سکس فراموش نشدنی من و زهرا

0 views
0%

سلام دارم خدمت همه ی دوستان شهوانی من 3سال میشه به سایت شهوانی میام و از عکس ها ومطالب زیباتون استفاده میکنم ولی امروز تصمیم گرفت داستان واقعی خودمو بنویسم که امیدوارم خوشتون بیاد اسم من جواده قدم 182و وزنم 75 و25سال سن دارم آدم منطقی یکمی هم خجالتی هستم مثلا وقتی میخوام با زنی یا دختری حرف بزنم سرخ میشم این داستان که می خوام براتون تعریف کنم برمیگرده به 5سال پیش که حتی خوابشم نمی دیدم ما توی کوچه بن بست زندگی میکنیم که همه ی اهالی با هم رابطه صمیمی و گرمی داریم و باهم خیلی دوست هستیم اما زیاد سرتونو در نیارم ما یک همسایه داشتیم که اسمش زهرا بود با من رابطه خیلی نزدیکی داشت مثلا وقتی منو میدید سر شوخی رو باز میکرد و تیکه می انداخت بهم من کم نمی آوردم و جوابشو میدادم ویا وقتی داشت جلو درشو میشست منم میرفتم و کمکش میکردم و باهاش سرشوخی رو باز میکردم زهراحدود 5سال از من بزرگتر و شوهرش راننده کامیون بود و هر ماه یه بار میومد خونه با وجود اینکه دو بار زایمان کرده بود ولی اندامش فوق العاده روفرم و جذاب بود که هر وقت بهش نگاه میکردم کیرم راست می شد قدش حدود 175وزنش حدود70وکونش که قربونش برم از کون آلکسیس تگزاس بزرگتر بود سینه هاشم خیلی رو فرم بود که هیچ وقت سوتین نمی پوشید من تازه به بلوغ رسیده بودم و حسابی تو کار جق بودم کارم شده بود دید زدن همسایه و در عشقشون جق زدن تا بزرگتر شدم چشمام که باز تر شد شدم عاشق کون زهرا خانم شدم واقعا کونش قابل توصیف نیست هرچی بگم کم گفتم ساختمان ما دو طبقه بود که طبقه پاییننو اجاره داده بودیم وطبقه بالا خودمون می نشستیم و خونه اونا روبروی خونه ما پنچره اتاقم درست تو حیاط اونا باز میشد هر روز صبح که بیدار میشدم جلوی پنچره مینشستم و منتظر بودم تا عشقم بیرون و کونشو ببینم یا مثلا وقتی داشت لباس پهن میکرد بهتر میشد دید زد هر روز از روز پیش حشری تر میشدم ولی جق نمی زدم جون می دونستم خیلی به بدن آدم آسیب میرسونه خلاصه بزرگتر که شدم زمان خدمت فرارسید ورفتم زیرچم 21ماه خدمت کردم وبلاخره آزاد شدم ما رسم داریم که هرکی خدمتشو تموم میکنه دوستان و آشنایان نزدیک میان برای سر سلامتی سه ورز میشد که اومده بودم دیدم زنگ در زده شده رفتم دررو باز کردم دیدم عشقم با یه جعبه شیرینی جلوی در وایساده بعد شروع کرد به احوال پرسی و با من دست داد که تا حالا از اون این رفتارو ندیده بودم تعارف کردم اومد خونه بعد پذیرایی و کمی حرف زدن با مادرم رفت 3ماه از روی این قضیه گذشته بود داشتم زندگی عادی میکردم کارم شده بود دانلود فیلم سکسی وفروش اون یک روز داشتم چت میکردم که یکی در زد رفتم در رو باز کردم دیدم عشقمه گفتم امری داشتید بفرمایید گفت کار خاصی نداشتم دارم خونه رو تمیز می کنم ولی یخجال خیلی سنگینه اگه امکان داره بیا کمک کن جابجا کنم منم با کمال میل پذیرفتم رفتم تو خونش وقتی چادرشو برادشت برق از سرم پرید وای با یه شلوار ساپورت سفید که خیس شده بود و میشد لا پاشو راحت دید منم هم زیاد لاشی بازی در نیاوردم و رفتم آشپزخونه ش گفتم اگه کمک کنی راحتر میشه جابجاش کرد اونم بدون اینکه چیزی بگه اومد اونور یخجال و گفت بلند کن منم چشمم تو کون اون بود حواسم پرت بودآخه فرصت خوبی برای دید زدن عشقم شده بود دیدم داره داد میزنه آقا جواد گفتم بله گفت سینما که نیست بلندش کن گفتم سینما نیست ولی از هالیوود بهتره نیش خنده ی کرد و گفت پسر خاله نشو کارتو بکن منم دیگه چیزی نگفتم و کارمو کردم وقتی تموم شد خواستم برم با من دست داد و گفت ببخشی که مزاحمت شدم منم گفتم خواهش می کنم تا باشه از این زحمتا برگشتم خونه خلاصه یه هفته گذشت من جلو در نشسته بودم داشتم سیگار میکشیدم که اونم داشت از خرید میومد بهم گفت این سیگار چیه میکشی ولش کن منم گفتم از غم خوردن که بهتره شما زنا کاری به کاردنیا ندارید دارید کیف میکنید نه بفکر درآمد هستید نه چیز دیگه فقط بزرگترین دغدغه تون اینه که پنچ شنبه ها شب کاری دارید یه خنده ای زد گفت بابا کجا رو گرفتی من دیگه به شب کاری حسرت موندم شوهرم دیگه نمیاد اگرم بیاد ماهی دو روز که اونم فایده نداره گفتم پس چجوری خودتو نگه میداری گفت حالا بماند بعد رفت منم خیلی حال کردم که بعد سالها تازه تونستم سر حرفو با عشقم باز کنم بگذریم یه سه چهار روزی گذشت که مستعجر ما خانه را تخلیه کرد دنبال مستعجر بودیم که خواهر زهرا خانم که اسمش لیلابود اومد واسه خانه و اجاره نامه نوشته شد موقع اسباب کشی اینوهم بگم پدرمن یه 206واسه داخل شهرو یه وانت واسه کارهای باغ و روستا داره لیلا بهم گفت بهم وانتی سراغ داری که وسایلمو بیاره من واسه اینکه خودمو جلوی زهرا شیرین کنم گفتم نه سراغ ندارم ولی پدرم وانت داره اگه بده خودم میام هم کمک می کنم هم اسباب تونو میارم لیلا گفت باشه من فردا آدرس میدم بیااونجا من با پدرم حل کردم که سوئیچ ماشینو امروز بهم بده آخه قراربود برن شهرستان برا مجلس ختم یکی از بستگان بعد عصری به آدرسی که لیلا به مامانم داده بود رفتم درو زدم رفتم تو دیدم تنها هستن زهرا شوهرش توجاده دنده عوض میکرد شوهر لیلا هم تصادف کرده بود تو بیمارستان بستری بود گفتم زهرا جان کجاست گفته رفته حمام اخه تازه وسایلو بسته بندی کردیم زهرا لباسش کثیف شده رفت اونو بشوره بعد واسم چایی آورد ازش پرسیدم بچه ها کجان گفت گذاشتیم خونه مادر بزررگشون نخواستیم اذیت بشن من داشتم چایمو می خوردم که یهو دیدم در حمام که تو حیاط بود باز شد و زهرا لخت لخت اومد تو انگار منو ندیده بود تا منودید خودشو گم کرد منم نخواستم ضایع بازی در بیارم سریع رومو اونور کردم زهراگفت آق جواد ببخشید میشه برید آشپزخونه تا من برم اتاق لباسمو بپوشم من رفتم آشپزخونه جلوی اوپن وایسادم وقتی داشت میرفت اتاق تونستم کاملا