سکس من با آبجی چادری

0 views
0%

سهیلم داستانم مال سال86 هستش که30ساله بودم من و حمید یکی ازهمکارام برای مأموریت اداری 6ماه رفته بودیم تهران تویکی ازهتلهای بی ستاره مرکز شهرازطرف شرکت رزرو شده بودیم پنج شنبه جمعه ها دوستم گفت میرم خونه مادرزنم اگه میخای توهم بیا چون داشت تعارف میکرد ازش تشکرکردم و بخداسپردمش منم تایکماه اول مأموریت پنج شنبه وجمعه های غریبی رو میگذروندم شیراز کجا تهران کجا آخرهرماه بخاطراینکه کیرمون زنگ نزنه یه هفته مرخصی داشتیم ماه اول رفتم شیرازو دلی سیر کیرکردم تو کوس زنم که ازم تشنه تربود موقع خداحافظی از زن وبچه شد وراهی غربت شدم البته تو تهران خواهرم فریده که 7سال ازم بزرگتره زندگی داشتن چون آخرین باری که اومدن شیراز باراننده مون نوروز کوس کن فریده شوهرش جروبحث داشتم روابطمون قطع که نه کدرشده بود نوروز تو یه ارگانی کارمیکردکه24ساعت سرکارش بود24ساعت خونه تواین24ساعت استراحتشونمایشگاه اتومبیل داشت باخواهرزادم اشکان پول پارومیکردن هرچند درنبودنوروز اشکان به تنهایی از پس کار برمیومد بریم سراصل مطلب اولین پنج شنبه که رسیدبه سرووضعم رسیدم آماده شدم تا وقتی که حمیدداره میره خونه مادر زنش منم باهاش برم دلم طاقت نمیاوردتنها تو هتل بمونم اهل ولگردی وچشم چرونی هم نبودم حمید از سرویس اومد دید من آماده به رزمم گفت خیر باشه جایی میری گفتم تو مگه حاضر نمیشی 2روز آزاد داریم نباید استفاده کنیم حمیدگفت این ماه من مثل تو 2 روز آخرای هفته رو تو هتل میمونم چون با خونواده خانمم مشکل پیداکردم خونه شون نرم بهتره توکجا میری سهیل یهو از دهنم در رفت گفتم خونه خواهرم اینا اگه نمیتونی بمونی بیا با هم بریم اونم مثل من فقط بدرقم کرد گفت بچه تو که آبجیت اینا تهرونن چرا تازه میری خونشون گفتم دوست ندارم وبال گردن کسی بشم دوری ودوستی از هتل زدم بیرون موندم چه خاکی توسرم بریزم چرا دروغ گفتم مجبورم این دوشب رو تو هتلی دیگه بمونم اماولخرجی تو تهرون یعنی دیوونگی زدم به سیم آخر و تصمیم گرفتم برم خونه آبجیم استرس داشتم که چه شود نزدیک خونشون که رسیدم ازآپارتمانشون یه جوونی بایه جعبه ابزار تو دستش اومدبیرون تابگم آقادرو نبند در وبست چون استرس داشتم میل داشتم غافلگیرشون کنم یلحظه دیدم آقای رسولی همسایه بالاییشونم اومدبیرون سلام واحوالپرسی کردیم ودرهمین حین در وبادستم نگهداشتم که بسته نشه سوارآسانسورشدم دکمه4وزدم دل تودلم نبود خانم راننده گفت طبقه دوم دربازشددیدم فریده یه چادر روسرش جلوم واستاده چندثانیه سکوت مطلق به رسم ادب سلام دادم گفتم چیه آبجی فک کردم الآن بال درمیاری از خوشحالی بغلم میزنی منومیبوسی و داشتم پاچه خواری میکردم اما اون فقط گفت خوش اومدی داداش گفتم چیه اگه میترسی نوروز الم شنگه بپاکنه اگه هواابریه برگردم یجور نگاه میکردکه مشخص بودکه ازخداشه برگردم اماگفت این چه حرفیه نوروز سرکارشه منم تنهام واردخونه که شدیم بخاطراینکه2سال بودندیده بودمش وبخاطردلتنگی داشت میرفت اتاق خوابشون به نیت اینکه بغلش کنم وباهاش روبوسی کنم شونه شو گرفتم محکم برگردوندم طرف خودم وای خدای من چی میبینم چادرازسرش افتاددیدم زیرچادر بچه ای تازه بدنیا اومده لخت لخت بنام فریده هستش ناخودآگاه کیرم فورا قدعلم کرد چشاموبستم گفتم برو اتاقت تانیمساعت نتونست بیرون بیاد نگران شدم رفتم درزدم مثل اینکه اتفاقی نیفتاده گفتم فریده بعد2سال نمیخای بمن یه چایی بدی دارم میام تو بااجازه رفتم دیدم چادرو دور خودش پیچیده نشسته رو تخت روش نمیشه منونگاه کنه گفت برو الآن میام داشتم میومدم که فکری بذهنم رسیددروبستم بعدده ثانیه یهو درو بازکردم لخت لخت جلو واستاده بودتاحرکتی کنه باموبایل یه عکس ازش گرفتم دروبستم گفتم سریع بیا بمن چایی بده کیرم داشت ازشلوارم میزدبیرون یه دقیقه نشدلباس پوشید اومد رفت آشپزخونه چایسازو روشن کردوحالا دیگه اون شروع کرد پاچه خواری سهیل داداش به هیچ کی چیزی نگی گفتم قرارنیست بکسی چیزی بگم گفت پس چراازم عکس انداختی نکنه میخای توتنهایی