سکس دانشجویی با زهرا

0 views
0%

سلام دوستان خاطره ای كه میخوام واستون بگم مربوط به دو هفته پیشه اسمم محمده ٢٠سالمه رنگ موهام بور قدم١٨٧ اهل تبربزم اصل داستان از جایی شروع شد كه پارسال از دانشگاه قبول شدم و وارد دانشگاه شدم همون روزای تو فكر كردن نبودم تا این كه یكی از دخترای كلاس توجه من و به خودش جلب كرد أهل سنندج بود و تو دانشگاه بچه ها دستش مینداختن منم خوشم نیومد از این رفتارشون یه روز كه تو كلاس داشتن مسخرش میكردن پاشدم با همون افراد دست به یقه شدم و زدن لت وپارم كردن تو كلاس ولی منم تا میتونستم زدمشون كار به تعهد مدیریت و این جور چیزا كشید بعد دانشگاه بود كه دیدم همون دختر ایستاده جلوی در تا باهام حرف بزنه رفتم جلو اون صدام كرد و گفت ببخشید میشه حرف بزنیم گفتم بله حتما گفت هم ازتون تشكر میكنم هم خیلی متاسفم كه به این روز افتادین به خاطر من واقعا شرمنده تونم منم گفتم نه بابا اختیار دارین باید ادمای پست فطرت و كه فقط قصد تخریب دارن رو به سزاش رسوند یه لبخندب زد و گفتم مسیرتون كجاست أگه مایل باشین همراهی كنم تا كسی مزاحم نشه اولش گفت نه اخه زحمت میشه دیدم داره ناز میكنه گفتم نه بابا چه زحمتی گفت خوابگاه پشت همین دانشگاهه چون اینجا یك طرفس مجبورم پیدا برم یه نیم ساعتی راهه اینجا ها رو بلد نیستم شما هم خسته میشین گفتم نه بابا من به این زودیا خسته نمیشم راه افتادیم به راه رفتن شروع كردیم به حرف زدن كه میگفت چون زبون ما تركی رو بلد نیست خیلی سخته واسش موندن اینجامنم از فرصت استفاده كردم و گفتم كه اگه بخوای من یادت میدم كه مشتاقانه گفت اگه زحمتتون نشه بله شمارمو دادم بهش و رسیدیم به خوابگاه اون رفت تو منم برگشتم خونه دیدم از تلگرام پیام داده كه سلام من زهرام قرار بود تركی یادم بدید سلام و احوال پرسی كردیم گفتم خوب هرچی میخوای بپرس با ویس میگم تا شب داشتیم همین جوری چت میكردیم همون روز موقع خواب داشتم به زهرا فكر میكردم كه دختر مهربونی بود و چشم عسلی نه لاغر نه چاق ولی اندام خوش فرمی داشت فرداش رفتیم دانشگاه بچه ها دوباره شروع كردن دست اندازی كه رفتم حراست رو صدا زدم و اون دو نقر كارشون كشید به ریاست تا ظهر قند تو دلم اب شده بود و حواسم پیش زهرا بود كه كلاس تموم بشه بأهم حرف بزنیم و بأهم دیگه بریم دانشگاه تموم شد دیدم اونم داره معطل میكنه كه من بهش برسم از پشت صداش زدم گفتم یه لحظه گفت بله گفتم هیچی بریم سرخ شد و رفتیم یه یكی دو ماهی همینجوری گذشت تا حدی هم تركی رو بهش یاد داده بودم دیگه حرف زدنامون یكم صمیمی تَر شده بود وو راحت تَر حرف میزدیم منم روز به روز بهش وابسته تَر میشدم و عاشق تَر میشدم ولی نمیتونستم بهش بگم پیش خودم میگفتم شاید یه هوس زود گذره نه باید دل یه دختر و به بازی بگیرم و این چیزا چیزی واسه امتحانات میان ترم نمونده بود كه بهش تو تلگرام پیام دادم و ازش جزوه خواستم گفت فردا میارم دانشگاه گفتم باشه فرداش دوباره بعد دانشگاه بأهم راه افتادیم جزوه رو گرفتم گزاشتم تو كیفم تو راه یه فكری زد سرم گفتم زهرا من كه دارم به تو تركی یاد میدم توهم واسم كردی یاد بده تا منم زبون شما رو یاد بگیرم خندید و گفت باشه تو هم بپرس منم دلم و زدم دریا كه بهش بگم دوس دارم گفتم زهرا دوست دارم تو كردی چی میشه یه نگاهی كرد گفت عز ته هِز دیكیم گفتم اها چند لحظه بعدش گفتم زهرا خیلی عز ته هز دیكیمت كه سرخ شد و سرش رو انداخت پایین گفتم خیلی وقته میخواستم بهت بگم كه نمیتونستم میشه بأهم باشیم تا اخلاق هم و بشناسیم جواب نداد كلا تا خوابگاه حرفی نزد رسیدیم خوابگاه خداحافظی كرد و رفت خیلی بهم بر خورده بود و دلم شكسته بود كه چه إیرادی دارم كه خوشش نیومده رسیدم خونه عصر ساعت٦ بود كه از تلگرام پیام داد سلام جواب سلامشو دادم خیلی سرد گفت محمد پیشنهادت جدی بود واقعا از من خوشت میاد گفتم اره البته اگه تو از من خوشت نیاد نه اونم گفت نه منم نسبت به تو یه حسی داشتم باشه قبوله تو كونم عروسی بود گفتم پس فردا دانشگاه رو بپیچونیم بریم كه قبول نمیكرد یكم رو مخش ور رفتم قبول نكرد كه نكرد گفت بعد دانشگاه میریم گفتم باشه رفتم حموم و شیك كردم صورتمو رفتم سلمانی موهامو هم زدم فردا رفتم دانشگاه تا ظهر داشتم نقشه میكسیدم كه كجا بریم خوش بگذره ساعت ٢ ٥ بود از دانشگاه خارج شدیم یه ماشین گرفتم رفتیم یه غذا خوری ناهار خوردیم اومدیم رفتیم بازار یه عروسك واسش خریدم و یه دفتر خاطرات واسه یادگاری ساعت ٥ بود كه گفتم بریم شهر بازی گفت نه تا ٩ ٥ باید تو خوابگاه باشم كه گفتم میرسیم رفتیم تو شهر بازی بردمش سمت چرخ فلك پول چهار تا صندلی رو دادم تا غریبه نیاد پشیمون نشستیم چرخ فلك حركت كرد گفت ارتفاع میترسونه منو یكم گفتم چرا زود تَر نگفتی گفت نخواستم كم بیارم دستشو گرفتم و یه دستمو انداختم دور گردنش طوری كه دستم رو سینش بود كشیدم سمت خودم بغلش كردم كه نترس من پیشتم چرخ فاك یه دوری زد دور دوم یه دو سه دقیقه ای اون بالا نگه داشت منم دست رو سینش بود دیدم رنگش پرید گفتم حالت خوبه گفت اره تو حال خودم نبودم كیرم داشت پاره میشد تو فكر این بودم كه یه جوری در حد لاپایی و لمس كردن بتونم خودمو خالی كنم وقتی چرخ فلك نگه داشت دورش تموم شد پیاده شدیم زهرا گفت محمد حالم خوب نیست بریم بشینیم یكم رو صندل گفتم باشه تاریك بود و صندلا پشت درختا بود كسی كه أهل تبریزه دیده اون پشتا ساكته زهرا نشست یكم حالش خوب شد پاشد گفت بریم دیگه بسه گفتم همین گفت اره گفتم باشه ایستاد منم رفتم از پست بغلش كردم كیرمو درست گزاشتم لإی كونش از رو شلوار محكم سفارش دادم به سمت خودم گفتم مال خودمی عشقم همیشه پیشتم ساكت بود كوّن نرمی داشت از رو شلوار پارچه میشد فهمید رسوندمش خوابگاهشرن تا این كه تا همین دو هفته بیش كه هروز بأهم بودیم و میگشتیم امتحانامون تموم شد به زهرا گفتم زهرا امروز كسی خونمون نیست میشه بیای پیشم اولش من من كرد و گفتم یعنی تو این ٦ ٧ ماه منو نشناختی گفت باشه گفتم كی میای گفت بیا بریم خوابگاه كار دارم یه نیم ساعتی منتظر باش كارمو انجام بدم بأهم بریم پدر بزگم مریض بود میدونستم تا شب پدر و مادرم اونجان واسه همین خیالم راحت بود و این بار تو این فكر بودم كه بكنمش دیگه طاقتشو نداشتم گفتم اصلا یه كاری كنیم تو برو خواب گاه من دو ساعت دیگه اونجام گفت باشه گفتم واسه ناهار چی دوست داری داری بخرم گفت نمیخواد خودم میام میپزم ببین دست پخت عشقت چطوره گفتم جون دست پختتو بخورم و هر دو خندیدیم رفتم خونه پشمامو زدم اومدم بیرون یه زنگ زدم به بابام اینا ببینم چه خبره كه گفت حال حاجی اصلا خوش نیست امروز اینجا میمونیم تو كونم عروسی بود از خوشحالی رفتم دنبال زهرا اوردمش خونه زهرا اومد نشست بهم خیره شده بود یكم هم ترس داشت خندیدم گفتم چیه چرا زل زدی گفت رنگ مؤهلات خیلی جذابت كرده خندیدم و گفتم مانتو تو در نمیاری گرمه پاشد در اورد دیدم دیدن بدون مانتو دیونم میكرد ولی بی اعتنا نشون میدادم رفت تو اشپز خونه دستاشو بسوزه منم پشت سرش رفتم وقتی دستاشو میشست از پشت خودمو چسبوندم بهش چیزی نگفت چون تو این ٦ ٧ ماه خیلی از پشت بغلش كرده بودم دیدم چیزی نمیگه یه چند دقیقه همینجوری موندم فشارش دادم ابم اومد همش ریخت تو شلوارم ولش كردم گفتم همه چی هست هرچی دوست داری بپر من برم حموم بیام