سلام من محمدرضا مشهد زندگی میکنم و 19 سالمه این اولین خاطره سکس منه کاملا واقعی و اولین بارییه که دارم داستان مینویسم آشنایی منو سحر تو آواکس شکل گرفت اون عکسمو دید و خوشش اومد شمارشو خودش برام فرستاد بعد از مدتی بهش وابسته شدم و خیلی عاشقش بودم و اصلا فکر سکس به مخم نمییومد تا اینکه یک روز دیدم سحر مشکوک میزنه بهش شک کردم بعد خواستم آمارشو دربیارم بعد از مدتی دیدم که تمامه حرفاش دروغ بود به محض اینکه باهاش دعوا میکردم فرداش میدیدم اون داره با یه پسره دیگه چت میکنه و تحمله این جریان واسم غیر قابل تحمل بود ولی با خودم گفتم که شاید بتونم آدمش کنم باهاش آشتی کردم یکسره از پسرایی که دوروبرشن صحبت میکرد و من نمیتونستم تحمل کنم تا اینکه یکروز دیگه از این عشق خسته شدم و تصمیم به انتقام گرفتم اول عکساشو فرستاد برام یکیش با تاپ بود و بعد از مدتی عکسه سینه و کسشو برام ارسال کرد بعد گفت اگه بیام مشهد حتما یه سکس باحال باهات میکنم که تو عمرت نداشته باشی راستی سحر اول بهم گفت مشهدیه ولی بعد فهمیدم دروغ گفته خلاصه بهم گفت پردم ارتجاعییه و میتونی از کس منو بکنی بعد فهمیدم این دختر لیاقت عشقه حقیقی رو نداشته و اینهمه مدت منو بازی داده تا ایکنه یکروز بهم اس داد که رسیدم مشهد منم رفتم دنبالش وای چه تیپی داشت هم اندامش حشریم میکرد گفتم معلوم نیست چند نفر ترتیب اینو دادن که همچین اندام و کونی داره بردمش خونه یکی از دوستام که خونشون خالی بود به محض اینکه رسیدیم خونه گفتم خوب میخوام ببینم اینقد تو چت درباره سکس میگفتی حالا نشون بده دیدم اومد جلوم جفت دستامو گرفت چسبوندم به دیوار یه نگاهی بهم کرد و لباشو چسبوند به لبام و زبونشو به زبونم میزد وای مسته مست بودم دستشو آورد پشته گردنمو ماساژ داد نقطه شهوت پسر پشته گردنه داشتم داغ میکردم لباسمو با کمکش در آوردم و شروع کرد به خوردن سینه هام بعد اومد شلوارمو کشید پایین با دیدنه کیرم حسابی جا خورد فک کنم خوف کرد بعد آروم آروم اول سرشو لیسید و تا آخر حلقش کرد تو خیلی حرفه ای بود ناکس خایه هامو با دستاش میمالید انگار داشت آبنبات چوبی میخورد با لذت کاندومه بیحسی رو کشیدم سر کیرم گفتم نوبت مگه کونتو پاره کنم بدونه مقدمه رفتم سراغه لاله هایه گوشش و زیر گردنش چشماشو بسته بود و نفسش تند شد لباسشو در آوردم کرستشو باز کردم و رفتم سر پستونایه صورتیش مثه برف بود سرمو محکم گرفته بود و فشار میداد به سینش حابی آب روغن قاطی کرده بود بعد گفتم نوبت دروازه اصلیته گفت به چشم شلوارشو درآوردم چه پاها و رونایه سفیدی داشت شرتشو در آوردم یه صحنه دیدم ک تو عمرم ندیده بودم کسش سفید بدون یک لاخ مو وای نرم و داغ و خیس رخصت گرفتم و شروع کردم به لیسیدن صدایه آه آهش تو ساختمون پیچیده بود کیرم بیحس بود کردم تو کسش به محض اینکه رفت تو بهم لبخند زد و گفت میخوام جرم بدی گفتم باشه واست هنوز فکرایی دارم این همون انتقام بود که از آخر میفهمین اینقد تلمبه زدم خیسه عرق شدم گفتم سحر تو هم کمک کن گفت اکی بعو او خودشو تکون میداد کس گشادی داشت تا دوتا کیر توش جا میشد جنده بود دیگه کم کم داشت دردش میگرفت چون فشارم بیشتر میشد گفت تو رو خدا آرومتر دیگه داری بیش از حد جرم میدی گفتم این هنوز اولشه بلندش کردم و ایستاده وایستادم پشتش گفت میخوای چیکار کنی منم گفتم میخوام سولاخ کونتو گشاد کنم به التماس افتاد که از کون نکن ولی من فقط به فکر خودم بودم انگشتمو کردم تو کونش تا جا باز کنه کیرمو آروم آروم کردم توش یک دادی کشید که گفتم دیگه تابلو شدیم تو ساختمون دهنشو با دستم گرفتم و تلمبرو بیشتر کردم اشک چشماش میریخت رو دستم ولی به یاد اون کارا و نارو زدنا و خوار کردنام که میافتادم قوی تر میشدم دیدم داره آبم میاد به خور برگردوندمش و کیرمو کردم تو دهنش و سرشو نگه داشتم محکم تا بریزه تو دهنش آبم خالی شد دیدم تمام آرایشش تو صورتش پخش شده و داشت گریه میکرد داشت هق میزد و بالا میاورد بهش گفتم اینم جواب تمام اون نامرد بازی هایی که سرم در آوردی جنده بعد زنگ زدم به سه تا از دوستام تا بیان اونجا اومدن سحر گفت میخوای چیکار کنی گفتم تو مگه از سکس خوشت نمیاد یه نگاهی بهم کرد گفتم بیا اینهم سه تا کیر تا شب حال کن تا بیام دنبالت ببرمت ترمینال داشت التماس میکرد ولی نمیدونید این دختر چقدر اشکمو درآورد و حقش بود تا ادب بشه بعد خودم رفتم تا دوستم بهم زنگ زد و گفت بیا کارمون تموم شد رفتم اونجا سحر داشت گریه میکرد بردمش تو ماشین و رسوندمش ترمینال گفتم گمشو شهرتون تا تو باشی که قدر یه عشقه حقیقی رو بفهمی شرمنده طولانی شد نوشته
0 views
Date: August 30, 2018