استفاده کنی داداشی درسته با ناز واداحرف میزد اماازترس داشت میلرزید گفتم فریده قرارمون اینه به کسی چیزی نگم اما قرارنیست به نوروز نشونش ندم تااینوگفتم رنگ میت بخودش گرفت شروع کردبه التماس وگریه منم کیرم دیگه خودنمایی میکرد فریده گفت سهیل هرکاری بگی میگنم فقط نوروز از این موضوع بو نبره دیگه سهیل کوچولو تصمیم گیرنده بودهمینجورکه کنارم رومبل نشسته بودباشهوت بغلش کردم ویه لب ازش گرفتم اونم از خداش بودفورا دست انداخت کیرمو از روشلوار نوازش کرد یه نگاه بهش انداختم دیدم لبخندرضایتمندی وشهوت ازچهرش میباره گفتم فریده جون بروآرایش کن لخت شوبیاتامنم لخت بشم داداش سهیل کوست بذاره برو کوسو برو ازخداخواسته دوییدطرف اتاق خواب قبل از لخت شدن موبایلموتنظیم کردم روضبط صدا وای فریده چنان آرایش نازی کرد که چیزی نمونده بودآبم بیاد قدمتوسط مایل به سفیدسینه های دخترونه کمرباریک کون بزرگ حتماآبخورکونش عالی بود اومدنشست جلوم روزمین متوجه شدم استاده اشاره به کیرم کردم چنان باحال ساک زد که به10 بارنرسیده آبم اومد سرکیرموگرفتم دوییدم طرف خلو یابقول تهرونیا سرویس بهداشتی اومدم دیدم داره میخنده گفت داداش همین بودیادنباله داره چیزی نگفتم نشستم کنارش گفتم فریده تادوباره کیرم سرکیف بشه بگوکجابودی که لخت مادرزادفقط بایه چادر داشتی میومدی خونه گفت همسایه طبقه دوم سه ماهه اومده طلافروشی داره رفتم بهش خوش آمدبگم شروع کردتعریف کردن نیمساعته تموم شدواومدم گفتم پس تو هم آره گفت ارزش نداره تونیمساعت یه انگشتر500تومنی گیرم اومد دیدم آبجی فریده توتهرون مهارت خاصی کسب کرده امانمیدونه هرچی گیرش میاد منبعدمال داداشیشه غافلازاینکه صداش ضبط میشه همینجورکه حرف میزددستامون مشغول بود ازم پرسیدتهرون چکارمیکنی منم بشوخی گفتم اومدم کوست بذارم البته بمدت 5ماهی که مأموریت دارم اصلاولش کن بعدامیگم شروع کردم سینه های دخترونه شو خوردن وقتی زبونم به سینش خورد چنان گفت جااااااااااااااان که فکرکنم نوروز واشکان شنیده بودن مثل قحطی زده ها داشتم همه جاشو میخوردم برگشت گفت سهیل جون میبینم خیلی بیتابی میکنی دوست دارم برای اولین بارمون که هست فقط بذاری کوسم گفتم دم فریده جونم گرم که میدونه کارمون تازه شروع شده گفت داداشی من به این زودیها باکسی نمیخابم البته بغیراز تو اگرم خوابیدم تابین ماکدورتی پیش نیادهمیشه دراختیارشم چون از این راه واسه خودم سرمایه جمع میکنم اما داداش گلم دیگه فرق میکنه گفتم پس هرطوردوست داری وضعیت بگیر گفت دوست دارم وقتی منومیکنی فقط ازت لب بگیرم وازهمین الان بگم آبتوبریز توکوسم بی خطره کیرم16سانته وکلفتیشم خوبه بقول زنم از شیشه شربت اکسپکتورانت یه کم نازکتره چون میخاستم رو خواهرم حکومت کنم گفتم روکیرم تف بریز گذاشتم دم کوسش آروم دادم توچنان جیغ میزد که معلوم بودبه سختی داره میره داخل کم کم تلمبه زدنام شروع شد هرچه تندترحرکت داشتم صدای حاصله از حال کردن ودردش بیشتر وبلندترمیشدوقتی دید نمیتونه جلوصداشو بگیره شروع کردیم از همدیگه لب گرفتن همزمان سینه هاشومیمالیدم اونم با نوک کوسش همون کلیتوریس یا چوچولش بازی میکرد بااجازه نوروزمنم نیمساعت کردمش تواین نیمساعت لبامون فقط برای تنفس ازهم جدامیشد واونم2بار ارضاشد وقتی دیدم آبم میادچنان ضربه میزدم که آب میل داشت ازمغزش خارج بشه همه روخالی کردم توکوس ناز آبجی فریده وروش دراز کشیدم یهو گفت الآنه که اشکان بیادخونه توبروحموم منم برم لباسامو بپوشم برا اینکه گوشیو قطع کنم یه مشت دستمال کاغذی گذاشتم رو کوسش دویید طرف دستشویی منم گوشیو قطع کردم بعد خاموشش کردم انداختم زیر مبل رفتم حموم امیدوارم پسندیده باشید شایدباآب وتاب ننوشتم اماخاطرات ونمیشه مثل عمل باآب وتاب نوشت اگه پسندیدین چه بافحش چه بی فحش خاطرات جالب وسکسی زیاد تو مأموریتم با فریده دارم که میشه تعریف کرد فعلابرم یه دست زنمو بکنم دم صبحه گاییدن حال میده تا بعد نوشته سـهـیــــــــل

Date: August 23, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *