سلام بچه ها اسمم مریم 17ساله داستان از جایی شرو شد که من3دبیرستان بودم 1روز یکی از بسرهای خیابونمون که سربازی بود بهم زنگ زد اول قصد رفاقت نداشتم ولی بعد از یه مدت ازش خوشم اومد ماخیلی با هم بیرون میرفتیم شبا که خونه مادر بزرگم میخوابیدم ساعت3 4میرفتم بیرون البته ناگفته نماند از بنجره اتاق میرفتم باهاش راحت نبودم اما همون اوایل معلوم بود که خیلی شهوتی ازش ترسیده بودم حتی بوس بشت تلفن هم نمیدادم این موضوع ادامه داره تا9ماه رضا دوس دخترهای زیادی داشت همشون باکره بودن میخواست منو هم امتحان کنه 1شب که مادرم جلسه بانکی داشت منم بیچوندم و رفتم بیشش یکم با هم حرف زدیم بعد خواهش یه بوس کرد که منم ردش نکردم چون بهش عادت کرده بودم و دوسش داشتم شروع کرد داشتان های رفیقاشو تعریف کرد دلم براش میسوخت خلاصه رازیم کرد واسه لاس زدن اومد کم کم ازم لب گرفت من لبای قشنگی داشتم مستو مست شده بود منم بدم نیومد دستشو برد طرف کمرم محکم بغلم میکردو فشار میداد از رو بلوزم سینهامو میمالید و لب میگرفت منم داشتم خیس میشدم دیگه دسته خودم نبود منم لباشو میمکیدم اومد بره طرف شلوارم که ترسیده بودم نزاشتم اما راضی شدم که از روی شرت فقط بماله اون شب گزشت تا 3روز بعد همین اشو همین کاسه اما این دفعه لاپا دادم با لبام بازی میکرد لباشو دوس داشتم بعد 5مین لب بازی بلوزمو در اورد سینهامو میمالید و لب میگرفت خیس شدم کیرش سفتو بلند شده بود کیرشو گرفتم میمالیدم حس خوبی داشتم گفت براش ساک بزنم اول شک داشتم اما وقتی گذاشتم تو دهنم داشتم دیوونه میشدم سرشو میک میزدم تا ته میکردم تو دهنم دیگه شده بود سکس واقعی شورتمو در اوردو یه جووووووووووووووووووووووونی گفت خیلی حشری شده بود اومد با لبام بازی میکرد و کسمو میمالید اووووووووووووف خیلی هوسی شده بودم کیرشو گذاشت لایه پاهام میمالید به کسم داشتم میومدم بهش گفتم گذاشت لای کسم و بالا پایین میکرد چشمتون روز بد نبینه یه هو کنترول خودشو از دست دادو همه رو گذاشت تو کسم اااااااااااااااخ اگا بدونین چه دردی اومد اما حال داد اهمیت ندادم تا هم من اومدم هم اون ابشو ریخت رو سینم ترسیده بودم قول داد تا اخر بام باشه و خلاصه بعد 3سال با هم ازدواج کردیم و الان 2سال خوشبختیم دوستای خوبم شرمنده اگر زیاد داستانم سکسی نبود نوشته
0 views
Date: July 31, 2018