سکس من و نگار

0 views
0%

سلام به همه دوستان شهوانی من افشین هستم 14 سالمه قیافم هم در موردش نظر نمی دم من و نگار از بچگی با هم بودیم البته نه همیشه فقط تابستونا چون خونه اونا شیرازه و ما اصفهان از قدیم این نگار خانوم ما می خوارید چون یادمه وقتی من چهارم دبستان بودم اون اول راهنمایی بود و یه روز عصر که هیچکس خونشون نبود به من گفت میخوای کار آدم بزرگارو انجام بدیم منم گفتم میره چندتا اسباب بازی میاره میگه من زن و تو شوهر یا من متمتن و تو پسر یا که دیدم نزدیکم شدو دستشو کرد تو شرتم و دستمو برد تو شرتش من کسخول هم که هیچ حس سکسی بهم دست نمی داد و مونده بودم چی کار می کنه بعد اون قضیه من نگارو تا چند سال ندیدم یعنی خودم نمی خواستم چون نسبت به اون یه حس بدی داشتم تا یک سال پیش که فهمیدم چه تیکه ای رو از دست دادم ولی با وجود کم محلی های من هنوزم تو نخ من بود که با من دوست بشه گذشت تا همین اواخر مرداد که اومد واسه کنکور تو خونه نیم ساخته مادر بزرگم اینا درس بخونه نزدیکای ظهر بود که مادر بزرگم خوابید و من و نگار تنها موندیم نگا زیر چشمی هوامو داشت که بلند شد بره آب بخوره منم پشت سرش رفتم در یخچالو باز کرد من زود تر از اون تنگو برداشتم یهو با حالت هیجان زده برگشت و فکر کنم سر فحش خواهرو مادرو تو دلش کشید بهم منم گفتم چیه خوب تشنمه خندید و گفت اگه برای یه چیز نمی خواستمت زندت نمیزاشتم گفتم چی یک دفعه هولم داد سمت دیوار و دم گوشم گفت هنوز خاله بازی بلدی تنگ از دستم افتاد رو زمین خدارو شکر تنگ پلاستیکی بود و علاوه بر این که نشکست صداشم بلند نبود که کسی بیدار بشه گفتم تا چطور خاله بازی باشه گفت همونی که چند سال پیش بازی کردیم گفتم آره و لب تو لب شدیم دیدم لب گرفتن فایده نداره آروم آروم همینطور که دستم رو سینه هاش بود رفتم پائیین شلوارشو دادم پائین گفت حواست باشه بیچارم نکنی گفتم نترس حواسم هست عطر کسش داشت منو مست میکرد شرتشو آروم در آوردم لامصب سه تیغ کرده بود مثل آیینه زبونمو را شیار کسش بالا پائین میکردم در همین حین اونم می گفت میدونی چند ساله دنبالت بودم محل بهم نمیزاشتی منم یه کم ناراحت شدم که بیچاره بخاطر من چقدر تحمل کرده تو همین فکرا بودم گفت مثل این که کسم بهت مزه داده قید کردنمو زدی گفتم نه در بیار تا بکنمت گفت خیلی هولی کیرتو در بیار میخوام برات ساک بزنم منم کیرمو در آوردم با دست میمالوندو میخورد یه 5 دقیقه ساک زد گفتم دیگه طاقت ندارم کونت داره دیوونم میکنه یه آه کشید و برگشت یه پشت و من حالا آماده کردن بودم کیرمو مثل وحشیا میخواستم بکنم تو دیدم نمیره گفت اسکل من تا حالا به کسی ندادم باید با انگشتت جا باز کنی من تازه فهمیدم چه سوتی دادم و اینقد دم از کردن این و اون میزدم هنوز یه آماتورم خلاصه با انگشتو زبون کون حاج خانومو مالوندیم تا بقول حودش جا باز کنه کم کم انگشتامو در آوردم و کیرمو هل دادم تو اینقدر گرم بود و حال میدادکه یادم رفته بود تو خونه یه نفر خوابه و اگه بیدار بشه آبروی هر جفتمون میره ولی خدارو شکر مفصل کردمش و آخر دست یه ساک مستحکم هم زد و آبمو ریختم رو صورتش بدو بدو رفت تو حیاط و صورتشو شست خلاصه نگارو بعد چند وقت کردمش شمارشم گرفتم خلاصه شدیم مثل زن و شوهر تا وقتی شیراز بودم اکثر روزا عشق و حال بود الآنم دارم باش اس ام اس بازی میکنم روز خوش فقط مشکلات خاطرمو بگین و حدالامکان فحش ندین دوستدار شما

Date: August 8, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *