سلام به همه بچه های شهوانی من فرزانه هستم 33 سالمه آرایشگرهستم دوساله از همسرم جدا شدم خدارا شکر وضع مالیم خوبه و به قول دوستام قشنگم بگذریم من قبل ازدواجم که منجر به طلاق بعد3 سال زندگی مشترک شد با یه پسری بنام محسن دوست بودم که واقعا عاشق هم بودیم تو مدتی که باهم بودیم آنقدر بهم علاقه داشتیم که همه چیزو واسه بعد ازدواج و رسیدن به هم گذاشته بودیم بیرون میرفتیم اما حتی دست همو نمیگرفتیم تا اینکه بعد تموم شدن سربازی محسن یه کاری دست و پا کرد و اومد خواستگاری خونه ما با والدینش خانوادش از قضا با پدرم آشنا دراومدند و همه راضی بودن تا ما به هم برسیم تا اینکه عموی بزرگم طبق یه سنت بد قدیمی خانواده پاشو کرد تو یه کفش که ما دختر به غریبه نمیدیم و فرزانه باید با یه پسر از فامیل ازدواج کنه این وسط هرچی پادرمیانی فامیل و دوستآی دوطرف اثری نداشت خلاصه نشد که نشد بعد یه مدت از ناراحتیش رفت یه شهر دیگه واسه کار جدیدش منم به توصیه دیگران که سنت میگذره و افسرده و ترشیده میشی بعد 2 سال با پسر داییم ازدواج کردیم و بدبختی من شروع شد همش در نبود شوهرم واسه محسن اشک میریختم موقع سکس همش بیاد محسن بودم تا اینکه بعد مدتی به رفتار شوهرم شک کردم و پی بردم داره بهم خیانت میکنه و وقتی نیستم با یه زن رابطه دارن تازه کم کم فهمیدم معتاد شده وقتی اعتراض کردم گفت واسه لذت بیشتر و سفت شدن کمرم برای سکس با تو میکشم منم رفتم خونه پدرم و به کمک خانواده و دادگاه و وکیلان از هم جدا شدیم به پیشنهاد مادرم رفتم کلاس آرایشگری و واسه خودم یه مغازه باز کردم و از این جدایی و طلاق کم کم فاصله گرفتم و از افسردگیم کمتر شد یه روز که رفتم بازار داشتم مدلا را میدیدم که یهو یه چیزی دیدم که یه دقیقه فقط خیره موندم بهش این همون محسن عشق سابقم بود آره درسته ولی این که شهر دیگه بود پس اینجا چیکار میکنه زود از مغازه اومدم بیرون چن روز بعد دوباره رفتم از دور دیدم خلوته و محسن تنهاست رفتم داخل به گرمی ازم استقبال کرد درصورتیکه من انتظار داشتم اصلا محل نذاره سریع یه کارت که شمارشو نوشته بود بهم داد و گفت هنوز ازدواج نکرده بهم گفت شنیدم جدا شدی برگشتم شهرمون میخام بازم باهم باشیم من زود برگشتم و چن روز از ترسم که مبادا آبروریزی بشه سراغشو نگرفتم اما یروز تو مغازم تنها بودم بهش زنگ زدم و همه چیزو گفتم اونم گفت که چیا کشیده تو این مدت واین شد سرآغاز دوباره ما این دفعه با احتیاط بیشتر اما با این تفاوت که من زن بودم اون یه پسر خوشتیپ و با شخصیت وقتی میدیدمش همه وجودم میخاستش بعد یه مدت دیگه طاقت نداشتم اما دوست داشتم اون شروع کنه میگفت انداختم و رونات و باسنت پرتر شده و خوشگلتر شدی منم کوسم دل دل میکرد بالا خره یروز بهم گفت که والدینش از فردا تا یکهفته میرن خارج و خودتو آماده کن بریم خونه تا راحت باشیم دیگه لحظه شماریم شروع