کون لختشو ببینم وایییییییی چه کونی بود هر طرفش 5کیلو راحت میشد خلاصه لباس پوشید اومد بیرون از خجالت توروم نگاه نکرد ورفت آشپزخونه من گفتم چرا وسایلو نمیزنید وانت لیلا گفت چرا الان دیگه یواش یواش میزنیم خلاصه وسایل سبکو بار وانت کردم اومدم ووسایل سنگین هم آخرسر با کمک همسایه هاشون زدیم آوردیم رسیدم خونه وسایلو خالی کردیم دیگه داشتم میرفتم خونه که زهرا گفت نامرد میخوای مارور تواین وضیعت تنها بزاری لااقل یکمی کمکمون کن من که دیدم راست میکه دوتا زن تنها با این همه وسایل خیلی سخته گفتم باشه شروع کردیم یه چیدن وسایل که دیدم زهرا روسری و مانتوشو درآورد لیلا یواش گفت بابا نامحرمه چیکار میکنی زهرا گفت باشه مگه آدمو میخوره اونم جای داداش من در ظمن وقتی از حموم اومدم بیرون منو لخت دیده دیگه چه فرقی میکنه لیلا گفت باشه از ما گفتن بود آخه لیلا یکمی مذهبی بود حتی نمیزاشت موهاش بیرون باشه منم دارم دیگه از شق درد میمیرم ولی شلوار کردی پوشیدم زیرش هم شورت تنگ دارم زیاد معلوم نمیشه هرزگاهی بادستم جابجاش میکنم تا اذیتم نکنه وقتی داشتیم وسایلو جابجامیکردیم چشام همش به کون زهرا بود شلوار تنگ آبی روشن واییییییییییییییییییییییییییییییی آدمو دیونه میکرد فکر کنم زهرا خودشم دید زدن منو فهمیده بود خلاصه کارمون تموم شد من خواستم برم که زهرا گفت کجا میری شام مهمون من هستی منم از خدا خواسته بایکمی ناز قبول کردم گفت لیلا توهم بیا گفت نه من کار دارم باید برم حموم شما برید نوش جونتون رفتیم خونه عشقم به خودم گفتم امشب باید این کونو بخورم خلاصه رفتیم تو زهرا جون منو دعوت کرد به نشستن روی مبل بعد گفت از رستوران غذا ویتامین دارسفارش میدم منم به شوخی گفتم شما خودتون ویتامین هستید اونم زد زیر خنده و گفت من میرم یه دوش بگیرم خیلی خسته شدم تو هم راحت باش انگار خونه خودته بعد رفت حموم من دیدم موقعیت خوبیه رفتم از بالای حموم یکمی هواکش داشت از اونجا دید زدن تازه بالا رفته بودم که پام سر خورد با کله رفتم تودر حموم زهرا در رو باز کرد البته اینم بگم از پشت در حموم فقط سرش بیرون بود دید منم گفت چیشده اینجاچیکار میکنی گفتم هیچی خودت گفتی راحت باش اومدم برم سر یخجال آب بخورم پام لیزخورد خوردم زمین گفته باشه حالا که چیزیت نشده گفتم نه گفت باشه رفت تو منم رفتم نشستم رو مبل وزدم شبکه فشن که تبلیغات لباسه کیرموآوردم بیرون داشتم حال میکردم بعد دقیقه صدا زد گفت جواد آقا آب سرد شده ببین گرمکن خاموش نشده منم فکر کردم بیرون نمیاد همون جوری کیرم تو دستم رفتم آشپزخونه تا رسیدم دم آب گرمکن دررو باز کرد منو دید یهو شکه شد رفت تو من دستپاچه شدم سریع خودمو جمع کردم آب گرمکنو روشن کردم بهش گفتم باز کن تا من گفتن باز کن در حمومو باز کرد گفتم بابا آبو باز کن گفت باشه الان باز میکنم رفت تا آبوباز کنه منم یکمی جلو رفتم دیدم خودشو کفی کرده اومد دررو ببنده منو دید جلو حمومم در و بست از پشت در گفت بیشعور چیکار میکنی گفتم هیچی داشتم حرفمو قطع کرد وگفت منو باش فکر کردم تو بچه مثبتی نگو آقا هفت خط بود داشتی منو دید میزنی کسکش منم دیگه چیزی نگقتم سرمو انداختم پایین اومدم رومبل نشستم با این حرف زهرا کیرم عین مرده 70ساله خوابیده بود داشتم با خودم فکر میکرم که احمق عرضه نداری یک کوس بکنی دیدم اومد با یه شلوار راحتی و یه پیرهن مردانه بغلم رو مبل نشست منم سرمو انداختم پایین و حرفی نزدم بهم گفت اگه راستشو بگی کاری باهات ندارم چند وقته که داری منو دید میزنی من چیزی نگفتم بعد دادزد بگو چند وقته منم یواش گفتم از وقتی که سربازیمو تموم کردم گفت چی منو دید میزنی مگه چی دارم گفتم اندامت خیلی عالی عاشقش شدم حیف نیست افتاده به دست شوفر که هر ماه یه بارمیاد تا اینو گفتم دیدم چمش اشکی شد گفتم چی شده حرف بدی زدم با صدای غمگین گفت نه دارم به بخت بدم گریه میکنم که مردم شوهر میکنن هرروز حال میکنن منم منتظر سرماه م که شوهرم بیاد یواش دستشو گرفتم گفتم حالا چیز زیاد مهمی نیست خودتو ناراحت نکن سرشو گذاشت رو سینم گفت همین منطقت منو کشته یواش دستمو بردم و اشکشو پاک کردم بعد یه بوس کوچلو ازش کردم یهو سرشو برداشت گفتم چیشد ترسیدی گفت نه ولی فکر کنم زیاد بهم نزدیک شدی گفتم نه فقط داشتم دلداریت میدادم گفت باشه تو راست میگی ولی میدونم نیت پلیدت چیه تا اینو گفت پاشدم برم گفت چرا میری گفتم نیت من پلیده تو یه خونه با یه زنه تنها چیکار میکنم گفت باشه واسه ما آخوند نشو بیا بشین این حرفش منو مصمم تر به تصمیم کردنش کرد رفتم نشستم رو مبل بغلش داشتیم تلویزیون میدیدم گفت باشه حالا چیکار کنیم من گفتم هیچی بزن کانال ماهواره یه فیلم ببینیم بعد شام میخوریم اونم زدن به یه کانالی که اسمش یادم نیست ولی داشت فیلم نیمه سکس نشون میداد داشتیم میدیدم دیدم کیرم بدجوری شاخ شده دستمو بردم تو جیبم تا راستش کنم گفت بزار راحت باشه بیچاره مرد از تنگی جا من گفتم راحته اگه شما راحت باشید دیدم دستشو برد تو شرتش بعد ثانیه بیرون آورد گفت آخیییییییییییییییییش راحت شدم گفتم میخارید یا لای زیپ مونده بود گفت میخارید گفتم چند وقته میخاره گفت دو هفته میشه گفتم با چی میخارینوش گفت با بادمجان موز یا اگه نباشن با خیار یهو بی اختیار گفتم کیرم تو روزگارو جامعه ما ما داریم جغ میزنیم زنا هم با خیار حال میکنن یهو گفت راست میگی چرا جغ میزنی من فکر میکردم تو دوست دختر داری که همیشه به خودت میرسی گفتم نه بابا کی با این قیافه میاد با من دوست بشه گفت نه زیادم بدنیستی به نظرم قیافه و تیپت جالبه گفتم باشه کاش که اینجوری باشه بعد دیدم دستشو برد زیر شلوارش گفت بازم میخاره لامذهب گفتم اگه میخوای من براتون میخارونم گفت اگه زحمت نباشه خوشهال میشم تو دلم گفتم خدارو شکر دستمو یواش بردم سمت کوسش از روی شلوار مالشش دادم دیدم حالش بد شد گفت برو تو منم بدون معطلی رفتم تو از زیر شرتش دستمو بردم سمت کوسش یکمی مو داشت انگاری تازه پشمشوزده بود بعد دقیقه دیدم حالش بدجوری خرابه دستشو برد سمت کیر من که داشت از شق درد میمرد گفت بابا این پسره هلاک شد بیارش بیرون گفتم اگه میخوای خودت بیار بیرون اونم کش شلوارمو کشید یواش آورد بیرون تا کیرمو دید گفت وایییییییییییی تو بد مخمصه ی گیر کردم گفتم چرا گفت خیلی بزرگه منم گفتم قابل شمارو نداره اونم خدید گفت صاحبش قابل داره بعد شروع کرد به بازی کردن باهاش بعد دقیقه شلوارشو کشیدم پایین دیدیم وای شرتش که آبی رنگ بود خیس خیسه بعد یواش زبونمو گذاشتم لای چوچولش البته اینم بگم من از خوردن هر کوس خوشم نمیاد ولی دیدم این تمیزه تازه از حموم اومده بیرون و هنوز نمش خشک نشده خوردمش دیدم گفت ایول خوشم اومد ادامه بده منم گفتم یه کاری کن منم خوشم بیاد اونم که منظورمو فهمید لبشو چسبوند به کیرم و شروع کرد به خوردنش زیاد ماهر نبود منم که داشتم کسشو میخوردم شروع کردم به در آوردن لباسش اونم اینکارو کرد و هر دو لخت لخت شدیم وایییییییییی یه لحظه که چشم به اندامش افتاد داشت قلبم وای میستاد اصلا اندامش قابل توصیف نیست بهم گفت چیه مگه آدم ندیدی گفتم چرا دیدم ولی باریک اندام ندیدم خندید و گفت شروع میکنی یا برم گفتم نوکرتم هستم بعد هم دیگرو بغل کردیم شروع کردیم به لب گرفتن لاکردار خیلی خوب لب میداد گفتم ازکجا لب گرفتن به این خوبی یاد گرفتی گفت زمانی که دختر بودم با دوست پسرانم گفتم خوش به حال دوست پسرات من کجا بودم اونم گفت داشتی پستون ننتومی خوردی بلاخره انقدر لبشو خوردم گفت بابا کنده شد بس کن گفتم از عسلم شیرینتره کیرمو کردم لای پاش بعد شروع کردم به لیس زدن کردنش ریدم تو این شانس داشتم میومدم بهش گفتم دارم میام گفت خودتو نگه دار الان میام منم به زور خودمو نگه داشتم رفت از آشپزخونه یه لیوان آب یخ آورد ریخت کله کیرم خوابید گفتم چیکاری کردی بیا بیدارش کن اومد نشت جلوم شروع کرد به خوردنش بعد دقیقه شد شق سابق بلندش کردم خوابوندمش زمین افتادم روش شروع کردم به خوردن سینه هاش وایییییییییییییییییی عجب حال داد رفتم پایین تر رسیدم به کوسش لبمو گذاشتم شروع کردم به خوردن بعد انگشتامو بکار گیری کردم داشتم میخوردم که دیدم بد جوری صداش رفته بالا داشت ارضا میشد یهو پاشو محکم دورگردنم حلقه کرد بعد صداش قطع شد من دیگه لبمو برداشتم با انگشتم کردمش تا گفت کافیه بیا بالا دوباره اومدم سمت سینه هاش شروع کردم به خوردنشون یویواش داشتم حال میومدم بعد گفت بکن تو منم اونو به شکم خوابوندمش یکمی تف زدم سر کیرم گذاشتم دم کونش یهوآیفون در زده شد انگاری برق گرفتمون زهرا رفت ببینه کیه و من سریع لباسامو برداشتتم رفتم اتاق خواب اومد تو گفتم کی بود گفت سکته نکنی لیلا بود اومده بود واسه شام منم گفتم شام تازه خوردیم گفت جواد کجاست گفتم رفت خونشون من دارم میرم حموم اگه میخوای بیا تواونم گفت نه دیگه مزاحم نمیشم بمونه بعد خلاصه به زور قلبم از طپش تند وایساد اومد سمتم گفت این داستان ادامه دارد منم گفتم نه ادامه ندارد نقش اول فیلم خوابه بعد شروع کرد به خوردن کیرم گفت بیدارش میکنیم یکمی گذشت بلند شدبعد دوباره خوابوندمش روی تخت خواب کیرمو گذاشتم دم کونش گفت نه من حتی به شوهرمم از کون نمیدم گفتم تو راست میکی ولی چرا کونت این همه بزرگه گفت ارثیه گفتم پس فردا مادرتو بیار ببینم خندید گفت باشه ولی یواش من اطاعت کردمو یواش یواش فرستادم تو یهو داد زدم سوختم گفتم الان درست میشه صبرکن منم یواش یواش تلمبه زدم دیدم داره حال میکنه گفتم میسوزه ها گفت نه دمت گرم خیلی حال میده سرعتموزیاد کردم دیگه داشت آبم میومد گفتم میمام گفت بفرما من با سرعت نور ریختم تو کونش و خوابیدم روش کیرمم تو بود نمی دونید خیلی حال دادبعد دقیقه کیرمو کشیدم بیرون دیدم آبم عین چشمه اومد بیرون بعد شروع کردیم به لب گیری دوباره هر دومون بعد 15 دقیقه سر حال اومدیم زهرا گفت بسه دیگه منم گفتم کجا تازه گیرت آوردم بریم حموم من خیلی دوست دارم تو حموم سکس کنم اول یکمی مقاومت بعد راضیش کردم رفتیم حموم کفیش کردم از کوس کردمش خلاصه باهم یه دوش دونفره گرفتیم بعد من خواستم برم خونه گفت میدونی ساعت چنده کجا میری باش فردا میری منم دیدم آره ساعت 2نصف شب بود موندم خونش تا صبح نخوابیدم و عقده این چند سالو سرش خالی کردم تا صبح 3بار خالی شدم دیگه نای حرکت نداشتم مگرنه بازم میکردم بیدار که شدیم ساعت 10 صبح بود دیدم نمی تونه راه بره از بسکه از کون کرده بودمش از در پشتی حیاط خلوت رفتم تا کسی نبینه واسه صبحانه سنگگ خشاشی باکره و مربا گرفتم اومدم خونه گفت چرا زحمت کشیدی نون پنیر بود گفتم نوش جونت بخور جون بگیری شب اضافه کاری بودی باهم صبحانه رو زدیم تو رگ بهش گفتم راستشو بگو چند بار ارضا شدی گفت 4بارگفتم پس خوش گذشت گفت از وقتی زن کامران شدم راستی اسم شوهرش کامران بود این همه باهاش سکس نکردم خیلی باحال بود منم گفتم باحال ترم میشه گفت چرا که نه من از خدامه شمارتو بده هر وقت جور بود زنگ بزنم منم دادم گفتم میرم ممنون از بابت همه چی ازش یه لب حسابی گرفتم بعد خداحافظی کردم تا سه ماه باهم بودیم هر هفته 3بار باهم سکس داشتیم دیگه شده بود زن من بجز وقتایی که کامران میومد انگاری غریبه بود تا شوهرش شک نکنه بعد 3ماه من به دلیل موقعیت شغلی که برام جورشده بود رفتم اصفهان و اونجا مشغول کار شدم و ارتباط سکسیمون قطع شد اما الانم دارم باهاش حرف میزنم به امیدروزی که برگردم و بازم اون کونشو جر بدم امیدوارم که خوشتون اومده باشه اگه استقبال بشه داستان های بعدیم با زهرا و خواهرش لیلا رو براتون مینویسم ببخشید یکمی طولانی بود نوشته جواد

Date: August 4, 2022

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *