سلام این داستان منو بخونید ضرر نداره براتون شما فکر کنید منم یکی از اون جلقی ها هستم که داستانش رو میخونید و بعد میرینید به عصمت و طهارتش اول از خودم بگم که من داستانم برمیگرده به نوجونی ام و اول دوست دارم یکم از بچگیم براتون بگم که یه بچه تخس پرروی نکبت بی ادب بودم و در یک خانواده شلوغ بزرگ شدم و زیاد بیرون میموندم چون ما در اون زمان نه تلویزیون هامون برنامه خوب داشت نه خدارو شکر ماهواره و اینترنت و از این کوفت و زهرماری ها داشتیم یه روز از مدرسه داشتم برمیگشتم که یه مجله پیدا کردم که توش عکس زنای لخت و از این چیزا داشت ماهم اینو به مثال یه کیلو هروئین قاچاقی بردیم خونه و تو زیرزمین قایم کردیم البته این شد سینما خانگی من و دوستام چون نفری 5 تومن در هفته حق اشتراک میدادن و میومدن و روزی 10 دقیقه به عکسا نگاه میکردن تا اینکه یه روز پروژه کسب فیض بردن از مجله لو رفت و من کتکی خوردم که سگ خیابون از رفتگر زحمت کش نمی خوره بله دیگه من به این چیزا وارد شده بودم و تو مدرسه چندین بار منو به دفتر کشیدن و اولیام رو صدا زدن حتی 3 بار مدرسه ام به خاطر انگولک کردن بچه های خوشکل کلاس عوض شد جونم براتون بگه یه بار تو مدرسه من رو با یه پسر کونی تو دستشویی گرفتن و من به مدت 1 هفته به حبس خانگی با اعمال شاقه محکوم شدم الان براتون میگم تو این یه هفته من کجا بودم تو زیر زمین مخوف بدون لامپ به دستور آغا جون جیره غذایی هم دو بار در روز بود و باید تو حیاط میخوردم دستشویی رفتنم هم با الطاف زیاد همراهم که اغلب داداشم بود انجام میشد یعنی نثار کردن فحش به عمه و همه جد و آباد گرامی که تا کوروش عزیز ادامه میداد و هر از چند گاهی یک پسی پس گردنی هم میزد تا لطف خودش رو به نهایت کمال برسونه بله من بعد از اون قول دادم دیگه از این گوه خوری ها نکنم و در طی چند سال چنان پسری شدم که تمام اهل فامیل منو نمونه اخلاقی و الگوی رفتاری واسه بچه شون کردن گذشت تا تولد 17 سالگی من برام جشن تولد گرفتن که خیلی پسر خوبی هستم آخه من خیلی مودب شده بودم در ظاهر و همه اهل فامیل هم دعوت بودن تو مراسم عمه سهیلا با سحر جان دخترش اومده بود که اون شده بود مورد بحث جدید فامیل چون یه بار تو مدرسه ازش چند تا نامه و عکس پسر گرفته بودن یعنی سحرخانم از نظر پزشکی یک دختری بود که از حد نورم یک دختر بیشتر بدنش هورمون تولید میکرد و یک بار سه سال پیش در جریان مبارک خود ارضایی میزنه بکارتش رو با دسته بروس صورتیش به فاک عظما میسپاره خلاصه از بحث خارج نشیم همه میگفتن دختر پتیاره چطور روش میشه بیاد تو جمع بعد از جشن تولد عمه جان زحمت کشید منو با خودش برد خونشون واسه اینکه بابام و مامان میرفتن مسافرت شهرستان و بقیه رو میبردن الا من و اون هم به خاطر کلاس زبان بود که من اون کلاس رو فقط به خاطر یه پسر خوشکل به اسم رامین میرفتم داشتم میگفتم تو خونه عمه من خیلی راحت نبودم چون تو این شیش سال اخیر بعد از رسوایی اخلاقیم من با جمع خانواده به مهمونی و شب نشینی برده نمیشدم و کلا از فامیل پنهان میشدم و حالا بعد چند سال اومدم خونه عمه و سحر جونم که قربونش برم ملاحظه منو نمیکرد و با یه تی شرت تنگ و شلوارک نازک داشت جولان میداد منم رفتم اتاق پسرشون که به خدمت مقدس سربازی رفته بود و اونجا یه کتاب دستم گرفته بودم که لاش پر از عکسای سکسی بود و سحر اومد پیشم و گفت خب آغا فرهاد چرا با من حرف نمیزنی تو هم از من بدت میاد منم زودی گفتم نه من از تو بدم نمی آد کی گفته تو دختر عمه منی توضیح سحر از من 5 سال بزرگتر بود یعنی 22 سالش بود گفت اخه از لحظه ای که اومدی اصلا یه کلمه با من حرف نزدی هیچی نگفتم و رفتم بیرون از اتاق بعد تو هال نشستم و