با سلام خدمت دوستای گل این داستان کاملا واقعی واصلا دوس ندام چرت وپرت وفانتزی بنویسم این اتفاقاتی که میگم همه کاملا واقعی بین منو خالم افتاده فقط اسم خودمونو مستعار میگمو این داستان برای سال84تا 85هستش داستان از اونجایی شروع شد که خاله اکرم من یه دختر تقریبا25 ساله بود ومجرد و تو یکی از دهات های شمال زندگی میکرد وو من وخونوادم تو شهرستانی که همون دهات داخلش بود زندگی میکردیم وهمیشه روزای تعطیل میرفتیم دهات من اونموقع16 سالم بود وسن بلوغ ومشکلات سکس من که مجبور به خود ارضایی میشدم بعضی وقتا که میرفتیم دهات من شب اونجا میموندم با دوستام میرفتم بیرون واخر شب میومدم خونه پدربزرگم اونا همه کنار هم میخوابیدن ومن هم بین خاله ومادربزرگم میخوابیدم خاله اکرم همیشه بایه تونیک با استرج یا شلوارک نخی میخوابید منم وقتی کنارش میخوابیدم حشری میشدم و بقلش میکردم و اونم چیزی نمیگفت حتی کیرمم لای پاش میزاشتم وعقب جلو میکردم وموقعی که داشت ابم میومد میکشیدم زیر تشک میریختم تا صبح ابم خشک میشدولی خالم نمیزاشت به کسش دست بزنم هیکل خالم اینجوری بود که قدش165 ووزنش85 وسینه هاش80بود کون تپل وبدن سفیدی داشت ولی شکمش یکم بزرگ بود این ماجرا ادامه داشت ومن هروقت میرفتم اونجا خودمو با بدن خالم طوری که اون خودشو بخواب میزد و من لاپایی از روساپورت یا شلوارک تلمبه میزدمو البته خیلی اروم که کسی بیدارنشه ارضامیکردم ولی نمیزاشت دست به کوسش بزنم وقتی دست میزدم سریع عکس العمل نشون میداد تکون میخوردنمیذاشت دست بزنم تااینکه یه شب تابستونی رفته بودم عروسی واخر شب مست اومدم خونشون دیدم تو ایوان خونشون پشه دام زدنو خوابیدن خاله اکرمم بایه شرت توری مشکی بایه رکابی مشکی کنار پدربزرگ ومادر بزرگم خوابیده یه چادرخونگی نصفه نیمه بدنشو پوشونده من بادیدن این صحنه کیرم مثه خیار سفت شدوحشری شدم سریع رفتم از تواتاق یه شلوارخونگی پیدا کردم وپوشیدم اومدم کنارش خوابیدم که مادر بزرگم یه لحظه بیدار شد گفت نویدجان کی اومدی که من گفتم رفته بودم عروسی فلانی االان اومدم کهگفت باشه پسرم بگیر بخواب بعد چند دقیقه شروع کردم به دست زدن به کون سفید خاله اکرم که از تو شورت تورس مشکیش نمای عجیبی داشهو داشت دیونم میکرد قلبم تندتند میزد استرس باحالی داشتم خیلی داغ کرده بودم دوس داشتم خاله اکرمو جر بدم ولی نمیشد خلاصه شرو کردم یواش یواش مالوندن کون سفیده خالمو که یه تکو کوچولو خورد ومن دستمو کشیدم دوباره دستمورسوندم به کونشو کیرمم خیس کردم اروم اروم خودمو بهش چسبوندم وکیرخیسمو گذاشتم لای رونای گوشتی وسفید خالم بادستم کونشو یواش یواش میمالیدم و داشتم لای پاش تلمبه میزدم که یهو تمام اب کیرم ریختم لای پاش که خاله یهویی بگرشت منم سریع خودمو زدم بخواب اونم که دید ابمو ریختم لای پاش باچادر پاکش کردوخوابید منم که ارضا شدم خوابیدم وفرداش همدیگرو دیدیم بروی خودش نیاورد منم چیزی نگفتم وبعد اون بازم از این اتفاقات افتاد ولی هرگز علنی نشد تا وقتی که ازدواج کرد وبین ما فاصله افتاد هنوزم وقتی همدیگرو میبینیم ومیبوسیم همدیگرو توچشام نگاه نمیکنه وخجالت میکشه ممنون که حوصله کردید وداستان منو خاله اکرممو خوندید یادش بخیراون زمان بیشتر وقتا خودمو با اون ارضا میکردم نوشته
0 views
Date: February 8, 2019