سکس شبانه با دایی کیر کلفت

0 views
0%

با عرض سلام وخسته نباشید خدمت همه دوستان عزیز این داستانی که میخوام بگم به نقل از زن یکی از دوستای نزدیکمه یه مدت باهم بودیم و همه جور سکسی باهم انجام دادیم تا این اتفاق یه شب براش پیش اومد و با تمام جزئیاتش برام تعریف کرد داستان به نقل خودش و مشخصاتی که من خودم اضافه میکنم بهش من اسمم فاطمه ست ومتاهلم 23سالمه و الان یه پسر خیلی کوچلو دارم من و شوهرم بعد دوسال نامزدی بلاخره سه سال پیش ازدواج کردیم من تک دختر یه خانواده پنج نفره هستم و دوتا داداش کوچیکتر از خودم دارم که دانش اموز هستن و خودم دانشجی رشته حقوق بودم شوهرم کارگر کارخونه هست و بعضی شبا شیفت شب از اندامم بگم که خیلی خوبه و ریز اندام هستم وبا سینه های سایز 80و کمر باریک یه من سه تا دایی دارم که همشون متاهل هستن و تهران زندگی میکنن و خودمون هم تو یکی از شهرستانای همدان زندگی میکنیم این داستان از اونشبی اتفاق افتاد که من چون شوهرم شیفت شب بود رفته بودم خونه بابام و از شانس من اونا اونشب نبودن و منو دوتا از داداشام خونه تنها بودیم که دایی هم واسه شام اومد خونه ما واز اونجایی که من دایی هامو خیلی دوس داشتم پیشسون همیشه راحت میگشتم و با شلوار راحتی و پیراهن وهمشه وقتی از تهران میومدن من کنارشون بودم اونشب بعد شام و فیلم دیدن وصحبت موقع خواب که شد یکی از داداشام رفت تو اونیکی اتاق که درس بخونه و منو داداش کوچیکترم وداییم جامونو انداختیم که کنارهم بخوابیم ومن کنار خوابیدم و داداشم بین ننو دایی که چند دقیقه بعد خواب دادشم که خوابش هم سنگینه و زیاد حرکت میکنه تو خواب پاشد و گفت من وسط نمیتونم بخوابم وجاشو با دایی عوض کرد و دایی نزدیک من خوابید یه ذره که تو تاریکی صحبت کردیم دایی خوابش برد ومنم با دوست پسرم یا همون عش قدیمیم یعنی من در حال چت کردن بودم تو تلگرام که بعد یه ساعت دایی از خواب بیدار شد و متکاشو گذاشت نزدیک من گفت چرا نخوابیدی و خودشو تقریبا چسبوند به من ومنم با دایی مشغول خوندن مطالب یکی از گروهها تو تلگرام شدیم ومن میخوندم اون گوشیش میداد که من اصلا فکرشو نمیکردم این اتفاق بخواد بینمون بیفته تو تموم این مدت که مطالب رو میخوندیم دایی دستش روی شکم من بود و گهگداری مثلا ناخواسته دستشو به سینه هام میزد و زود برمیداشت و از اونجایی که من به سینه هام خیلی حساسم و تو اون تاریکی شب خیلی بدم نمیومد راستی تا یادم نرفته بگم دایی من حدودا 45سالشه ومتاهله وسه تا بچه داره خلاصه بعد از اینکه متنارو خوندیم شروع کردیم به دیدن عکسای داخل گوشیم که زمان زیادی طول کشید که تو این مدت دایی خودشو کاملا وسفت چسبونده بود بهم و داداشم هم خوابه خواب بود ونفسای داغ داییم گردنمو داغ داغ کرده بود که احساس کردم دایی دیگه کم کم داره شکممو و سینه هامو از رو لباس اروم اروم بدون اینکه تابلو کنه میماله بعد از تموم شدن عکسا دروغ چرا منم یکم شهوتی شده بودن بخاطر دست زدن به سینه هام که دایی کم کم دستشو برد زیر لباسم و شروع کرد به ماساژ دادن شکم و از اونجا دستشو رسوند به زیر سوتینم و شروع کرد به مالیدن سینه هام که من کلا خشکم زده بود و اصلا فکرشو نمیکردم که داره همچین اتفاقی میفته که تا بخودم اومدم دیدم منو چرخوند و با شکم خوابوند وخودشو کشید روم و تا اومدم مقاومت کنم بایکی از دستاش دستامو گرفته بود و اونجا بود که فهمیدم همون موقع که ازم برای یه لحظه جدا شده بود شلوارشو از پاش دراورده بود وبا یه دستش شلوار راحتی منو تا زانوهام کشید پایین و با یه تف سر کیر واقعا گندشو خیس کرد و گذاشت روی کسم و با تمام توان فشار داد و تا ته رد کرد تو کس تقریبا تنگم و منم از درد زیاد شروعکردم به گریه ولی از ترس اینکه داداشم از خواب بیدار بشه نتونستم صدامو دربیاری و اونم بی رحمانه فقط میکوبید و من درد میکشیدم هم درد جسمی و هم درد روحی که چرا داییم با من اینکارو کرد وبعد از ده دقیقه کوبیدن تمام ابشو خالی کرد توم و برای چند لحظه روم دراز کشید که من به زور تونستم خودمو از زیرش بیرون بکشم و شلوارمو بپوشمو دستمال کاغذی بزارم رو کسم و برم سمت دستشویی و خودمو خالی کنم که حامله نشم اون عوضی عم بدون اینکه اصلا براش مهم باشه راحت گرفت خوابید ومن تاصبح یه لحظه نتونستم بخوابم از درد زیاد وصبح از اونجا زدم بیرون و از اون موقع به بعد هر جاییی اون بوده من مامو نزاشتم و باهاش حرف نزدم و همه قضیه رو به عشقم فقط تونستم بگم تا یکم سبک بشم ببخشید اگه یکم نگارشم ساده بود فقط خواستم تمام اتفاق اونشبو خیلی عامیانه تعریف کنم براتون نوشته عاشق تنها

Date: July 27, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *