سکس من با دختر خاله سحر

0 views
0%

راستش موقعی که خواستم داستان بنویسیم گفته بود سعی کنید اسم واقعی نزارید منم اینکارو کردمو اسما واقعی نیستن به جز اسمه خودم و اگر غلط املایی داشتم هم ببخشید خب بریم سر اصل مطلب این داستا بر میگره به عید پارسال ما معمولا هر سال از دوم سوم عید میرم شهرستان اونجا مادر بزرگم و خاله ام زندگی میکنن خونه دوبلکسه طبقه ی بالا مادر بزرگم و پایین خالم ایناولی چون مادر بزرگم پا درد داره و بالا نمیتونه بره معمولا پایینه و بالا رو فقط واسه مهمون گزاشتن خالم دو تا دختر داره سحر کوچیکه که 18سالشه و سارا بزرگه که 22 سالشه و دی ماه همون سال عروسی کرده منم تک فرزندم یه جورایی تک پسر فامیل و منم هم از 15 16سالگی بد حشری بودمو جقی ولی همه راجعم فکرای خوب میکردن و چون درس خون بودم همه دوسم داشتم تا اینکه عید پارسال اتفاقی متوجه علاقه دختر خالم به مطالب سکسی شدم از اونجایی که روز چهارم عید بود سحر صدام کرد رفتم بالا و گفت علی جون میشه یه جوری کامپیوترمو سرعتشو ببری بالا و زیاد هنگ میکنه چون من رشتم کامپیوتر بود معمولا اینجور کار هارو میدادند به من خلاصه گفتم باشه ببینم چیکار میتونم بکنم رفتم چیزای بدرد نخورشو حذف کنم سبکش کنم که یه فایل یود توجهمو جلب کرد اسمش چرتو پرت بود مثلا منم فضولیم گل کرده رفتم توش بازم چند تا پوشه بود ولی یکیش اسمش بود رفتم توشو کلی عکس سکسی پیدا کردم و چند تا از عکسای خودمو و متوجه شدم که سحر جونم میخاره فکر کردم چجوری یه کاری کنم که سکس باهاش داشته باشم چون واقعا زیبا بود و اندامش عالی خب منم تو بدترین وقت سنی کل شب تو فکرش بودم که چیکار کنم چند بارم جق زدم صبحش رفتم حموم و یکمی تمیز کاری بعد مادرمو صدا زدم که حوله میخوام توجهی نکرد در رو یکم باز کردم که دیدم سحر اونجاس راسی بگم که حموم تو آشپزخونس و داره ظرف میشوره بعد طوری که کیرم از لای در دیده بشه وایستادم دیدم دار یه جوری نگا میکنه گفتم سحر جون میشه حوله ی من بیاری حوله ی تنپوشمو اورد منم گرفتم تو حموم پوشیدم چون حوله کمربندش گم شده باید با دست نگه داری منم گرفتم بعد یه کش و قوس دادمو دسمو ولکردم جلوش باز شدو کیرم افتاده بود بیرون جلوی سحر بعد رفتم بالا لباس پوشیدمو و رو مبل دراز کشیدم تا اینکه دیدم سحر اومد بالا و نشست مبل بقلی و گفت پاشو پاشدمو نشستم قلبم تند تند میزد گوشام داغ شده بود اومد کنارم نشست دستشو گذاشت روی پام گفت گوشوتو بیار جلو و در گوشم گفت میای با مکث کردو گفتم سحر دوسم داری گفت معلومه که اره دستشو رو پام داش تکون میداد لبامون به هم نزدیک شد باهم افتادیم رومبلو تو بغل همدیگه لب میگرفتیم دسمو رو کونش فشار میدادم بلندش کردم بردمش تو اتاق خواب انداختمش رو تخت و بلوزشو درآوردم سوتین نداشت و شرو ع کردم به مالیدن ممه هاش و خودم گردنشو میخوردم آه و اوهش شروع شده بود کم کم رفتم رو ممه هاش و نوک ممه هاشو گاز گرفتم و اون اه و ناله های ریزی میکرد و منم حشری تر اومد پایین تر و نافشو لیس میزدم خیلی حال میداد حالا وقتش بود دکمه شلوارشو باز کردم زیپشو کشیدم پایین شلوارشو در اوردم یه شورت زرشکی پاش بود دراوردمش و شروع ب لیس زدن کسش شدم هی آه و ناله میکرد سریع شلوارمو دراوردم سحر یکم با دست با کیرم ور رفت خواستم بزار تو که دستشو گذاشت گفت از جلو نه بعد به صورت سگی نشوندمشو یکم سوراخ کونشو لیس زدم بعد یه تف گنده انداختم درش و یه تف رو کیرم اروم اروم کردم تو راستش کیرم خیلی کلفت نیس ولی درازه واسه همین خیلی سخت نرفت تو شروع کردم تلمبه زدن که خالم گفت سحر کجایی سحر که یه نگاهی به هم کردیمو سریع پاشدیم اون لباساشو پوشیدو منم سریع لباسامو برداشتمو پریدم دسشویی و شروع کردم جق زدن و خودمو خالی کردم و از شانس من عمه ی بزرگم حالش بد شده بودو شبش برگشتیم تهران و نتونستم کاری کنم امسال عید امیدوارم بتونم کار کنم ببخشید طولانی شد نوشته علی

Date: August 23, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *