سلام به دوستان این سایت من گاهی اوقات میاموداستانارو میخونم ازکسایی که اینجا داستان میذارن خواهش میکنم حتی اگه تخیل هم میکنن لااقل یکم نزدیک به واقعیت بنویسن تا خواننده بتونه استفاده لازمو ببره یعنی چی که رفتم خونه زندایی بهش گفتم دوست دارم اونم گفت منم دوست دارم ولباموگذاشتم رولبشوگفت کیرتومیخوام منوبکن جرم بده من جندتم جالب اینکه مینویسه سکس اولمه وبعدمیگه یه ساعت کسشوخوردم اونم کیر منوخوردبعدیه ساعت ازکس وکون ومدلای مختلف کردمش وابمو ریختم دهنش بایدبدونین که سکس بایه زن دیگه بخصوص زن شوهرداربه این راحتیانیست من خاطره ای که میخوام بنویسم نزدیک دوسال طول کشیدبعدازارتباط دونفره بایه اشنابه سکس انجامید ابتداازتون عذرخواهی میکنم شایدداستانم طولانی بشه چون میخوام باجزئیات بنویسم من اسمم امیره و تو یکی از روستاهای شهری در استان فارس زندگی میکردم بعدازگرفتن مدرک کارشناسی عمران ازدانشگاه زاد مدرکمو گذاشتم درکوزه و حتی ابشم نخوردم و به خدمت نامقدس سربازی رفتم و دوسال ازبهترین سالای زندگیم و در تهران به هدر دادم بعد از اتمام خدمتم درتهران ماندگارشدم و با پسرعموم یک کارگاه کوچیک تولیدی دایر کردیم بعد یه سال هم درسن بیست و پنج شش سالگی بایکی ازدخترای فامیل که ساکن تهران بودن ازدواج کردم خانمم دوتا خواهربزرگتراز خودش داشت و یه برادرکوچیک که اسمش رضاست و اونموقع ده یازده سال داشت چون من اخلاق و رفتارمتعادلی داشتم وبخاطرروابط عمومی خوب رابطه خوبی باهمه بخصوص پدرومادرخانمم داشتم واوناتوکاراشون بامن مشورت میکردن همین هم موجب شده بود خواهرای خانمم حسودیشون میشد هفت هشت سال گذشت ومن زندگی اروم و خوبی داشتم تا اینکه رضا با یکی ازدخترای هم ولایتی که بسیارهم زیباوجذاب وخوش هیکل به اسم مریم بود تریپ عاشقی ورداشتن وچون مریم بخاطرچهره زیبایی که داشت خواستگاران زیادی داشت رضاهم بخاطراینکه ازدستش نده باخانواده مطرح کردتابرن خواستگاریش امامادرودوخواهربزرگتررضاشدیدامخالفت کردن وچون هردوشون حدودهجده سال داشتن گفتن اول اینکه بچه ای واول بایدبری سربازی وکارپیدا کنی درثانی ماعمرانمیذاریم بادخترفلانی ازدواج کنی رضاباوجودتقلای بسیارنتوانست خانوادشوراضی کنه وچون میدونست پدرومادرش ازمن حرف شنوی دارن ازمن خواست که رضایت خانوادشوبگیرم منم گفتم اول بایدازفردابیای پیش خودمون مشغول بشی ودوم هم بایدبامریم حرف بزنم اگه واقعاعاشق هم بودین باپدرومادرت صحبت کنم رضاهم یه روزبامریم قرارگذاشت و رفتیم تویه پارک نشستیم مریم دخترمودب وموجهی به نظرمیرسید وچون خانواده خوبی هم داشت من به سختی پدرومادروراضی کردم بریم خواستگاری اوناهم به شرطی که رضاقبول کنه دوسال نامزد بمونن تاهم سنشون یکم بره بالاوهم رضایه مقدارپول پس انداز کنه بالاخره باوجودمخالفتای دوخواهررفتیم خواستگاری وجواب بله روگرفتیم تواین دوسال اتفاقات زیادی افتادومادروخواهرای رضاتامیتونستن مریمواذیت میکردن ومنم همیشه ازمریم طرفداری میکردم دیگه طوری شده بودکه مریم بجای خونه رضاواسه نامزدبازی میومدن خونه ماوهمین باعث شده بودکه من ارتباط خیلی خوبی بامریم داشته باشیم بعدازدوسال باوجودکارشکنی های خواهرا درحدخودمون یه عروسی ابرومندی برگزارکردیمومنوخانمم تو کارایی مثل خریدعروسی ورزروتالاروکارای این چنینی سنگ تمام گذاشتیم یه هفت هشت ماهی ازعروسی ایناگذشت واذیتای خواهراهم زیادترشده بودوبخصوص هم که مریم بامن رابطه خوبی داشت بیشتربهش گیرمیدادن وچون من توکارگاه کارفیزیکی نمیکردم وبیشتراوقات بیرون بودم مریم زنگ میزدومی رفتم خونشونواون گلایه میکردمنم دلداریش میدادم وارومش میکردم بیشتروقتاهم باخواهراجروبحث میکردم دیگه طوری شده بودکه میرفتم پیش مریم وباهم ناهارمیخوردیم ولی تااونموقع اصلانظرسوئی نداشتم مریم هم کارخاصی انجام نمیدادکه نظرمن بهش جلب بشه همیشه باچادرمیومدپیشم ولباس بسته ای میپوشید گذشت ویک روزکه همه توخونه پدری جمع بودیم سرتیکه پرانی خواهر بزرگه بامریم بحثشون شد با هوچیگری خواهره پدر رضا به پدر و مادر مریم توهین کرد که چنین دختری تربیت کردن با اینکه رضاهم نشسته بودبخاطراینکه شدیدا تحت نفوذمادروخواهراش بودهیچ حرفی نزد منم طاقت نیاوردمو پشت مریم دراومدم و به پدر گفتم اولاکه تقصیر دخترت بود درثانی حتی اگه مریم گناهی داشته باشه و اشتباهی بکنه شما جایز نیست با این سن وسال به عروستون توهین کنین فقط میتونین درخلوت به رضا بگین تابامریم حرف بزنه مریم باچشم گریان بلندشد و رفت بعد از چنددقیقه اس دادبیا اینجاکارت دارم منم بلندشدم رفتم خونشون مریم اینقدرگریه کرده بودکه چشاش سرخ سرخ شده بودنشستم یکم دلداریش دادم و ارومش کردم بهش گفتم چرا با رضا حرف نمیزنی ونمیگی که اذیتت میکنن گفت دلت خوشه ها مگه ندیدی مثل گاونشسته بودولام تاکام حرف نمیزدیه کم حرف زدیمومن رفتم یکی دوماه بعدتوکارگاه نشسته بودم خانمم زنگ زد گفت اومدیم خونه یکی ازفامیلاواسه جشن پاتختی بیاماروببرخونه رفتم دم درشون زنگ زدم اومدن بیرون مریم جلوترازهمشون اومدچون لباس مجلسی تنش بودجلوی مانتوشونبسته بودوبا ارایش ملایمی که کرده بودخیلی جذابترم شده بوددیدم بایه لبخند ملیح وخاصی منونگاه میکنه واسه اولین بارحس عجیبی بهم دست دادنزدیکترکه شدهمینطوری نگام میکردومیخندیدوقتی خیلی نزدیک شدنگاهموازش دزدیدم خانمم وخواهراش هم اومدن نشستن تا خواستم حرکت کنم مریم گفت اقاامیرلطفاازاینوربرین ازفلان مغازه میخوام چیزی بگیرم منم ازاینورکه نزذیک خونه مابودرفتم جلوی خونمون خانمم پیاده شدمنم چیزی که مریم میخواست از مغازه گرفتم ودوکوچه اونورترم دوتاخواهراپیاده شدن رفتم جلوی خونه مریم گفتم شماهم به سلامت مریم گفت بیابالایه چایی بخوریم گفتم که نه دیگه دارم میرم کارگاه گفت عمداگفتم ازاونور بیایی کارت دارم بیابالا گفتم باشه توبروتوماشینوپارک کنم بیام رفتم جلوترماشینوپارک کردم اومدم وقتی مریم دراپارتمانوبازکرد چادرهمیشگیش سرش بودولی چادرشوجوری بازوبسته کردکه تاب شلوارزرشکی خوشرنگش کاملا دیده شدسرموانداختم پایینو رفتم نشستم گفتم چی شده گفت دوروزپیش دخترخالموکه تازه عروسی کرده بودپاگشاکرده بودیم مادروخواهرای رضا فهمیده بودن دیروزاومدن هرچی ازدهنشون دراومدبهم گفتن دیگه تحمل ندارم میخوام جمع کنم برم خونه مامانم گفتم خوب بارضاحرف بزن جلوشون دربیادگفت دیگه فایده نداره تازه بعضی وقتاخواهراش زیرابمومیزنن میادباهام دعوامیکنه گفتم چی شدشماکه عاشق و معشوق بودین هنوزدوسال ازعروسیتون نگذشته الان بایدخوش خوشونتون باشه گفت نه بابابیشعورنه مردی داره نه مردونگی راستش زیادبه حرفش دقت نکردم گفت باورمیکنی خیلی وقتا حسرت میخورم کاش شوهرمنم مثل توبودبه شوخی گفتم حالا ازکجامعلوم که من بدترازرضانباشم گفت نه درموردت باخانمت زیادحرف میزنیم خیلی ازت راضیه خودتودست کم نگیرخیلیاواست میمیرن گفتم پس بلندشم برم تاسردخونه هاپرنشدن رفتم از کارگاه بچه هاروبیارم توراه به حرفای مریم فکرمیکردم لحن صحبتش هم باقبل فرق کرده بودوتاوقتی که خونشون بودم چند بارم چادرشوبازبسته کردانگارکه میخواست هیکل خوش فرمش و بهم نشون بده دوسه روزبعدکه شام خونه مابودن من چندسالی بودکه ماهواره داشتم مریم به رضاگفت یه ماهواره بخرهمیشه توخونه تنهام حوصلم سر میره رضاگفت من کسیونمیشناسم من گفتم یه اشنادارم میگم میاره واستون نصب میکنه رضاگفت اخه بدبختانه اصل کاریشم نیست گفتم عیب نداره من میدم بعدباهم حساب میکنیم یکی دوروزبعدماهوارشون نصب شدویکی دوهفته بعدش مریم اس دادنمیدونم چیوزدم همه کانالاپاک شدن رضاشب بیادعصبانی میشه بیادرستش کن رفتم خونشونوهمه فرکانساروسرچ کردم گفتم بیا یادت بدم کانالای اضافه روپاک کن گفت من نمیتونم خودت پاکشون کن گفتم باشه پس چنددقیقه بروتواتاق چندتاکانالوپاک کنم بعدبیا گفت مگه ازاون کانالاهم داره گفتم نه چندتاکاناله زنالخت میان خودشونوتبلیغ میکنن گفت یکیشوبزن ببینم زدم رویکی ازاون کانالاوسریع پاکش کردم گفت این چیه مگه لازم نیست برم پاکشون کن بعدنشست کنارمنوشروع کردم به حذف کانالامریم بایه صدای لرزونی گفت اخه میگفتن ازاون کانالاهم داره گفتم اره قبلاداشت ولی الان کدشدن گفت شما قبلاداشتین من اره کم کم صدای منم میلرزیدوخیلی اروم صحبت میکردیموتوچشای هم نگاه نمیکردیم مریم چطوری بودن من هیچی یه سری که کلیپای اونجوری نشون میدادن چندتاشون هم بصورت فیلم نشون میدادن مریم یعنی زن ومرد باهم میخوابیدن دیگه کیرم شق شق شده بودوباشلوارجینی هم که پام بودکاملادیده میشدومیدیدم مریم هم زیرچشمی نگاش میکنه گفتم اره مریم لخت لخت میشدن من اره مریم اونجاشونم نشون میدادمن بعضیاشون اره بعضیاشون هم نه فقط حال کردنشونونشون میداددیگه شهوت جفتمونوفراگرفته بودگفتم توفیلم اونجوری دیدی گفت اره توخونه خودمون وقتی تنهامیشدم فیلمایی که بابام قایم میکردوورمیداشتم میدیدم گفتم الان دیگه لازم نداری خودت زندشو داری دیگه گفت نه بابااینطوریام نیست رضاهریکی دوهفته یه بار مثل خروس یکی دودقیقه میره بالاوبدون اینکه کوچکترین توجهی به من بکنه کارشومیکنه میادپایین تاحالایه بارم نشده درست و حسابی ارضام کنه دیگه کیرم داشت میترکیدحذف کانالاتموم شدو موقع اوردن بچه هاهم شده بودبلندشدم برم کارگاه مثل همیشه مریم تادم دراومدوباهم دست دادیم دستشوگرفتم گفتم یه بوس میدی بدون اینکه منتظرجواب بمونم یه بوس سریع ازلبش گرفتم وخداحافظی کردم رفتم سمت کارگاهواصلانفهمیدم کی رسیدم کارگاه فرداش مریم طرفای ظهریه پیام عاشقانه گذاشتوگفت کجایی گفتم کارگاه کفت چایی بذارم بیایی بخوریم گفتم اره میام رفتم خونشون نشستم یه بالش گذاشتم پشتم به مریم گفتم بیا بشین اینجاکارت دارم نشوندم سمت چپ خودم بهش گفتم ازکار دیروزم ناراحت که نشدی باخجالت گفت نه گفتم دوست داشتی باسرش گفت اره دستموازپشت گردنش ردکردم وبازوشوگرفتم چندتابوس کوچولوازگونش گرفتموچادرشوانداختم پشتش دستم ازرولباسش گذاشتم روسینش واروم مالیدمش معلوم بودبه سینه هاش خیلی حساسه چون تادستموگذاشتم روش بدنش کاملاشل شدکمکش کردم درازکشیدیم مریم به پشت خوابیدومنم دستم گذاشتم زیرسرشوبه بغل درازکشیدموکیرموچسبوندم به ران نرمش پیرهن وسوتینشودادم بالاوسینه کوچیک وخوش فرمشوکه اندازه دستم بودگرفتم ومالیدم سرموبلندکردم لبموگذاشتم روسینش وتاشروع کردم به خوردنش مریم سرموبادستش گرفت وگفت بسه امیرنگاش کردم دیدم چشاشوبسته وداره ازحال میره خیلی اروم خوردن سینشوادامه دادم کیرم هم رورانش بالاوپایین میکردم دودقیقه طول نکشیدونتونستم خودموکنترل کنموابم اومدوشرتمو کثیف کردم نذاشتم مریم متوجه بشه اروم شکمشومالیدم بعددستمو بردم توشلواروشرتش کسشومالیدم انگشتموخیلی اروم کردم تو کسشوچنددقیقه ادامه دادم تامریم پاهاشوسفت گرفت وکمرشوبالا وپایین کردبعدمچ دستموگرفت فهمیدم ارضاشده یکم بغلش خوابیدم گفتم اگه دوست داشته باشی یه روزخودمواماده میکنم میام تادرست وحسابی باهم باشی باسرش رضایت دادگفتم کی گفت هروقت خودت خواستی گفتم فرداخوبه گفت اره ولی زودبیاتاناهارهم باهم بخوریم ازش خداحافظی کردم فرداصبح بچه هارورسوندم کارگاه ساعت نه به مریم اس دادم بیداری گفت اره منتظرتم کی میای گفتم تا یه ساعت دیگه اونجام باتوجه به اینکه قبلاهم قرص خورده بودم دوتا تراانداختم ویه دونه وگادل واسه شق کردن وساعت ده رفتم خونشون وقتی مریم دراپارتمانوبازکردورفتم تودیدم یه ست شرت وسوتین فسفری قشنگ ویه پیراهن توری سفیدکه زیرپوشش کاملاپیدابود پوشیده ویه ارایش خوبی هم کرده بودکه ازشب عروسیشم زیباترو جذابترشده بودرفتیم تواتاق جاانداخته بودنشستیم روتشک ویه کم حرف زدیم بعددستموانداختم دورگردنشوخوابوندمش ولبموگذاشتم رولبش خیلی مهارت داشت زبونشومیکردتودهنم میچرخوندلذت فوق العاده ای داشت خودشم زبون منومیخوردپیرهنشوسوتینشو دراوردم وشروع کردم به خوردن شکم وسینش کم کم صدای اه و ناله مریم بلندشده بودو همش میگفت ایییییییییییی امیر امیرجان رفتم لای پاشوشرتشودراوردم ولباس خودمم کندم کیرموگذاشتم روکسش که خیلی کوچیک بودمالیدم به چوچولش ودیدم مریم داره میپیچه به خودش بادستم کیرموگرفتم سرشوفشاردادم توکسش اینقدرتنگ بودکیرم نرفت تویکم تف زدم به سرکیرم بعدبایه فشار سرشوکردم تومریم گفت اخ امیریواش گفتم جان مریم چشم خیلی اروم تانصف کیرموفروکردم توکسشومریم فقط میگفت امیر یواش دردداره گفتم نترس عزیزم تانصفشوگذاشتم توکوست اروم باش یه کم صبرکردم کیرم جابازکردوخیلی یواش عقب جلومیکردم تا دردمریم هم بیافته واونم لذت ببره باهاش حرف میزدم مریم جان دوست دارم چقدرتنگی کست چقدرداغه جان مریم جان کسش اینقدرتنگ بوذکه حالت ارتجاعی کسش کیرموفشارمیدادولذتو دوچندان میکرددیدم صدای مریم به اه وناله تبدیل شده داره حال میادگفتم مریم جان عزیزم یکم دیگه بذارم توگفت اره ولی یواشا گفتم چشم عزیزم بایه فشاریکم دیگه گذاشتم توومریم جیغی زد وایییییییییییییی مردم امیراروم شکمم دردگرفت باشه عزیزم یکم طاقت بیارالان اروم میشی دوست دارم مریم جون دگه چیزی نمونده فقط یه ذره دیگش مونده گفت وای مگه بازم مونده گفتم اره دیگه چیزی نیست خودت دستتوبیارببین دستشواوردم بقیه کیرمودادم دستش چون اولین باربودبه کیرم دست میزدگفت وایییییییییی چقدرم بزرگه همشوبذاری تومیترکم که گفتم نترس عزیزم هرموقع خودت گفتی تاته میکنم توکست اروم عقب جلومیکردموقربون صدقش میرفتم عزیزمی مریم جیگرمی دوست دارم دارم ازحال میرم مریم جون دارم میمیرم هرموقع حال اومدی بگوتاته بکنم توکست مریم امیرجان منم دوست دارم عاشقتم کاش همیشه مال من بودی کاش میشدیه شب تاصبح توبغلت بخوابم بکن ولی یواش گفتم باشه عزیزم بایه فشارکوچولوهمه کیرموفشاردادم توکسش مریم مثل برق گرفته هاازجاش پریدوکیرم ازکسش اومدبیرونوبلندشدنشست دستشوگذاشت روشکمش وگفت سوختم گفتم دردت گرفت بایه لحن گریه وخنده گفت کاش یه کیربه این بزرگی میرفت توخودت تامیفهمیدی دردداره یانه من خندم گرفت وگفتم ببخش عزیزم گرفتم بغلموبوسیدمش گفتم درازبکش تاماساژت بدم دمر خوابوندمشو شروع کردم ازسرشونه هاش تاکونش به ماساژو کیرمم گذاشته بودم لای پاشوباحرکت من میمالیدروکسشواونو ازحال میبردسرکیرموگذاشتم توکسشودرازکشیدم روشوخیلی یواش تانصف بیشترکیرموفروکردم توکسشوخیلی اروم عقب جلوکردم و گردنشولیس زدمولاله گوششوکردم دهنم ومکیدمش این کارم داشت دیوونش میکردمیگفت امیردارم میمیرم دارم مست میشم گفتم مریم جان منم مست مستم تاته بکنم تواره عزیزم ولی یواش کمرشو محکم گرفتموکیرموتااخرفشاردادم توکسش وتکون نخوردم مریم یه جیغ بلندی کشیدواییییییییییییییی ولی تکون نخوردکه کیرم دربیاد اروم درگوشش گفتم دردداری عزیزم گفت اره شکمم خیلی درد میکنه گفتم اگه دردش زیاده بکشم بیرون گفت نه بخاطرتوتحمل میکنم فقط یه کم حرکت نکن یکی دودقیقه روش خوابیدم تاکیرم جابازکنه بعدمریم گفت امیرجان بکن ولی اروم شروع کردم خیلی اروم جلو عقب کردنوچون دیروزبهم گفته بودازسکس خیلی ملوخوشش میاد خودم هم اینجورسکسودوست داشتم خیلی اروم عقب جلومیکردم تاسرکیرمومیکشیدم بیرون بعداروم فشارمیدادم توکم کم مریم هم کونشو تکون میدادومعلوم بودکه دردجاشوداده بودبه لذت ومیگفت امیرجان دوست دارم زیرتودردبکشم خیلی دوست دارم امیرجان بکن منم که لذت مریم ومیدیدم بیشترشهوتی میشدمومیگفتم چشم مریم جان منم دوست دارم عاشقتم چه هیکل خوش فرمی داری حدودسه ربع طول کشیدتااحساس کردم دیگه نمیتونم خودمونگه دارم ومریمم چون یه بارارضاشده بودگفتم مریم جان ابم داره میادتوهم میای گفت اره ویه کم ریتمموتندترکردمومریم هم همکاری میکردو اه ونالش بلندترشده بود بعدازچندلحظه کمرشوسفت گرفتم وابمو تااخرش ریختم توکسش چون میدونستم یه دستگاه سه ساله گذاشته واول زندگی نمیخوان بچه داربشن خیالم راحت بودچنددقیقه روش خوابیدم رفتیم خودمونوشستیم ناهاروخوردیم بعدرفتم کارگاه اینونمینویسم که بهم فحش ندین چون خودمولایق بدترازفحش و توهین میدونم بلکه میگم شایداونایی که تواین موقعیتن وهنوزبه سکس نرسیدن دیگه ادامه ندن بعدازاینکه رفتم کارگاه وبدنم سرد شداحساس عجیبی بهم دست داددوسه روزگیج بودم حالم اصلا خوب نبودتادوسه هفته بعدش وقتی باخانمم میخوابیدم احساس شرمندگی میکردم توچشاش نمیتونستم نگاه کنم چون حتی دوران مجردی هم سکس نداشتم واولین باربودبجزخانمم بایکی سکس کرده بودم احساس میکردم همه میدونن شرایط روحیم اصلا خوب نبودافسرده بودم دوسه روزبعدمریم اس دادیه بهانه ای اوردمونرفتم پیشش این قضیه دوسه هفته طول کشیدومن همش بهانه میاوردمونمیرفتم خونشون تااینکه یه روزیه پیام گلایه امیز دادکه تنهاکسی که بهش اعتمادداشتم دیگه منونمیخواد رفتم پیشش وگفتم مریم منوببخش من اشتباه کردم گفت مگه دیوونه شدی توکه زورم نکرده بودی من خودم خواستم خیلی هم خوشم اومد اصلامیدونی بهترین روزی که داشتم همون روزبود گفتم نه من چون ازتوبزرگترم ازاعتمادتوسواستفاده کردم بخاطرهوس خودم وضعف نفسم بجای اینکه درست راهنماییت کنم اون کاروباهات کردم گفت میدونی چقدردوست دارم وچقدربهت علاقمندم من اصلاکارمونوگناه نمیدونم چون جفتمون دوست داشتیم وبه جفتمون هم خوش گذشت توکه وضعیت منومیدونی بنظرت چیکاربایدبکنم باحالتی که داشت و کارایی که میکردمنومیبوسیدپاهمومیمالیدموهامونوازش میکرد بازم تمایل داشت که دوباره سکس داشته باشیم ولی براش توضیح دادم کهوقتی باخانمم بودم چه حالتی داشتم گفت من اصلادوست ندارم واسه زندگیتون مشکلی پیش بیارم هرچی توبگی گوش میکنم بهش گفتم بارضاحرف بزن وبهش بگوکه توهم به ارضاشدن نیازداری واگه ارضابشی به اونم بیشترخوش میگذره منم کمکت میکنم چون فاصله سنیمون بارضابیشتربودبامن رودرواسی داشت ازیکی از فامیلام که دوست رضابودخواستم باهاش حرف بزنه وبگه که زناهم نیازدارن که ازشوهرشون استفاده کنن وچندبسته قرص تاخیری دادموگفتم ازطرف خودت بهش بده وبگوموقع سکس استفاده کنه یکی دوماه بعدازمریم پرسیدم گفت بهترشده منم بارضاارضا میشم مدت سکسمون طولانی شده الان حدودیه سال ازقضیه میگذره رابطه خیلی خوبی بامریم دارم وهرکمکی لازم داشته باشه واسش انجام میدم ومثل دودوست خوب بدون هیچ نظرسوئی باهم درددل میکنیم بعضی موقع حرف ازاون روزسیاه میشه من اظهارشرمندگی وپشیمونی میکنم ومریم بهم دلداری میده ومیگه دیگه فراموشش کن ومن خودم خواستم که اون رابطه روداشته باشیم والان هم میگم اونروزبهترین روززندگی من بودوخودتواذیت نکن بازم ازتون بخاطرطولانی شدن داستان عذرمیخوام موفق باشین نوشته
0 views
Date: October 20, 2019
چرا هرکی داستان مینویسه میگه کیرم اندازه گرز رستمه بابا چقد ملت ما خالی بندن بسته دیگه