سلام کیان هستم اهل خالی بندی هم نیستم خیلی هم معمولی 4 یا 5 سال پیش بود که با کاروانی که از طرف کار بابام رفته بودیم مشهد برمیگشتیم با قطار حا لا بماند اینکه من با یه دختر خوشگل اهوازی دوست شدم و تمام مدت برگشت توی راهرو قطار یا باهم حرف میزدیم یا اشاره میدایم حالا نگو کوپه بعد از دوست دختر جدیدم که اسمش زینب بود یه خانواده بود که یه زن 26 ساله و یه دختر 15 ساله وایساده بودن و مردهای همراه اونها اینگار صد ساله که نخوابیدن همش خواب بودن و اونها هم اومدن وایستادن توی راهرو و تمام حرکات منو زیر نگاه داشتن از شما چه پنهون که وقتی زینب خانم میرفت داخل یه اشاره ای هم از روی شیطنت به اونها میدادم ولی هیچ فکری تو کلم نبود خلاصه همیمن ماجرا ادامه داشت تا اینکه ساعت تقریبا 12و نیم بود من منتظر زینب بود که شاید بیاد بیرون کنار توالت های انتهای راهرو بودم حالا نگو که زینب خانم خواب رفته خلاصه منتظر موندیم دیدم یه دفعه یه نفر از پشت سر گفت آقا کسی توی توالت هست صداش خیلی ناز و عشوه داشت شوکه شدم برگشتم دیدم بله همون خانمه هست که داشت ما رو می پایید نگاش برق داشت یه جور خاص بود گفتم نه کسی نیست خنده مرموزی کرد و رفت تا اون لحظه بازم هیچ فکری تو سرم نبود رومو برگردوندم که خجالت نکشه بره تو نگاه شیشه قطار کردم تصویرش مشخص بود وقتی داشت وارد توالت میشد داشت نگاه من میکرد دیگه شک کردم ولی باز بیخیال شدم چون چند سال از من بزرگتر بود ولی انصافاً اون سال خیلی خوشتیپ شده بودم بگذریم تو عالم خودم بود هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که صدای با شدن قفل درب توالت اومد درب نیم باز شد ولی بیرون نمی اومد می ترسیدم ولی با تمام ترسم رفتم نزدیک درب رو آهسته باز کردم همین طور وایساده بود داشت نگاه میکرد از چشماش شهوت میبارید رفتم تو فوری درب رو بست شروع کرد به لبام منم مثل نخورده خوردم یه چند دقیقه ای خوردم کیرم که داشت منفجر میشد البته همه اینا بی سرو صدا بود شلوارم رو کشیدم پایین کیر زد بیرون خدایش سر کیرم داشت میترکید کرد دهنش میخورد خیلی زود خالی کردم تو دهنش تف کرد فحش داد اما کیرم همچنان راست مونده بود شلوارشو کشید پایین به حالت نیم خیز دستا به دشتشویی رو به آینه کد منم نامردی نکردم کردم تو کوسش یه نفس عمیق کشید و چشماشو بست منی که تا عکس کوس میدیدم ابم میومد ایندفعه کیرم آبرو داری کرد و حداقل 15 دقیقه یه نفس میکردم فر کنم توی این مدت 2 با اضا شد آخرش هم ریختم تو کوسش بدش نیومد برگشت یه لب گرفت و گفت بزن کنار خودمو بشوم نشست و خودشو شست و لباساشو مرتب کرد و درب رو نیمه باز کد دید کسی نیست سریع رفت من هم خودمو تمیز کردم و رفتم خوابیدم و صبح که بلند شدم شماره تلفن خونمو نوشته بودم گذاشته بود جلوی کوپه ای که توش بود شاید ببینه زنگ بزنه زنگ نزد که نزد که نزد ای هم خاطره من واسه شما دوستو دارم بای نوشته
0 views
Date: August 22, 2018