تلویزیون رو رفتم روشن کردم زدم تنها کانالی که خوب بود کانال دو عمه ام از تو آشپزخونه داد زد سحر سحر برو اون دستگاه ویدئو رو از زیر زمین بیار بالا توضیح بعضی از شما یادشون نیست یه زمانی ویدئو قاچاق بود هر کی هم که داشت تو سوراخ سمبه خونه مخفیش میکرد سحر خانم رفت ویدئو رو از زیر زمین همراه دوتا نوار بروس لی آورد بالا و البته یه نوار شو هم آورد بالا بعد دستگاه رو وصل کرد و عمه هم گفت براش فیلم خوب بزار بچه ام بعد چند سال اومده خونه عمه اش بزار بهش خوش بگذره سحر هم که داشت دستگاه رو وصل میکرد منم رفتم کنارش نشستم که اگر کمکی خواست بهش بکنم دستگاه رو وصل کرد نشستیم یه فیلم بروس لی نگاه کردیم که الانم هر چی میبینم یاد سحر میافتم به قول خانمم فیلم پنجه اژدها نگو بگو پنجه سحر اونو دیدیم من رفتم تو آشپز خونه عمه نبود رفتم تو اون یکی اتاقشون دیدم عینهو خرس خوابیده رفتم دیدم سحر هم رفته بالا منم سه سوت رفتم که دیده بانی کنم و چشامو یکم تقویت کنم از پشت در نگاهش میکردم ولی خب همون طوری نشسته بود دیدم حال نمیده در زدم رفتم تو نشستیم با هم حرف زدیم و من از دوران طلایی خودم گفتم البته با سانسور گری مخصوص اون دوران بعد سحر هم کلی حرف زد و در آخر هم گفت ببین به خدا من دختر بدی نیستم منم دیدم خیلی داره خودشو محجوب به حیا نشون میده زدم بیرون از اتاق و شبش تو اتاق بودم که عمه ام با شوهر عمه ام صداشون تا اتاق میومد شوهر عمه ام میگفت این پسره تو 10 11 سالگی کون همکلاسیش میزاشت حالا دختر بی عفت ما که براش کاری نداره خلاصه بحث ختم به خیر شد که سحر پیش ننه اش بخوابه و من هم تو اتاق تا صبح تخت خوابیدم و از مدرسه برگشتنی راه افتادم سمت خونه عمه که تو راه به یکی از دوستای آموزشگاهم برخورد کردم و چند تا پورتره سکسی جدید ردو بدل کردیم و من رفتم خونه عمه و به بهانه درس رفتم تو اتاق و مشغول شدم به حرفه عزیز جلق عمه ام صداش میومد که میگفت من رفتم سحر اگه کبری خانم اومد بگو اون راه افتاد بیمارستان بعد دیگه بازم ادامه دادم تو حال خودم بودم که یهو در باز شد و سحر خانم مچ مارو گرفت و یکم در این باره ما رو تهدید کرد و از این جور چیزا که البته نمیخوام مثل بقیه دوستان بگم زودی از هم لب گرفتیم بعد کردمش و تموم اون روز با اضطراب فراوون برای من شب شد و خوابم برد و تموم شد و فرداش از مدرسه چهار نعل زدم تو راه خونمون یه هفته گذشت عمه اومد خونمون و سحر خانم با والده مبارکشون تاتی تاتی اومده بود واسه شکنجه من و هر از چند گاهی میگفت دستتو ببینم چیزیش نشده جمع که دیگه داشت میرفت تو نخ اینکه جریان چییه زود یه خنده ای کرد گفت شوخی میکنیم و من گفتم باید بکنمت بعد از چند هفته من برای بردن یه مقدار خرت و پرت رفتم خونه عمه و دیدم که عمه خونه نیست و سحر گفت بیا بشین الان مادر هم برمیگرده خودش رفت بالا و من راه افتادم که تو اتاق خفتش کنم ولی به پشت در که رسیدم دیدم داره لباس عوض میکنه و لخته باور کنید همونجا آبم رو احساس کردم زود دویدم دستشویی و یه دست جلق خودم رو مهمون کردم و آبم پاشید بیرون و رفتم یه احوم ابزاری برای تائید وجود خویش در مکان کردم و گفتم دختر عمه گفت بیا تو جلقی دیگه من از خونه شون اومدم بیرون از اون روز به بعد جلق نزدم و در سن 21 سالگی بابام برام زن گرفت و الان هم دارم با خانمم خوشحال و خوش بخت زندگی میکنم توضیح خانمم دختر عمه هستش البته نه اون عمه سهیلا بلکه عمه شهناز و سحر خانم هم رفت خونه بخت و با یه پسری تو فامیل پدرش ازدواج کرد که خارج زندگی میکرد دوستان حالا فحش بدین و داستان رو نقد کنید هر طور دوست دارید حرف بزنید ولی از فحش ناموسی بگذرید نوشته یه
0 views
Date: September 13, 2018