همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد اما سعی می کنم با حوصله بگم که حسش از بین نره داستان مربوط به یکی از شب سوم نوروز نود و هفته شبی که برخلاف اکثر اوقات توی خونه تنها بودم داشتم فوتبال میدیدم که یه دفعه صدای درو شنیدم نمیخواستم باز کنم گفتم حتما مهمونه و برای عید دیدنی اومده و من حال و حوصله نداشتم جلوشون در بیام اما بعدش گفتم حالا که اومدن زشته باز نکنم خلاصه نمیدونم چی شد رفتم و درو باز کردم دیدم ساراس یه دختر ۱۶ ۱۷ ساله با قیافه معمولی سلام کرد و سراغ آبجیم رو گرفت که من گفتم خونه نیست خداحافظی کردیم و من درو بستم و داشتم میرفتم تو اتاق خاله ی سارا همسایه ماست و بعضی وقتها که خاله اش خونه نیست میاد خونه ی ما میمونه تا خاله اش بیاد همینجور که میرفتم با خودم میگفتم کاش حداقل تعارف می کردم میومد تو تا تنها توی کوچه نمونه دو دل بودم که برگردم که یه دفعه فکری به سرم زد مدتی من به یه سری ویدیوهای پورنو تحت عنوان اعتیاد پیدا کرده بودم که زیرنویس هم داره و یه نفر راه میوفته و با پول مخ دخترا رو میزنه و ترتیبشون رو میده خلاصه یه لحظه به سرم زد که با این روش سارا رو بکنم علت این موضوع هم این بود که قبلا شنیده بودم خانواده سارا اصلا وضعیت مالی خوبی ندارن و گفتم هم یه حالی به اون بدم هم یه حالی به خودم راه افتادم سمت اتاقم یه مقدار پول برداشتم و برگشتم درو باز کردم دیدم هنوز بیرونه صداش زدم و گفتم بهتره بیای تو منتظر بمونی توی کوچه بده خلاصه اومد توی حیاط گفت همینجا میمونم و هرکاری کردم تو نیومد و منم گفتم پس پیشت میمونم من تا به حال باهاش حرف نزده بودم و شناخت زیادی ازش نداشتم سر صحبت رو باز کردم و ازش در مورد درس و پرسیدم یکم شیطون تر شدم و ازش پرسیدم تا حالا دوست پسر داشتی با یه لبخند گفت نه گفتم چرا دیدم خجالت میکشه ادامه ندادم رفتم سر اصل ماجرا و بهش گفتم عید چقدر عیدی گرفتی گفت کی به ما عیدی میده گفتم یعنی هیچ ِ هیچ گفت نه ولی خیلی کم بهش گفتم بیخیال خودم بهت عیدی میدم خندید و گفت شوخی می کنی کو بده اگه راست میگی من دست کردم تو جیبمو پول رو نشونش دادم بهش گفتم یه بازی می کنیم اگه بتونی کارایی که من میگمو انجام بدی واسه هرکدوم بهت عیدی میدم خیلی مشتاقانه گفت خب شروع کنیم چون می ترسیدم هر لحظه خانواده ام برگردن خیلی زود رفتم سر اصل مطلب و گفتم اول این که بذاری سینه هاتو ببینم دیدم یه لحظه خشکش زد و با تعجب نگام می کرد بلند شد گفت بهتره من دیگه برم با هزار خواهش و تمنا نذاشتم بره بهش گفتم فقط دو دقیقه هیچکس غیر ما اینجا نیست و بهت بیست تومن میدم اینو بگم من بچه پولدار نیستم و باید پول رو یه جوری مدیریت می کردم تا به همه چیزایی که تو سر داشتم برسه برای من یا شما شاید زیاد نباشه ولی واسه یکی با اون شرایط بد نبود مردد بود هم می ترسید هم خجالت می کشید من سعی می کردم با حرفام آرومش کنم و به این کار مایلش کنم خلاصه قبول کرد پول رو گرفت یکی یکی دکمه های مانتوش رو که باز می کرد دلم پایین میریخت تاپشو که زد بالا سینه هاشو دیدم جالب بود سوتین نداشت اووف هرچی از اون ممه های کوچولو بگم کم گفتم با اصرار و خواهش گذاشت بهش دست بزنم خیلی نرم بود بدجور حشری شده بودم دیگه صبر نداشتم زود رفتم سراغ کار بعدی بهش گفتم اگه شلوارتو بکشی پایین و بذاری اون زیر رو ببینم بهت سی تومن دیگه میدم هرجوری بود راضیش کردم راحت تر از قبل فک کنم خودشم داشت خوشش میومد شلوارو کشید پایین کون سفید و کوس بی موش داشت دیوونه ام می کرد حسابی مالوندمش دستمو بردم سمت کسش که انگشتمو بکنم توش که یه دفعه با لرز خودشو کشید کنار و گفت بسه دیگه و شلوارو کشید بالا اون لحظه فهمیدم که هنوز پردشو داره قصد اینو نداشتم که بی عصمتش کنم ولی از اینکه نمیتونم کسشو بکنم ناراحت بودم تصمیم گرفتم که برم تو نخش و از کون بکنمش پیشنهاد بعدی رو دادم و گفتم اگه بذاری بکنمت بهت پنجاه میدم گفت حرفشم نزن گفتم چرا گفت اینو ازم نخواه من نمیتونم گفتم نمیخوام که از جلو کنم از پشت می کنم گفت نه درد داره گفتم من یه جوری می کنم دردشو متوجه نشی خلاصه به هر زحمتی بود راضی اش کردم و گفتم اگه درد اومد ادامه نمیدم بردمش تو انباریمون که نزدیک به در حیاط بود سر پا ایستاد شلوارشو کشید پایین انگشتمو می کردم تو سوراخش تا آماده اش کنم یه انگشتی دو انگشتی و حسابی تف ریختم توش دیگه فک کنم آماده بود کیرمو در آوردم سرشو تف زدم گذاشتم رو سوراخش و آروم فشار دادم تقریبا سرش رفته بود تو که یه دفعه جیغ زد و گفت من نمیتونم میخواست پول رو پس بده و تمومش کنه اما من باید خودمو هرجور که شده بود ارضا می کردم ولی نمیخواستم اذیتش کنم بهش گفتم باشه توش نمی کنم بذار بکنم لاپات ایستاده دستشو زد به دیوار منم رفتم پشتش تا تونستم لاشو تف زدم کیرمو گذاشتم لاش و عقب جلو کردم چه حس نابی بود بالای کیرم نرمی کسشو و اطراف اون نرمی روناشو حس می کردم با چند بار عقب جلو کردن آبمو با سرعت خالی کردم و ریخت رو دیوار داشتم از لذت میمردم دلم میخواست بازم بکنم اینبار کونش چشممو گرفت و ازش خواستم رو زمین دراز بکشه یکم تف زدم لای کونش و کیرمو گذاشتم توش و روش خوابیدم و عقب جلو کردم تا اینکه بالاخره باز آبم اومد و ریختمش لای کونش یه دستمال از تو کیفش داد بهم تا کونش رو پاك کنم شلوارشو پوشید و از انباری اومدیم بیرون یه زنگ به خاله ش زد و گفت پنج دقیقه دیگه میرسم واسه اینکه بهمون شک نکنه تصمیم گرفت بره و تو کوچه منتظر باشه خلاصه خداحافظی کرد و رفت منم شاد و شنگول برگشتم تو اتاق تا ادامه فوتبالو ببینم الان فقط چندساعته که از این موضوع میگذره و من همش دارم بهش فك میکنم و ازش لذت می برم نوشته
0 views
Date: January 14, 2019