سلام من مهراد هستم این داستان هم واقعی و زایده تخیل یه فرد جقی نیست من 29 سالمه قدم 185 وزنم 90 تو دوستام به مهراد انگلیسی معروفم چون موهای جو گندمی و چشمای رنگی دارم بگذریم این داستان بر میگرده به چند سال پیش که بعد سربازی با یه دختر آشنا شدم به اسم اینجا اسمش و ميزاريم هانیه که دختر خوشگل و تو دل برویی بود من تو چند ماهی که باهاش بودم عاشقش شدم و قصد ازدواج داشتم تا قبل اون با دختر های زیادی بودم از دختر دایی و عمو گرفته تا همسایه و بچه محل و تو نصف بیشتر شهرهای ایران به قول بچه ها نمایندگی داشتم با یه دختر دوست بودم هر جا که برا تفریح می رفتیم سکس هم به راه بود خلاصه به خاطر اون همه رو پیچوندم و دیگه جز اون به کسی فکر نمی کردم چون خونه اون ها شهرستان بود و جایی که من سرباز بودم هفته ای یک بار یا دو هفته یه بار میرفتم اونجا که پیشش باشم و هر بار با خانم و با یه پسر خفت میکردم و دو سه روز قهر بودیم و بعد دوباره من نمی تونستم بدون اون باشم و با حرفاش گولم میزد و دوباره آشتی و همین داستان ها ادامه داشت که سری آخر خانم با یه مرد متعهل دوست شد و باهاش سکس کرد و اوپن شد و بهم زنگ زد و گفت که اشتباه کرده و دوباره من نتونستم ناراحتی اون و ببینم و بخشيدمش و بی خیال این شدم که سکس داشته و به فکر زندگی باهاش افتادم با خونواده صحبت کردم قرار شد بریم خواستگاری که عید بود بهم گفت که میخواد بره خونه خواهرش اراک ازم پول گرفت بعدا همون روز یعنی معلوم شد که تو جاده شماله با چند تا از دوستانش و چند تا پسر دنیا تو سرم خراب شد و دوباره قهر و زندگی سیگار و قرص و بدبختی ها و هزار تا علامت سوال که چرا منی که بالای سیصد تا دوست دختر داشتم چی کم دارم که اینجوری باهام برخورد میکنه روحیه داغون دوباره بعد یه سال که شهریور پارسال میشد تو یه شب که با دوستام توی مهمونی بودیم دیدم اس داد و خودش و معرفی کرد دوباره دلم یه جوری شد و از مهمونی زدم بیرون و باهم صحبت کردن و گفت که اومده شمال و برم پیشش با یکی از دوستاش که شوهر داشت به اسم مشهد اومده بودن شمال منم راهی شمال شدم ساعت یک شب رسیدم به آدرسی که داده بودن تو راه بهم گفت که دوستش با دوست پسرش اومده منم فکر کردم یه پسر جوون مثل خودم اونجاس که وقتی رسیدم دیدم یه مرد پنجاه ساله اونجاس که بیشتر به بابا بزرگ میخورد تا دوست پسر عشق و عاشقی از سرم پرید و فکر انتقام به سرم زد گفتم که خسته ام رفتم تو اتاقی که خالی بود رو تخت دراز کشیدم و خودم و به خواب زدم نمیخواستم که من بهش بگم و پیشنهاد سکس از طرف من باشه که دیدم تو بغلم خوابیده با یه تاپ و شلوارک لی که با اون چهره خوشگل و هیکلی که داشت خیلی سکسی بود اومد لبام و بوس کرد خودش و چسبوند به بغلم شروع کرد به حرف زدن و معذرت خواستن که دیگه دل من از این حرفا پر بود گفتم بخشيدمت و دوباره شروع کردم به خوردن لباس لبای که هفت سال منتظرش بودم و دستم گذاشتم رو سینه اش و آروم سینه هاش و مالیدن که چشماش و بست و شروع کرد به ناله کردن منم از درس های که از دوست دختراي قبلی یاد گرفته بودم شروع به پس دادن کردم و مثل حرفه ای ها تاپ و پاره کردم و شروع به خوردن سینه های هانیه کردم باورم نمی شد که الان تو دهنم باشه مزه عشق میداد و با همه فرق میکرد دستم انداختم لای پاش و و شورت توری که پوشیده بود و کنار زدم باورم نمی شد تا حالا همچین کسی ندیده بودم آنقدر خیس بود که دستم کامل خیس شد وقتی مالیدم به بدنش انگار دوش گرفته دستم و تو کسش میکردم و آب کسش و به سینه هاش و لباس می مالیدم و اون بیشتر شهوتي میشد انگار که اولین باره که داره سکس میکنه طاقت نيورد و شورت منو پایین کشید و با دستش کیر منو که مثل سنگ سفت شده بود و گرفت و با صدای خفیف گفت بکن توش گفتم زوده که گفت الان میخوام جرش بده منم رفتم رو شکمش نشستم کیرم گذاشتم لب کسش کوچکترین کسی بود که دیده بودم با دستمال کسش و خشک کردم و سرش و مالیدم به کسش و یه دفعه گذاشتم توش که با یه آه اون و خودم انگار کیرم تو داغ ترین جای دنیا رفته بود آنقدر تنگ بود که وقتی توش میکردم چوچولش رو هم با کیرم هل میدادم تو کسش که دیدم چشماش و بست و دستم و چنگ زد فهمیدم که ارضا شده کیرم کشیدم بیرون که دیدم سفید شده و رفتم پایین و شروع کردم به خوردن آبش منی که بدم می اومد مثل وحشی ها لیس میزدم و زبونم میکردم توش از سوراخ کونش تا کسش و با زبونم خیس خیس کردم داشت دیونه میشد گفت بسه چند بار ارضا شدم نوبت نوه منم گفتم برگرد تا از عقب بزارم و گفت نه آز بزرگی کیرت کسم داره ميسوزه چند دقیقه صبر کن من که طاقت نداشتم گفتم پس بزارم عقب که گفت نمیشه و لاپايي بکن منم شروع کردم از پشت لاپايي کردن که آنقدر اب از کسش اومده بود که کیرم تا تخمم از لیزی کلا میرفت لای پاش بیشتر از کس بهم مزه میداد و بعد چند دقیقه که دوباره ارضا شد برگشت و پاهاش و بلند کرد و کیرم گرفت و فرو کرد تو کسش و گفت این کس دیگه مال خودته پارش کن منم شروع کردم به تلمبه زدن و با دستم سینه هاش و گرفته بودم و فشار میدادم و هی میخوابیدم روش و سینه هاش و گاز میگرفتم از شدت شهوت داشت منفجر میشد و جیغ میزد منم با چند گرم شیره ای که تو راه انداخته بودم حسابی کسش و جا دار کرده بودم آنقدر کردم که دیگه پوست کیرم به کسش میخورد سوزش میگرفتم و درس آوردم کردم تو دهنش و گفتم ساک بزن شروع کرد به ساک زدن که یه دفعه دیدم کم مونده تخمم و هم تو دهنش جا بده تا ته کيرم و تو دهنش کرده بود که هیچ وقت هیچ دختری نتونسته بود این کارو بکنه و فهمیدم چقدر حرفه ای شده داشتم ارضا میشدم که گفتم داره میاد که گفت میخوام بخورمش گفتم نه حالا وقت هست گفت پس بریز تو کسم منم دوباره فرو کردم تو کسش و چند بار عقب جلو کردم و آبم با فشار تو کس هانیه خالی شد افتادم تو بغلش و بعد چند دقیقه شروع کرد ساک زدن و دوباره راستش کرد من که حال نداشتم دراز کشیده بودم و وقتی ارضا شدم همه آبم و خورد و تو بغلم خوابید تو یه هفته ای که شمال بودیم روزی هفت هشت بار سکس کردیم خیلی خوش گذشت ببخشد طولانی شد نوشته مهراد
0 views
Date: April 15, 2020