سلام به همه رفقا قصه از جایی شروع میشه ک من با پسر خالم خیلی شیشم و خیلی رفیقیم من ۲۲ سالمه و اون ۳۰ سالش ما همه جا از تفریح و ورزشو بقیه جاها باهمیم و همیشه برا قلیون میرم خونش و خیلی رفتو امد داریم من دوس دختر خیلی داشتم اونم چون با من شیشه از بغل یکی از زیدام براش ی دختر توپ زدمو کلی کیفو حال و زنشم مثه ی خاهر واقعی دوس داشتم چون خیلی باهم خوب بودیم تموم سوتیای پسر خاله رو من ماله میکشیدم سرتونو درد نیارم همیشه هرجا میرفتیم من ب زنش پی ام میدادمو هماهنگ میکردم ک درجریان باشه و ب پسر خاله گیر نده من هروقت این بازنش بحث میکرد پا درمیونی میکردم و ارتباط تلکرامی من و زنش زیاد بود همیشه باهام دردو دل میکردو منم با تموم وجود دوس داشتم ارومش کنم ی شب کلی حرف زدیمو از زن گرفتن منو این چیزا و ک من گفتم شرایط شو ندارم و اونم شماره یکی از دوستاشو داد ک من مخشو بزنم ک بعد فهمیدم چون رفیقش خعلی کلاس میزاشته این کخش گرفته و مبخاسته دهنشو سروبس کنه شما ن رو داد و من مخو زدمو ی بارم دوستشو از کون کردمو بعدم پرشو وا کردم و بلاک بعدش دوستش بهش گفته بود ک میثم یعنی من کردمشو الانم ج شو نمیدم ک بهار اخر شب تو تل بهم پیام دادو گف جریانو روم ب روش وا شد و بحث سکسو بش گفتم و اونم خندیدو گف خوب کاری کردی و گذشت و چند روزی من با بهار میحرفیدم زن پسر خاله رو میگم ک میگف خب ولش نمیکردی تا تنها نباشی منم بش گفتم بیخیال دختر بود تله میشد اونم گف پس چی میخای منم گفتم بکی باشه ک ارزششو داشته باشه زن باشع حرفه ای باشه حداقل ی حال درست بده اونم لا ب لای حرفا میگف ک از اون زنای شیطونو داغه برا شوهرش منم گفتم منم یکی رو میخام همینطوری کلی حرف زدیم ک یهو من گفتم خب نباید طرف راه بده ی چراغ سبز بده ک من برم تو کارش اون بهم گف این چراغ سبز نمیشه میثم جان یهو دیدم ب خودش گرف و فک کرد منظورم اونه وای من همچی قصدی نداشتم و حتی فکرشم نمیکردم ولی وقتی دیدم چ راحت برخورد کرد رفتم رو مخش و کسشر گفتنو ابراز علاقه ک دبدم نرمه ولی وا نمیده خبلی دروغ گفتم ک نمیدونم دوسش دارمو از این چرتا ک گفتم حد اقل بخرفیم گفتم من حتی خوابتم دیدم ک کنجکاو شدو پرسید چی دیدی منم دیدم میخاره ولی میترسه دلو زدم ب دریا ی چی الکی تعریف کردم ک ی روز اومدم خونه گفتی بیا پردرو برام بکن من پردرو کندمو کمک کردم مبلو جابه جا کنی بعد یهو تو ازم تشکر کردی با لبو ی سکس براش تعریف کردم ک گف افرین بقبش خودمو ردم ب ناراحتی گفتم داری مسخره میکنی گف ن بخدا برام جالب بود خوشم اومد گفنم پس تو هم بگو یکم گف چی گفتم مثه من تعریف کن ک گف نه گفتم تو ک نمیخای باهم باشبم حدتقل امشب سکس چت کنبم ک با اکراه قبول کرد و گف ک داغ شده و گف ک تشنه سکسع و شوهرش سعید شب کاره و تنهاستو سکس چت کردیم من ابم اومد اونم گف ک ارضا شده گذشتو ب هزار بدبختی قرار شد حضوری بحرفیم یا من قانعش کنم یا اون ک ی شب شوهرش شب کار بود گف بیا خونه من خرم رفتم ولی گف مریضه و فقط شاید بهم بوس بده رفتم خونه تنها بود با مانتو بود و روسری گف خب چی میگی لعنتی دستشو گرفتم و گفتم من حرفامو زدم اونم گف ک میترسه از ابروش منم گفتم یعنی منو دوس داری ولی مبترسی تا گف ارع من بغلش کردمو لب گرفتم دبدم یهو ترسش ریخ من تو دلم کلا بیخیال شدم از این کار ولی اون تازه خوشش اومد رفتیم رو مبل و البته بگم بهار قدش یکو شصت تو پر سفید سینه سفتو هفتادو پنج قیافه معمولی و سنشم ۲۸تو سکس چتا میگف سام زدنو دوس دارع روسریشو دراوردم بعد دوسع دقیفه لب نشستم لب تخت و اونم شلوارمو در اورد شروع کرد ب ساک زدن و چون پرید بود نشد بکنمش بعدش ابم اومدو سریع رفتم ک ناراحت شد و گف فقط میخاستی ی حال بکنی و بری ولی من ترسیده بودم کسی بیادو ابمم ک اومد حالم خوب نبود رفتم ی هفته بعد گف ک شوهرش میره سهرستان و ی روز نیس و منو گف صب ساعت هشت برمو منم رفتم خونش با لباس باز بود بردمش رو تخت شروع ب لبو بعدش شروع کرد ب ساک زدن ک گفتم کافیه واستا ایسستاد جلو اینه من از پشت کردم جلوش کیرم رف جلوش داغ بود تلمبه میزدم محکم محکم اونم حال میکردو ناله بغدش دراز کشیدم پایین تخت اومد رومو تلمبه میزد گفت هر وقت اومد بریز توم من قرص میخورم بعده ی بیس مین سکس ریختم ولی اون هنو ارضا نسده بود پاشدم ک برم بیرون گف هنوز سیخه گفتم خب ک چیگف بیا بکن ارضا شم منم از مجبوری باز ادامه دادم ولی اصن حال نکردم تا ارضا شد بعدش رفتم و از خودم مثه سگ بدم اومد ولی ب سع بار بعدش سکس کردیمو الان اصن ندبذمش و حتی پیامم بهم نمیدیم ولی من پسر خالمو میبینم و از خودم بدم میاد این خلاصه کل موصوع بود و واقعی نمیدونم چرا نوشتم ولی خاستم ببینم شما چ فکری چ نظری دارید ک میدونم همش توهینه ک لیاقتمه ممنون ک خوندید
0 views
Date: August 23, 2019