سلام من اسمم مهدی هست و این ماجرا ماله 8 4 96 هست داستان برمیگرده به اونجایی که ما خونمونو عوض کردیم تقریبا 9 سالم بود خونه ی جدید ما توی خیابان مرداویج اصفهان هست خونه ما اپارتمان5 طبقه هست ما تو طبقه سوم هستیم شیش سال بعد طبقه بالایی ما اسباب کشی کردن و چند وقت بعد یه خوانواده اومدن اونجا که سه تا دختر داشتن دختر بزرگه اسمش ندا وموقع اومدنشون شیش ماهه از شوهرش حاملست و 26 سالشه و در واقع دختر خوبه هست و تا قبل از ازدواج باکره بوده دختر دومی اسمش الهام و یه دختر پایه هست خیلی باحاله و من مثله خواهرم دوسش دارم و اما خواهر کوچیکه که واقعا خیلی خوشگله ومعنی واقعی ظرافت زنانه هست و اسمش نگین او مثله من 15 سالشه ولی چهار ماه از من بزرگتر اون اداب معاشرت خوبی داره و چندین بار با الهام میرفتیم شهر بازی سینما کنسرت من و اون با بقیه بچه های ساختمون هر روز توی حیاط ساختمون ولو بودیم من چند بارخواستم مخشو بزنم ولی اینکه از من بزرگتره رو بهونه کرد میکرد و به عنوان دوست معمولی منو عنوان میکرد و منم این قضیه رو قبول کردم یشب ساعتای 3 شب تو اینستا داشتم باش حرف میزدم که گفت مهدی _جانم _یچی بگم راستشو میگی اره نگین من کی بهت دروغ گفتم _اهل سیگاری _راستشو بگم _راستشا بوگو منظورش لهجه اصفهانی هست _خیلی کم در حد چند بار در هفته اونم یکی دو نخ چطور _حالم خیل بده الان داری _اره دارم چه فکری داری دیونه _5دیقه دیگه با سیگار بیا پشت بوم باشه _باشه میبینمت با هزار بدبختی رفتم پشت بوم دیدم دم در پشت بوم ایستاده منتظر من درا وا کنم چون فقط واحد ما کلید داره در رو وا کردم رفتیم اون بالا من درو از پشت قفل کردم که کسی نیاد رفتم سمتش گفت اوردی گفتم اره یه نخ کاپتان بلک دادم بش بوش کرد و گفت اوفف با فندکم روشن کردم براش و شروع کرد کشیدن خودمم یه نخ در اوردم شروع کردم کشیدن نخ اولو تموم کرد و یکی دیگه گرفت بهش گفتم از چیز ناراحتی و گفت اره گفتم از چی گفت کیمیا از اشک نتونست حرف بزنه کیمیا از دوستای خوش بود که منو خیلی دوست داشت با اشک گفت بیمارستانه منم ناراحت شدم بغض کردم ولی دیگه سوالی نپرسیدم اونم هیچی نگفت بقلش کردم همبنطور سیگار پشت سیگار یه نخ مونده بود دادمش به اون همینطو که بقلم ول شده بود سیگارو روشن کرد گفت من حس بدی دارم که تونمیکشی گفتم نه تو بکش و بعد اسمونو نگاه کردم یهو لبام داغ شد نگین دود سیگارو از دهنش به دهنم منتقل کرد بعد برگشت خوب بود گفتم بهترین کام زندیگیمو داد خندید و بازم این کارو کرد اینقدر کرد تا سیگار تموم شد پک اخرو که زد سیگارو انداخت لبامون تو هم قفل شد یه نیم لب گرفتیم کیرم زیرکمرش شق شده بود با خنده پرسید این چیه گفتم این چیزیه که پدرمو در اورده گفت خوب ازادش کن گفتم چی هیچی نگفت و شروع کرد به باز کردن زیپ شلوارم شلوارمو در اورد شرتم هم همیط ر چون تازه حموم بودم کیرم خشک بود و بوی وب میداد همچنین عرق نکرده بود که چسبنده باشه شروع کرد به مالیدن کیرم به صورتش و یدفعه کرد توی دهنش و شروع کرد به ساک زدن 10 دیقه ساک زد وتو این موقع لخت شده بود کیرمواز دهنش در اوردم شروع کردم دوباره لب گرفتن همینظو رفتم پایین رسیدم سینه هاش سینه هاش کوچیک بود ولی من کوچیک دوست دارم رفتم پایین تر رسیدم به کسش کسش رو تا تونستم لیسیدم و از اب کسم بدم نمیاد و به خاطر فیلمایی که دیدم و مطالب سکسولوژی که خوندم میدونم کجای کس حساسه اینقدر لیس زدم که یهو بدنش سفت شد و لرزید و یه اب از کسش زد بیرون همه ابو خوردم و گفتم حالا نوبت منه اومدکیرمو کرد دهنش و ساک زد راستش از ساک زدنش خوشم نیومد خواستم از کون بکنمش به حالت داگی گزاشتمش یه تف بزرگ انداختم توی کونش لامصب اینقدر تنگ بود انگشت کوچیکم تو جا نمیشد اول انگشت کوچیکمو کردم و جلو عقب کردم یعد پنج دیقه یه انگشت دیگه بعد یکز دیه و یعد کیرمو حدود نیم ساعت کردمش و ابمو ریختم تو کونش برگشتیم اون روی من خوابید همینطور موندیم بعد افتاب داشت در میومد با صدای گنجیشک ها به خودم اومدم بلند شدیم موهاش اونقدر بلند بود به جای پتو بود خلاصه ازم تشکر کردکلیدو گرفت گفت میزارم رو در و رفت منم رفتم کلیدو برداشتم و رفتم خوابیدم پایان ببخشید طولانی شد نوشته نوجوان با تجربه
0 views
Date: May 28, 2019