کلاهک کیرش رو تو سوراخ کونم حس میکردم، دلم میخواست بلند شم کیرش رو تا ته بکنم تو کونم تا پاره بشم. کم کم فشار رو بیشتر کرد و بیشتر فرستاد تا بره تو.هی با خودش زمزمه میکرد که”وای چه کونی.آخخخ” و این حرف داشت منو دیوونه میکرد.سر کیرش تا یک سانتی رفته بود تو کونم.دردی نداشتم چون تو کارش وارد بود و دستاش رو گذاشت کنار سینه هام رو کاناپه و همون طور که سر کیرش تو بود خودش رو خم کرد روم و کیرش رو تا ته فشار داد تو کونم و خوابید روم.درد نه چندان زیادی داشتم اما دوست داشتم بیشتر فشار بده.شاید انقدر حشری نبودم اجازه نمیدادم اینکارو بکنه اما وارد بودن بهروز تو کارش باعث میشد هر کاری براش بکنم.از پشت هی تو گوشم میگفت: “وای چه کونی داری شیلا.وای چه کونی داری”.صداش میلرزید.کم کم شروع کرد به تلمبه زدن.انقدر لذت داشتم که کونم رو میدادم بالا تر تا کیر بهروز بیشتر بره تو.سرعتش رو بیشتر و بیشتر میکرد و ناله میکرد و سینه هام رو فشار میداد. صدای ناله های منم داشت تا ده تا خونه اونور تر میرفت.حس میکردم کونم چن
د سانتی گشاد شده که بهروز رو کونم نشستو تند تند کیرش رو تو کونم عقب جلو میکرد که یه دفعه کشید بیرون و تمام آبش رو خالی کرد رو لمبرای کونم و بی حال خوابید روم.بعد از چند دقیقه بلند شد و تمام آبی که رو کونم بودو مالید رو لمبرام و دوباره کیرش رو گذاشت تو سوراخم و شروع کرد به کردن.دیگه داشتم از لذت دیوونه میشدم که کیرش رو کشید بیرون گذاشت لاپام روی کسم و انقدر با کیرش مالید به کسم که ارضا شدم.اون روز 2 بار دیگه با هم سکس کردیم و از اون و به بعد هر وقت خونه خالی میشه کارمون همینه.بهروز میگه کونم یه کم گشاد شده و وقتی ازدواج کنم شوهرم می فهمه که من کونیم اما من از کون دادن خوشم میاد و می خوام ادامه بدم.