سلام به همه دوستانی ک دارن داستان منو میخونن من اسمم پانیذه 18 سالمه و یک سالو نیمه با یه پسر آشنا شدم ب اسم کوهیار ک شدیدا همو دوس داریم و عاشق همیم در حدی ک مادر اون میدونه و همینکه کنکورمونو بدیم قراره نامزد کنیم من تعریف از خود نباشه خیلی خوشگلم و بیشتر پسرای شهرمون دنبال این بودن ک یجوری مخمو بزنن اما من خیلی مغرور بودمو هرچقدم ک دوستام اهل این کارا بودن ب هیچ پسری محل نمیدادم ولی این پسر خیلی اتفاقی وارد زندگیم شد با ی ماجراهایی و واقعا پشیمونم نکرد و همه چیزش اثبات شده و امتحان شدست چون من بی گدار ب آب نزدم خلاصه ما 3 ماه از رابطمون گذشت ک فقط بهم پیام میدادیم و همو نمیدیدیم بعد 3 ماه منو دعوت کرد ب ی کافه ک من قبول نمیکردم و خلاصه هرجوری بود منو راضی کرد ک باهاش رفتم اونجا دیدمش قبلا دیده بودمش از دور اما نمیدونستم ک اینقد خوشگله و خوشتیپ کوهیارم بخاطر قیافه و تیپش خیلی از دوستای خودم میخواستن مخشو بزنن ک نتونستن اونم دقیقا خیلی مغرور بود خلاصه همو ک دیدیم خجالت میکشیدیم اول ولی بعد کمی رومون باز شد و کلی حرف زدیم و موقع خدافظی یواش ک کسی نبینه لبمو بوس کرد منم انگار برق 220 ولت بهم وصل کردن یجوری شدم یه چشمک زدو خدافظی کرد رفت بعد چند ماه ک تولد من بود و من نمیتونستم بیرون بیام چون کسی خونمون نبود چون خیلی اصرار کرد هدیه تولدمو آورد خونمون منم حسابی خوشگل کردمو یه دامن کوتاه کتان و یه تاپ یقه بازم روش وقتی درو براش باز کردم ی لحظه ک منو دید جا خورد و سریع هدیه رو گذاشت رو زمین و محکم بغلم کرد شروع کرد لبامو بوسیدن منم چشمام داشت میرفت نفس نفس میزدم اونم همش بیشتر منو میچسبوند ب خودش با صدای من شهوتی تر میشد بعد یه ربع لبامو خوردن ازش جدا شدم خندیدم گفتم میزاشتی میرفتیم تو حداقل اونم خندید و گفت واقعا خوشگل شده بودی نتونستم تحمل کنم رفتیم داخل و هدیه هامو بهم داد و کلی قربون صدقه و بوسیدن دستمو و آرزو کردن برای من دوباره کنارش ک نشستم خم شد روی من شروع کرد ب بوسیدن لبام زمزمه میکرد عشقه خوشگل و خوشتیپه من تو همه چی منی منم ک دیگ نمیتونستم تحمل کنم همراهیش کردم همش بیشتر میچسبیدم بهش یه چیز سفتیو ا رو شلکارش احساس میکردم ک میمالید ب کوسم همونجوری فقط لبامو میخورد و گوش و گردنمو منم ک دیگ نای هیچیو نداشتم من قدم 168 و وزنم 61 و سایز سینه هام 70 و رنگ پوستم سبزه روشن با لبای گوشتی و موای خیلی بلند لخت مشکی و باسن فوق العاده گنده ای دارم ک هرکی ا کنارم رد میشه حتما ی چیزی راجبش بم میگ حتی خانوادم خخخ خلاصه اونم تاپ تنمو درآورد با نگاهش خواهش میکرد ک اجازه بدم ادامه بده منم چیزی نگفتم چون اون لحظه خودمم واقعا نیاز داشتم بهش سینه هامو ک درآورد یه جووون کشدار گفتو شروع کرد ب خوردن من سینه های خیلی خوشگلی دارم ک حتی خواهرم بهشون حسودی میکنه اونم با ولع میخورد و محکم میمکید نوک سینمو منم دستم تو مواش بود و آه و اوه و مواشو میکشیدم دیگ اینقد هردومون حشری شده بودیم ک از روی شلوارامون محکم کیرشو میمالید رو کسم و منم همراهیش میکردن و خودمو بیشتر بهش میچسبوندم دیگ داشتیم میمردیم هردومون دامن منو کشید پایین از روی شورتم یه دست کشید ب خط وسط کسم و منم یه آه بلند کشیدم خیسه خیس بودم شلوار خودشم پایین کشید کیرش از روی شورتش ی وجب بالا اومده بود دیدمش یکم ترسیدم جمع کردم خودمو یه لبخند زدو پاهامو باز کرد و دراز کشید روم محکم لبامو میخورد و با شورتامون کیرشو میکرد تو کسم کامل سر کیرشو وسط چاک کسم احساس میکردم ک میچرخوند و عقب و جلو میکرد نزدیک یه ربع همینجوری فشار میدادیم بهم دیگ طاقتش طاق شد شورتمو کشید پایین یه نگاه بهش انداختم گفتم کوهیار من نمیخوام دخترونگیم از بین بره با اینک میدونم مال توام اونم یه لب ازم گرفت و گفت نترس عشقم کاری نمیکنم شورتشو درآورد و کیر گندشو گذاشت لای کسم محکم فشار میدادیم و میمالیدیم رو هم دیگ لیز شده بودنو گهگاهی یه ذره میرفت تو ک آه و ناله من تبدیل میشد ب جیغ و سریع درش میاورد دیگ تو آسمونا بودم ک کوهیار ارضا شد و آبشو ریخت رو کسم منم بدنم همزمان با اون لرزید بعدش فوری دوباره اومد رو لبمو یه ربع ازم لب گرفت باز همونجوری کنار هم دراز کشیدیم و یکم حرف ک بازم کوهیار شروع کرد لب گرفتن و باز کیرش سفت و گنده شد و احساس کردم ک داره میزارش لای کسم گفت اجازه هست ک از پشت بکنیم منم میترسیدم اول گفتم درد داره گفت ن آروم میکنم ک درد نداشته باشه یکم خیسش کرد و منم دمر افتادم و باسنمو یکم بالا آوردم و اونم کم کم دراز کشید روم سر کیرشو گذاشت در سوراخ کونم هرکاری میکرد داخل نمیرفت بعد یه ربع ور رفتن با سوراخ کونمو و آه و ناله من سرش رفت تو اونم کم کم فشار میداد ک همه کیرشو بفرسته داخلو منم جیغ از درد میخواست بیرون بکشه همین ک دید من دردم گرفت ک یکمشو بیرون آورد دردش بیشتر شد و جیغ زدم گفتم در نیار بکن خلاصه با هزار بدبختی همه کیرشو فرستاد داخل بعد آروم یکمشو کشید بیذون دوباره فرستاد تو واسه اینک کمتر جیغ بزنم همزمان ازم محکم لب میگرفت و تلمبه میزد یکم تندتر شد تلمبه زدنشو یدفه تا آخر کیرشو کرد تو کونم و چن لحظه نگهش داشت و میچرخوندش منم همزمان ک کیرش تو کونم بود جامونو عوض کردیم من نشستم رو کیرش اول دردم داشت اما داشتم لذت میبردم و تحمل میکردم دردشو بالا پایین میکرد و میشستم رو کیرش تا ته ک میرفت تو یکم مکث میکردم و لب میگرفتیم و میچرخیدم رو کیرش بعد چن دیقه بالا و پایین کردن رو کیرش ارضا شد و آبشو ریخت تو کونم و بی حال افتادم کنارشو همونجوری شروع کرد ب لب گرفتن ازم و قربون صدقم رفتن این اولین تجربه سکسمون بود ک خیلی به یاد موندنی بود این داستان کاملا واقعیته و امیدوارم همتون کنار عشقتون زندگیتون عاشقانه در جریان باشه نوشته
0 views
Date: February 24, 2019