سلام بر همه دوستان من اسمم پیمان هست خاطره ای که میخام براتون بگم بر میگرده به یک سال پیش زیاد به حاشیه کار ندارم یراست میرام سر اصل موضوع من یک زید از تو کلاس زبان مخ زدم دختره خیلی خوش اندام بود بعداز یک مدت که باهم دوست بودیم رومون به هم خیلی باز شده بود یعنی قشنگ در مورد همه چی باهم حرف میزدیم دختره خیلی بدجور دلش کیر میخاست ولی به خاطر محدودیت هاش نمیتونست از خونه بیرون بیاد گذشت و گذشت تا رسید به روز پر فیض دعا عرفه صبح زنگ زد بهم گفت پیمان من بابا مامان و خالم میخایم بریم حرم تو هم بیا تا ببینمت من گفتم باشه قرابود بعداظهر بریم که یکهو ظهر زنگ زد گفت پیمان بیا امروز حرم نریم خونه ما خالیه بیا خونه ما این رو که گفت یک صحنه هم خوش حال شدم هم ترسیدم آخه یکی از رفیقا رو تو خونه زیدش گرفته بودن ولی دل رو زدم به دریا گفتم باشه میام آقا تو کونم عروسی بود چون تا حالا سکس نداشته بودم به همه رفیقام زنگ میزدم پز میدادم ساعت 4 بود سره کوچه خونشون بودم هرچه قدر که نزدیک میشدم شوق و ترس بیشتر و بیشتر میشد دمه در رسیدم زنگ زدم در رو باز کرد طبقه دوم بود در که بازشد همانا شق شدن کیر بنده همانا یک تاپ و شلوارک بنفش با روژه لب بنفش خیلی ناز شده بود رفتم تو بهم گفت بریم بالا تو اتاق رفتیم تو یه راست بغلش کردم و ازش لب گرفتم انداختمش رو تخت بعد خوش تاپش رو در آورد کرست تنش نبود شروع کردم به خوردن سینه هاش وای چه لذتی داشت صداش دراومده بود بعد اومدم شلوارش رو در بیارم که اول مقاومت کرد نذاشت ولی بعد در آوردم اون کون قلمش یکهو افتاد بیرون جان کیرم داش میترکید شلوارم رو در آوردم به پشت خابوندمش وای باورم نمیشد کیرم گذاشتم تو کونش یه چندتا تلمبه زدم صداش شیشه هارو به لرزه انداخته بود بعد برگردوندمش تا لاپایی هم بزنم کیرم گذاشتم لای پاش یکم تلمبه زدم که یکهو کیرم در رفت شانسم گرفت نزدیک بود بره تو کوسش بعد به حالت 69 گذاشتمش وای چه حالی میداد بعد از چند دقیقه آبم ریختم تو کونش این اولین و آخرین سکس من با عسل بود به ارواح خاک پدرم راسته خاهشا فهش ندین مرسی نوشته
0 views
Date: August 17, 2018