شد واسه پس فرداش قرار گذاشتیم و به مادرم گفتم میرم امتحان مدرک تکمیلی بدم صبحش رفتم حموم حسابی تمیزکاری و لباس ست بنفش توری پوشیدم و مانتوی تنگ و کوتاه و شلوار جین وآرایش غلیظ با ماشین رفتم دم درشون درو زد رفتم تو پارکینگ خونشون ویلاییه اومد با یه شاخه گل به استقبالم و دستمو برای اولین بار گرفت و منو بوسید گفت عشقم خوش اومدی دوریالیم افتاد حدسم درسته رفتیم داخل ازم پرسید چقدر وقت داری منم گفتم تا ساعت2 گفت پس خوشگلم لباساتو سبک کن تا من بیام رفت و با شربت و میوه اومد حدود نیم ساعت از گذشته حرف زدیم و از عموی لعنتیم و از ماجرای زندگی و طلاق من و مجردی اون خلاصه یهو خودمو انداختم بغلش و لبامون بهم گره خورد ولی خیلی با حوصله و عاشقانه بهم گفت عشقم سالها منتظر چنین لحظه ای بودم حالا بریم اتاق خوابم رو تخت دستمو گرفت منو گذاشت روی تخت لباسهای همو در آوردیم و لخت شدیم کامل بازم لب تو لب و اون لاله گوش منو میخورد منم با دیدن کیر قشنگش از حال میرفتم بعد اومد سراغ سینه هام من به سینه هام خیلی حساسم یکیشو میک میزد و یکیشو مالش میداد و بر عکس خیلی حال میکردم چون وجدانی بعد طلاق اصلا سکس نداشتم و تشنه محبت بودم میگفت فرزانه عجب گوشتی شدی بعد رفت سراغ کوسم و لیسش میزد اینجا بود که دیگه صدام رفت به هوا که محسسسسسسننننن جوووووون بخورششششششش جووووونمیییییی عشقمییییی بعد من رفتم روش بر عکس هم شدیم و اون کوس منو میخورد منم کیر نازشو بعد ازم پرسید چه مدلی دوست داری که گفتم فقط بکن دیگه طاقت ندارم اونم گفت اولش چون تنگه پشت بهش بنشینم رو کیرش یکم کوسمو و کیرشو خیس کرد منم آروم نشستم روش باور کنید اولش خیلی دردم اومد چون تنگ بودم اما تحمل کردم و بعد چند دقیقه تا ته کردم تو تا باز شد کمی یکم صبر کردم و بهم گفت حالا آروم بالا وپایین کن منم شروع کردم خیلی حال میداد بعد چن مدت سکس نکردن بعد برگشتم رو به عشقم نشستم رو کیرش بازم بالا پایین تا ارضا شدم و بیحال شدم دیگه جون نداشتم افتادم بغلش بعد یکم لبخوری و بوسه بهم گفت که قمبل کنم و سرمو بذارم رو تخت و باسنمو با دست باز کنم که بکنه تو کوسم منم که عاشق این مدل بودم فوری قمبل کردم و با دستم لپای باسنمو باز کردم عشقم آروم و با احساس کرد توش منم تو اوج هیجان بودم بهش گفتم تندتر ضربه بزننننننن تلافی این چن ساله سرم دربیار ولی اون دوست داشت من اذیت نشم و با احساس میکرد منو خلاصه چندین مدل کرد منو اخرشم آبش که میخاست بیاد ریخت رو کمرم بعد بیحال بعد نیم ساعت رفتیم حموم یه بار ایستاده و پا بالا منو کرد و من بهترین روز زندگیمو با عشقم محسن تجربه کردم ما هنوزم باهم هستیم و یه بار دیگه هم سکس خوبی داشتیم که اگه استقبال بشه اونم مینویسم فقط اسامی مستعار بود ولی همه خاطراتم واقعی ممنون از همتون با عشقاتون شاد باشید نوشته
0 views
Date: March 21, 2020