بخوریم خندید گفت حموم چرا گفتم وضع خرابه داشت میخندید گفت باشه گمشو خودتو بشور كثافط فهمیده بود رفتم حموم اومدم بیرون حوله رو طور پیچیدم خودم كه بغلایكیرم نمایان باشه رفتم از جلوش رد شدم لباساما مو پوشیدم یه شلوارك تنگ بدون شورت یه بلوز گفتم زهرا بیار بخوریم كه گفت نیم ساعت یه ساعت باید صبر كنیم تا بپزه گفتم باشه بیا كارت دارم دراز كشیدم رو زمین گفتم بیا بغلم اولش نمیومد بعد كلی اصرار و التماس و زور او مد كنارم دراز كشید چسبیدم بهش چیزی نگفت یكم بعدش دستو انداختم رو شكسمش و طوری بغلش كردم كه یه دستم رو سینش بود یه دستم رو شكمش دیدم كاری نداره اروم خودمو به گلوش رسوندم گلوش رو بوس میكردم و كیرمو هم درست تكیه داده بودم لُب كونش صورتشو برگردوند كه بره به غذا نگاه كنه صورتشو گرفتم و محكم لباشو خوردم خندید و گفت كثافط بازی در نیاز ما زن و شوهر نیستیم گفتم اره ولی میتونیم بشیم دیگه چیزی نگفدستمو رو ناف شكمش میگردوندمو شكمشو ناز میكردم نفسای زهرا عوض شده بود داشتم میدیدم داره تحریك میشه دستمو بردم شلوارشو باز كنم نزاشت گفت نه گفتم كاری ندارم نزاشت دوباره لب و گردنشو خوردم اومدم شلوارشو باز كنم نزاشت گفتم عشقم بهم اعتماد كن فقط میمالم رو بدنت نمیكنمت كه بترسی كاریم با هیچ كجات ندارم فقط یكم با مالش حال میكنیم گفت خجالت میكشم سرخ شد گفتم چشاتو ببند خندید شلوارشو كشیدم پایین شلوارك خودمو هم كشیدم پایین من لخت بودم زهرا با شرت دستمو از داخل بلوزش بردم و سوتینشو باز كردم ولی نزاشت بلوزشو در بیارم كشیدم بغلم دستامو از زیر بلوزش كردم تو سینه هاشو گرفتم دستم خیلی نرم و لذت بخش بودن كیرم رو هم از رو شورت گزاشته بودم لب كس زهرا پاهاشو باز كرده بودم كه بتونم بزارم دیدم شورت زهرا یكم خیس شده یه دستمو از سینش برداشتم شورتشو از رو كسش زدم كنار كیرمو هم اوردم بیرون هیچ كاری نكرد گزاشتم رو لبای كسش همینجوری جلوی عقب میكردم زهرا هم هم ناله میكرد هم التماس كه مواظب باش نره تو من دخترم به خاطر این كه دوست دارم بهت اعتماد كردم گفتم زهرا به خدا با كست كاری ندارم خودت كه میبینی چشاشو بست شورتشو كلا كشیدم از پاش بغلش یكم حالت ایستاده طوری كه كیرم رو كسش باشه دوباره شروع كردم كیرمو كشیدن رو كسش گفتم زهرا بر گرد رو كونت هم بمالم گفت من كون نمیدم گفتم نمیكنمت عشقم دلم نمیاد دردت بگیره برش گردوندم كیرمو گزاشتم رو شیار كونش جلو عقب كردم ابم داشت میمومد رختم دو كونش گفت تموم شد گفتم نه هنوز اولشه رفتم دستمال اوردم گزاشتم كنار رو اب كیرم كه رو كونش بود و لیز میخورد دوباره كیرمو گزاشتم جلو عقب كردم سیخ كردم دوباره كونشو پاك كردم گفتم زهرا بیا بخورش با خنده گفت خیلی بیشوری منم خندیدم گفتم بیا طوری بشین بخور كه كیرم دهن تو باشه كست دهن من كسش یكم مو داشت ولی حس خوبی میداد اومد نشست شروع كردم به لیس زدن كسش اونم كیرمو نمیكرد دهنش بلد نبود فقط دندوناش میخورد بهش هم تحریك میكرد هم درد داشت زهرا گفت ابم داره میاد باخ نده گفتم پاشو كه نریزی ذهنم حلش دادم و با انگشت و لیس أبشو اوردم بی حال ش رو زمین دراز كشید گفتم زهرت مال من كه هنوز نخوابیده بلوزشو دادم بالا رو سینه هاش گزاشتم بالا پایین كردم ابمم ریختم رو دسمال یه لب دیگه ازش گرفتم گفتم خیلی دوست دارم بعد دانشگاه مال خودم شو درسمونو تموم كردیم وقتی با اون چشمای عسلی نازش گفت دیگه مال تویم بعد اون روز هم ٢ ٣ باری رو كونش مالیدم ولی نتونستم بكنمش چون دلم نمیاد زیرم درد بكشه اگه قسمت من بشه میگیرمش نوشته ساری

Date: October 30, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *