سکس و تباهی 1

0 views
0%

سلام من آرش هستم 23 سالمه این داستانو که میخوام واستون تعریف از 4 5 سال پیش شروع میشه سال اخر هنرستان بودم تو یکی از محله های جنوب تهران زندگی میکردم هیکل واندام بدی نداشتم تو فامیل که میگفتن بچه خوشگلم ولی به نظر خودم متوسط بودم یه رفیق داشتم که سه سال هم با هم همکلاس بودیم این دو سال اخر که خار هنرستانو گاییده بودیم یه بارش یادمه ته کلاس کیرامونو در اورده بودیم عکسمونو گرفتن بلوتوثش کردن تا یه ماه دوست نداشتم بیام مدرسه بگذریم مدرسه تموم شد و هیچ گهی با رضا نخوردیم دیپلمم نگرفته رفتیم سر کار رضا چون سر زبون داشت دوست دختر زیاد داشت خوشگلم بود بهش حسودیم میشد میگفتم بابا یکی هم واسه ما دستو پا کن مسخرم میکردو میگفت به من چه تو مثل اسگلایی البته ناگفته نمونه خودشم اسگل بود تا اون موقع حتی از زیداش لبم نگرفته بود یه روز دیدمش با هم رفتیم پارک قلیون بچاقیم گفت ارش جون مادرت مکان واسم ردیف کن گفتم چی شده گفت ندا دوست دخترش پا داده اینم اس ام اس اش گوشیشو گرفتم دیدم به به چه اس ام اسایی راست کردم گفتم نه مکان ندارم ولی بد جوری به سرم زد که سکس رو تجربه کنم اینم بگم تا اون موقع هیچ دختری رو حتی لمس هم نکرده بودم میخ رضا شدم گفتم دوست دختر میخام بعد از سه روز بهم یه شماره داد گفت از ندا گرفتم منم زنگ زدم اولش تحویلم نمیگرفت اون موقع بود که ایرانسل خراب شده طرح قرمز داشت نصف شبا مجانی بود خلاصه رفتم رومخش بعد از یه هفته قرار گذاشتیم به خودم خیلی رسیدم تو بازار دوم نازی اباد قرار گذاشتیم من زود تر رسیدم منتظرش بودم هر دختری که میومد نگاش میکردم دختر خوشگلا که رد میشدن تو دلم میگفتم خدایا این باشه رد که میشدن افسوس میخوردم بعد از ده دقیقه گوشیم زنگید گفتم الو گفت برگرد برگشتم دیدم تو میدون یه دختره واسم دست بلند کرد پشت تلفن گفت خودتی منم گفتم اره یه هو ضربان قلبم رفت رو هزار بار اولم بود عرق کردم نزدیک بود تو اون 50 متر فاصله دو بار زمین بخورم هرجوری بود خودمو جمو جور کردم رسیدم بهش اون خیلی ریلکس سلام داد و احوال پرسی کرد من حالا که یه مقدار ارومتر شده بودم بهش گفتم بیا بریم پارک 17 شهریور که زیاد دور نبود نشستیم رو نیمکت گرم صحبت شدیم اسمش مریم بود هم سن بودیم قیافه معمولی ولی خوش اندام بود من که حتی روم نمیشد تو چشاش نگا کنم چه برسه به اینکه بخام باهاش بحث سکس راه بندازم اون روز یه ساعت با هم بودیم وقتی داشت میرفت از پشت خوب وارسیش کردم جوووووووون چه کونی داشت انگار میخاست مانتوشو جر بده بپره رو کیرم مستقیم رفتم خونه رفتم حموم به عشقش همچین جقی زدم که موند یادگاری یه دو هفته ای گذشت منو مریم مرتب همو میدیدیم تنها پیشرفتی که کرده بودم تونسته بودم تو خیابون دستشو بگیرم پنج شنبه بود بعد از یه غروب خسته کننده که با هم بودیم با هم خدا حافظی کردیمو رفتیم دیگه تحمل نداشتم مثل این اسگلا دستشو بگیرمو با هم بگردیم دلو زدم به دریا اس دادم مریم فردا اون روژ لب براقتو بزن جواب داد واسه چی گفتم میخام پاکش کنم دیگه جوابمو نداد گفتم ارش خاک تو سرت مریم پرید منم دیگه اس ندادم دیدم ساعت 12 اس اومد فردا ساعت 9 جلو در مترو باش منم شادو شنگول گفتم اخ جووووون فردا لبو میگیرم صبح ساعت 8 بیدار شدم صورتمو 6 تیغ کردم ادکلونو خالی کردم تو دهنم زدم بیرون رسیدم جلو در مترو دیدم اومده روژ لب زیادی هم مالیده به لباش دیگه نگاهمون به هم دیگه فرق داشت سوار مترو شدیم اومدیم ایستگاه حقانی رفتیم پارک طالقانی پارک شلوق بود قدم میزدیم ولی روم نمیشد در مورد لب گرفتن صحبت کنم اونم هیچی نمیگفت دل زدم به دریا گفتم بیا بریم ته پارک بردمش پایین پارک اونایی که رفتن میدونن چه جوریه پارکه رو 2 تا تپست بردمش پایین تپه تو درختا کنار هم نشستیم من خودمو چسبوندم بهش دست انداختم دور گردنش گفتم ممنون که به خاطر من روژ زدی لپشو بوسیدم اومدم برم تو لباش دیدم از بالای تپه دو تا سرباز با یه مامور نیروی انتظامی دارن میان طرفمون سریع پاشدم مریمم دید ترسیده بود من میتونستم در برم ولی اون نه تریپ جوون مردی گرفتمون وایسادیم بهش گفتم بگو نامزدیم دیگه وقت نشد با هم بیبشتر هماهنگ کنیم پلیسه از راه که رسید دختررو برد یه جا سربازا هم منو بردن بعد 2 دقیقه ماموره اومد گفت اسم بابای نامزدت چیه الکی گفتم علی نمیدونستم چیه خلاصه همچین کشیده ای خوردم که سکس از سرم پرید به سربازا گفت ببرینشون کانکس زنگ بزنین بابا ننشون دیدم مریم زد زیر گریه وایساد التماس کردن تو راه که داشتن از اون تپه لعنتی میبردنم شروع کردم به خایه مالی سربازا خلاصه هرچیوتو جیبم بود دادم بهشون تا ولم کردن سریع اومدیم تو مترو برگشتیم خونه تو راه همش قربون صدقم میرفت واسه اون چکی که خورده بودم شوکه بودم به خودم گفتم کس خار سکس نزدیک بود به گا برم تو همین فکرا بودم که مریم اس داد یه ضرب المثل قزوینی میگه رفیق اگه رفیق باشه ادم منت زنشو نمیکشه کپیدم کیرم راست شد تا ساعت 12 از این اس ام اسای تخمی بهم میدادیم دیگه روم باز شده بود زنگ زدم بهش اخه مفتی بود گفت الو نزدیک بود ابم بیاد به بهونه اینکه کسی صداشو نشنوه اروم حرف میزد معلوم بود حشرش زده بالا فرستو غنیمت شمردمو حشریش کردم نزدیک به 2 ساعت با هم حرف زدیم تو این 2 ساعت 2 بار جق زدم اونم ارضا شد اخرش گفت فقط میخام باهات تنها باشم ببینم این حرفایی که میزنی میتوز نی عمل کنی گفتم چشم نفسم واسه اخر هفته قرار گذاشتیم قرار بود اخر هفته خونوادم برن شمال تفریح منم پیچوندمشون نرفتم شمال بابام اینا ظهر راه افتادن منم با مریم ساعت 2 قرار گذاشتم بیاد سر کوچمون دل تو دلم نبود رفتم حموم پشمو پیلارو ریختم پایین حسابی خودمو ترو تمیز کردم گوشیم زنگ زد گفتم با طبقه دوم درو باز کردم اومد تو کفشاشو از پشت در بر داشتم تا همسایمون نفهمه درو قفل کردم نشست رو مبل رفتم براش شربت درست کنم اخه خیلی گرم بود ضربان قلبم رقته بود بالا هنوزم خجالت میکشیدم اومدم تو حال دهنم باز موند دیدم مانتوشو در اورده یه شلوار لی تنگ پاشه با یه تاپ سفید گفت خیلی گرممه کولرو زدم رو تند اومدم کنارش شربتمونو خوردیم لیوانو که گذاشت زمین بغلش کردم وای که چه حالی داشتم بار اولم بود چه سینه هایی داشت بند سوتیینش که صورتی بود از یقش ملوم بود همینجوری که داشتم نگاش میکردم اومد تو لبام پدر سگ عجب لبی میگرفت من که هنوزم باورم نمیشد و شوکه بودم زبونشو کردم تو دهنم کم کم داشتم راه می افتادم بعد از یه ربع لب بازی گردنشو لیس زدم دیدم اه کشید لاله گوششو خوردم نگام افتاد به چشماش دیدم چشاشو نمیتونه ثابت نگه داره سینه هاشو گرفتم هوش از سرم رفت اوم تابشو دادم بالا از رو سوتیین سینه هاشو میماثیدم گردنشم میخورده صدای اهش دیوونم کرده بود تابو از تنش در اوردم سوتیینو باز کردم وایییییییییییییی یه جفت سینه جلوم بود که میخاستم از خوشحالی پر در بیارم امونش ندادن با سر رفتم تو اون سینه های سفیدو توپلی حالا نخور کی بخور همین جور که داشتم میخوردم دستمو بردم سمت شلوارش و از رو شلوار کسشو میمالیدم داشت دیوونه میشد صدای قلبشو میشد شنید دکمه شلوارشو باز کردم زیپو کشیدم پایین حالا از رو شرت داشتم کسشو میمالیدم شرتش که خیس خیس شده بود خودش شلوارشو در اورد بلند شدم سر پا صحنه ای که میدیدم باورم نمیشد مریم با یه شرت جلوم دراز کشیده بود بردمش تو اتاق خواب خوابوندش رو تخت برش گردوندم دستمو انداختم لبه های شرتش که درش بیارم همینجور که میکشیدم پایین اون کون سفیدو بی مو نسبتا بزرگ داشت نمایان میشد عقل از سرم پرید همش فکر میکردم دارم خواب میبینم شرتو از پاش در اوردم حالا لخت لخت بود دست انداختم لای پاش از پشت کسشو میمالیدم داشت هوار میکرد خیلی حشری شده بودم برش گردوندم پاهاشو باز کردم وااااااای برای اولین بار کس به صورت زنده میدیدم قبلا تو فیلما دیده بودم چه کس تمیزی داشت سفید چاقالو انگار یه تیکه از بهشت بود طاقت نیاوردم با سر رفتم وسط پاهش و مشغول شدم همچین میخوردم که داشت زمینو چنگ میزد یه هو پرتم کرد اونور گفت بسه دیگه دیوونم کردی طاقت ندارم منم که داشت اب از بو لوچم میریخت نگاش کردم یه دقیقه صبر کردیم من دیدم پسر چه ظلمی در حق کیر بیچارم کردم داشت منفجر میشد شق درد گرفته بودم همینجوری داشتم میمالیدمش که یه هو مریم اومد روم خوابوندم با یه حرکت شلوارو شورتو در اورد گفت وای چه کیرییییی گرفت تو دستاش سرشو اورد پایین کله کیرمو کرد تو دهنش انقدر حال داد که نمیدونم چطور توصیفش کنم حرفه ای ساک میزد مثل تو فیلما همینجوری که داشت میخورد کسشو اورد تو صورتم شده بودیم حالت 69 منم کسشو میخوردم دلم نمیخاست با ساک زدن ابم بیاد همونجور که کس میخوردم اب زیادی ازش ترشح میشد ابشو مالیدم رو سوراخ کونش همینجور که کسشو میخوردم شصتمو گذاشتم رو سوراخ عقبش کم کم فشار میدادم اندازه تاخنم رفته بود تو عقب جلو میکردم بهش حال داد دیگه کیرمو نمیخورد میگفت بیشتر میخام 4 دستو پا نشوندمش سینشو چسبوندم به زمین کونش قنبل قنبل بود یه تف انداختم رو سوراخش کله کیرمم خیس کردم گذاشتم رو سوراخ یه فشار دادم سرش رفت تو خودشو جمع کرد گفت درد داره گفتم تحمل کن جا باز میکنه فقت سرشو عقب جلو میکردم حال میکرد بعد از 20 بار عقب جلو کردن اینبار کیرمو بیشتر میدادم تو دیگه جا باز کرده بود تا تهش تو بود تلمبه میزدم در حد المپیک مریم داش ویوونه میشد من از اون بد تر میگفت دوستت دارم ارش تو مال منی قول بده ازم جدا نشی نفساش داشت تند میشد نمیتونست حرف بزنه صدای اهو اوهش عقل از سرم پرونده بود یه هو دیدم یه اه بلند کشید بدنش لرزید بیحال شد نمیتونست رو زانوهاش بمونه به ارگاسم رسیده بود خودم نگهش داشتم هفت هشتا تلمبه زدم منم ارگاسم شدم همه ابمو خالی کردو تو کونش کشیدم بیرون جفتمون بی حال افتاده بودیم بعد از یه ربع بلند شد رفت دست شویی ابمو که تو کونش بود رید بعد با هم رفتیم حموم تو حموم بغلم کرده بود میگفت دوستت دارم ارش پایان بخش اول راستی این داستان سرگذشت زندگی منه فکر نکنید دارم خالی میبندم من تازه عضو شهوانی شدم گفتم شاید بعضیها از داستان من درس بگیرن به غیر از اسامی تمومه گفته هام حقیقته اگه داستان بد بود یا غلط داشت و یا جمله بندی و نگارشم حرفه ای نبود ببخشید و اما بقیه داستان مریم زیر دوش تو بغلم بود چشاش تو چشام با نگاهش داشت باهام حرف میزد یه چند دقیقه ای بهم خیره بود تو چشماش اشک حلقه زده بود با بغض میگفت ارش دوستت دارم منم که واقا لذت برده بودم داشتم دوباره تحریک میشدم بلندش کردم گفتم منم دوستت دارم نفسم عشقم خیلی رویایی شده بودیم یهو بی اختیار رفتیم تو لبای هم دیگه اخ که چه طعمی داشت وقتی که اب بیاد رو سرت و لب بخوری همونجوری که لب میخوردم سینه هاشم میمالیدم با انگشت شصتم نوک سینشو میمالیدم صداش داشت در میومد نمیتونست لب بگیره دستمو از رو سینش برداشتم توک سینشو کردم تو دهنم حسابی میک میزدم انگار میخاستم شیر بخورم دستمم بردم سمت کسش اروم بالای کسشو میمالیدم داشت دیوونه میشد انگشتمو بردم پایین تر رو سوراخ کسشو میمالیدم میشد ابی که از کسش ترشح شده بود رو با اب حموم تشخیص داد دلم میخواست انگشتمو بکنم توش یه خورده شیطونی میکردم یه ذره نوک انگشتو به اندازه نیم سانت توش میکردم بدش نمیومد ولی میترسید هی میگفت نکن حق داشت باکره بود منم انگشت کردنو بیخیال شدم صابونو برداشتم حسابی مالیدم رو سوراخ کونش تا کف درست بشه تیغو برداشتم یه چنتایی که مو داشت رو زدم حالا سوراخ شده بود عروسک حسابی شستمش انگشتمم تا ته میکردم تو و میچرخوندم تا تمیزه تمیز بشه حدود یه ربع تمیز میکردم تعجب کرده بودم هیچ اعتراضی نمیکرد نگاش کردم تو چشماش شهوت موج میزد منم دیوانه وار شهوتی شده بودم میخاستم کاری کنم که اگه حالت عادی بودم بالا می اوردم خودمونو شستیم از حموم اومدیم بیرون با حوله من خودشو خشک کرد بغلش کردم بردمش تو اتاق خواب خوابوندمش مستقیم با سر رفتم تو کسش یهو خشکش زد چشاشو بسته بود داشت ناله میکرد منم اروم اروم زبونمو رو کسش میمالوندم خیس خیس شده بود پاهاشو دادم بالا زبونمو اروم میاوردم پایین تر زبونم رسید به سوراخ کونش ابی که از کسش جمع شده بودو با زبون اوردم رو سوراخ کونش با زبون فشار میدادم پتو رو چنگ میزد با انگشت لبه های سوراخشو باز کردم زبونو تا جای که میشد حل دادم تو داشت دیوونه میشد نمیدونست چی بگه میگفت اوه یس یس یس بکن بیشتر بکن من مال تو ام دوستت دارم یاد فیلمای سکسی افتادم ملوم بود خودشم زیاد دیده که یس یس میکرد دیگه بدون کمک دست زبونمو میکردمو در میاوردم برش گردوندمو حالت سگی نشوندمش زبونو تا فیها خالدون کردن تو کونش دستمم گذاشتم رو کسش یه خورده که این کارو ادامه دادم بلند شدم نگاش کردم دیدم پتو رو گاز گرفته داد میزنه تا صداش کمتر بیاد همون حالت بود یه تف انداختم رو کیرم گذاشتم رو سوراخش احتیاجی به فشار نبود خیلی راحت تا ته رفت تو وای که چه صفایی بود دیدم مریم چشاشو بسته لب پایینیشو گاز گرفته اهو ناله میکنه منم تا جایی که راه داشت میکردم تو اون کون نازنینش دیگه داشت صداش بلند میشد از شدت لذت نمیدونست چی داره میگه کیرمو کشیدم بیرون دیدم به به چی شده اندازه یه گیلاس باز مونده بود یه تف انداختم دوباره کردم توش ایندفه کامل در می اوردم دوباره تا دسته جا میکردم توش یه ده باری این کارو تکرار کردم خیلی داشتم لذت میبردم دیدم ابم نزدیکه بیخیالش شدم خابوندمش با سر رفتم تو کسش انگار حمله کرده بودم به کسش وحشیانه میخوردم زبونمو همه جاش میچرخوندم دستمو بردم رو سوراخ کونش دو تا انگشتمو کردم تو خوشش اومد داشت روانی میشد خودمو چرخوندم تا کیرم بره رو صورتش شده بودیم حالت شصتو نه کیرمو تا جایی که راه داشت میکرد تو دهنش میک میزد لیس میزد خایه هامو میکرد تو دهنش من که داشتم از لذت منفجر میشدم داشتم فقط نگاش میکردم نمیتونستم کاری کنم دیدم ابم نزدیکه نزاشتم بخوره بلند شدم سر پا اونم بلندش کردم اوردمش تو حال خم شد دستاشو تکیه داد به مبل منم رفتم پشتش کیرو جا کردم تو اون کون ناز نازی یواش یواش شرو کردم به تلمبه زدن سینه حاشو از پشت گرفتم فشار میدادمو میکردم تو کونش با سرعت هرچه تمامتر تلمبه میزدم صدای شالاپ شلوپ تو خونه پیچیده بود دلم نمیخاست ابمو بریزم تو کونش کشیدم بیرون دراز کشید رو مبل اونم حالت شصتو نه خوابید روم کیرمو میخورد منم کسشو میخوردمو کونشو با انگشت می گاییدم وای که چه صفایی داشت داشت ابم مییومد که مریم گفت زود ابت بیاد که دارم ارگاسم میشم من داشت ارگاسمم شروع میشد از حرکاتم ملوم بود گفتم الن دیگه کیرمو از دهنش در میاره دیدم نه میخاد ابمو بخوره ابم که داشت میومد شروع کرد به میک زدن و کوسشو میمالید به لبو دهنو دماغ من که دیگه بی حس شده بودم اون ارگاسمش شروع شد یه اهه بلندی کشید یه تکونی خورد گفتم الانه که اب کسشو با فشار بپاشه رو صورتم دیدم خبری نیست بی حال شد همونجوری افتاد روم جفتمون توان حرکت نداشتیم بعد از ده دقیقه بلند شد رفت خودشو جمو جور کرد شرتو سوتینشو پوشید رفت از اشپزخونه دو لیوان شربت درست کرد اورد با هم خوردیم نگا میکرد تو چشمام میگفت ارشم عشقم خیلی دوستت دارم چبهم قول بده تنهام نزاری من بدون تو میمیرم یه کوچولو ازش لب گرفتم گفتم بی تو هرگز با تو عمری ازت ممنونم به خاطر این هدیه ای که بهم دادی من امروزو هیچ وقت فراموش نمیکم اولین سکسم با اولین عشقم واقا به یاد موندنی بود پا شدم شرتمو پوشیدم با هم نشستیم مشغول صحبت و نشون دان عکسام تو کامپیوتر شدم همه خونوادمو بهش معرفی کردم اونم کمو بیش خونوادشو معرفی کرد باباش کارمند بود یه برادر 22 ساله داشت که به تازگی رفته بود پلیس بشه مادرشم که خونه دار یه هو یه نگا به ساعت انداختیم دیدم ساعت هفت شده گفت که دیرش شده باید بره موهاش هنوز یه خورده خیس بود سشوارو براش اوردم تا خشکشون کنه بعد از اینکه خشک شد لباشاشو پوشیدو منم پوشیدم رفتم راه پله یه نگاهی انداختم دیدم امنه گفتم برو پرید تو بغلم گفت دلم واست تنگ میشه دوس ندارم ازت جدا بشم کاش میشد زود تر زیر یه سقف زندگی کنیم من که مخم کپیده بود واسه اینکه ناراحت نشه گفتم حتما عشقم حالا زود تر برو تا مادرت نگران نشده وقتی رفت همش تو فکر بودم دوسش داشتم ها ولی اصلا به ازدواج فکر نمیکردم بچه بودم هنوز سربازی نرفته بودم اما مریمو واقا دوست داشتم بعد از نیم ساعت اس داد رسیدم عزیزم یه خورده اس ام اس بازی کردیمو گفت باید بره باباش اومده نمیتونه زیاد با گوشیش ور بره ما موندیمو دریایی از افکار مختوش البت شاید بعضیهاتون بگین مگه میشه با یه سکس ادم عاشق بشه ولی من قبل از اینکه کارمون به سکس کشیده بشه حرفای عاشقانه زیادی ردو بدل کرده بودیم اون شب تا دیر وقت خوابم نبرد تنها بودم بابام اینا قرار بود فرداشب از شمال برگردن همش داشتم فکر میکردم که چیکار کنم اخرش به این نتیجه رسیدم که میرم سربازی بعد از سربازیم میرم خواستگاری مریم با همین فکرا خوابم برد ساعت 10 صبح بود که گوشیم زنگ زد دیدم مریمه جواب دادم گفت سر کوچتونم درو باز کن تا بیام پیشت پاشدم جمو جور کردم یه نگا به راه پله انداختم درو باز کردم اومد تو رسید تو خونه درو بست سریع اومد تو بغلم میگفت دلم واست تنگ شده بود رفتم دستشویی سرو صورتو شستم اومدم دیدم داره واسم صبونه درست میکنه گفت تا شب در خدمتتم به مامانم گفتم میرم کتابخونه سفره رو پهن کرد صبونه اورد شده بودیم مثل زنو شوهر واقا لذت داشت تو رویا بودم بهش گفتم صبر کن برم سربازیو بیام یه خورده کار کنم میام خواستگاریت گفت من تا ابد منتظرت میمونم اون روزم یه سکس عالی داشتیم مثل دیروز ولی ایندفه دیگه زبون نکردم تو کونش وسطای سکس که خیلی حشری شده بود گفت پردمو پاره کن من که اولو اخر مال خودتم خدا رو شکر که اینکارو نکردم و به همون کون قانع بودم اون روز تموم شد دیگه فرصت مثل این زیاد گیرمون نمیومد که سکس داشته باشیم تقریبا دو ماهی یه بار یه مغازه بیستو هفت هشت متری تو طبقه پنجم یه پاساژ تو چهار راه ولیعصر داشتیم اخر هفته ها هم میبردمش مغازمون سر پایی یه ربع میکردمش سریع جمو جور میکردیم میزدیم بیرون یه سینمایی یا پارکی میرفتیم اوضاع داشت خوب پیش میرفت یه هشت ماهی ار رفاقتمون میگذشت اگه دو روز همو نمیدیدیم کلافه بودم واقا همو دوست داشتیم میخواستم با خونوادم در میون بزارم ولی پشیمون شدم نوزدهم بهمن هشتادو هفت اعزام شدم سربازی قبل از اینکه برم هر روز همو میدیدیم و وقتی میخواستیم از هم جدا بشیم اشکش در میومد آموزشی افتاده بودم مشکین شهر اردبیل 13 ساعت راه بود تمومه فکرو ذکرم مریم بود به محض رسیدن از پادگان بهش زنگ زدم داشت گریه میکرد میخواستم فرار کنم ولی به ایندم امیدوار بودم دهنمون گاییده شده بود یه شب که خاموشی زده بودن داشتم به سکس با مریم فکر میکرده دیم اصلا کیرم راست نمیشه باهاش ور رفتم دیدم نه فرداش به رفیقم گفتم تو هم اینطوری هستی گفت اثرات کافوره که میریزن تو غذاهامون مسولین پادگان که میگفتنکافور نمیریزیم چون ممنوعه ولی چیزایی واسه کور کردن شهوتون تو غذاها میریزیم مرخصی نداشتیم عید نوروز شد بازم مرخصی ندادن فرستادنمون ماموریت نوروزی راستی سرباز نیروی انتظامی بودم تو ایام عید لب جاده بودمو مثل این اسگولا کنار یه افسر تو اتوبان بودم شبا از دلتنگی گریه میکردم هر هفته با مریم تلفنی در ارتباط بودم هیجدهم فروردین اموزشی تموم شد سوار اتوبوس کردنمون برگشتیم تهرات ساعت 5 صبح رسیدم خونه اومدم تو مادرم بغلم کرد گریه میکرد خواهرمم داشت گریه میکرد شده بودم مثل جنازه متحرک سیاه سوخته لاغر مردنی ریشا بلند تا غروب خوابیدم پا شدم یه صفایی به سرو صورت دادم گوشیو روشن کردم اس دادم به مریم گفتم زندگی من کجاست که من برگشتم از بس زشت بودم جرات نمیکردم ببینمش گفتم نکنه ازم بدش بیاد منتظر جواب اس ام اس بودم ودیدم خبری نیست دوباره اس دادم جواب نداد زنگ زدم بعد از بیستا بوغ گوشی رو برداشت اون جوری که من انتظار داشتم باهام حرف نزد خیلی معمولی اینم بگم اونایی که میرن سربازی فکر میکنن بقال سر کوچه هم دلش واسش تنگ شده باهاش قرار گذاشتم فرداش همو دیدیم بله دیم باهام سرد شده خودش که میگفت اینطور نیست ولی سرد بود دیگه اون شوق قبل رو نداشت دیگه قربون صدقم نمیرفت ده روز مرخصی پایان دوره داشتم تو کف بودم هر طوری بود میخواستم بکنمش پنجشنبه غروب بردمش مغازمون درو بستم رفتیم پشت پارتیشن که وسط مغازه بود بغلش کردم بهش گفتم دنیای من اگه تو رو نداشتم خودمو تو سرباز میکشتم یه ذره از ای کس شعرا براش گفتم شرو کردم به لب گرفتن خیلی میچسبید دو ماهی میشد که ابم نیومده بود چون وقت تنگ بود سریع مشغول شدم و لختش کردم سینه هاشو میخوردم و دستمم رو کسش بود کسش که حسابی خیس شده بود بردم سمت کونش انگار دیگه اون شوق و ذوق قبل رو نداشت هیچ صدایی ازش در نمیومد انگار حال نمیکرد یه مقدار که بیشتر سوراخشو مالوندم انگار حشرش زد بالا کیرو گرفت تو دستش جلوم زانو زد و مشغول کیر خوری شد بهم مزه نمیداد همش فکر میکردم اتفاق بدی افتاده برش گردوندم یه تف انداختم رو سوراخ کونش سر کیر گذاشتم یه فشار کوچولو تا نصف رفت تو داشتم شاخ در میاوردم فکر میکردم به سختی بره تو مریمم صداش در اومده بود داشت اخو اوخ میکرد میگفت بزن بزن بزن بزن تا ته تا ته تا ته میخوامش این لامصبو منم وحشیانه تلمبه میزدم ارضا شدم ارضای جسمی شدم نه روحی ابمو ریختم تو کونش سریع جمو جور کردیم زدیم بیرون یه دو ساعتی باهم بودیمو از هم جدا شدیم همش تو این فکر بودم که بهم خیانت کرده شب موقع خواب بهم اس ام اس داد گفت هیچ میدونی من تو این دو ماه چی گشیدم چقدر دلتنگت بودم چقدر حشری شده بودم چقدر دلم میخواست بهت کون بدم از بس اذیت شده بودم به خیار رو اوردم همش خیار میکردم تو کونم تا حال کنم ولی زیاد مزه نمیداد من که خندم گرفته بود مثل این کسخل فرنگیها حرفشو باور کردم مرخصیم تموم شد راستی خدمتم افتاده بود حوالی میدون ونک سه ماه اول قرابود پست بدم بالای برجک بودم اوایلش سخت بود بی خوابی اذیتم میکرد یه اسلحه 4 کیلویی هم اویزونمون بود یه روز در میون میومدم خونه بعضی وقتا هم یه حالی با مریم میکردم دیگه داشتم می افتادم رو روال همه چیز عادی بود تا اینکه انتخابات سال 88 و حوادث بعد از اون شروع شد دیگه نمیتونستم هر وقت میخوام بیام خونه تهران شلوغ بود ما رو مجبور میکردن بیایم تو خیابون و با مردم بجنگیم روز های سختی بود ولی به تموم ارزشهام قسم که من تو این جریانات حتی به کسی نگاه بد هم نکردم چه برسه به اینکه بخوام بزنم و بازداشت کنم بعضی ها که بازداشت میشدن و میدیدمشون میدونستم کارشون تمومه اگه دختر بودن که دیگه بدتر اکثرشونو جر میدادن میفرستادن خونشون بعضی ها هم که جر خورده یا نخورده میرفتن سینه قبرستون الن که دارم اینو مینویسم اشکم در اومده یاد بد ترین لحظه های زندگیم می افتم بگذریم از موضوع داستان خودمون نیام بیرون یه ماهی میشد نیومده بودم خونه همش اماده باش بودیم دلم واسه مریم تنگ شده بود بالاخره اومدم مرخصی به مریم زنگ نزدم گفتم فردا میرم پیشش موتورو اتیش کردم رفتم سراغ رضا دوست عزیزم با هم رفتیم قهوه خونه بعدش اومدیم نشستیم تو پارک راستی رضا از جریانات منو مریم تا حدودی خبر داشت ولی نگفته بودم سکس داریم گفته بودم میخوام بگیرمش ته پارک نشسته بودیم داشتم با رضا دردو دل میکردم اخه خیلی روزگار سختی داشتم یهو رضا گفت اون دختره که اونجاست مریم نیست نگاه کردم دیدم خودشه قایم شدم تا منو نبینه بعد از پند دقیقه دیدم یه پسره اومد جلوش فکر کردم میخاد مزاحم بشه میخواستم برم مادرشو بگام دیدم با هم دست دادن کلی با هم بگو بخند هم دارن قلبم اتیش گرفته بود رضا گفت بریم خار پسررو بگایم گفتم صبر کن دورا دور هواشونو داشتم دست پسره مدام رو رونای مریم بود بعد یه ربع رفتن سمت خیابون دیدن به به پسره پرشیا سفید داره با موتور افتادم دنبالشون رضا هم با هام بود همش منو دلداری میداد میگفت غصه نخور منم واصه اینکه کونم نسوزه به رضا میگفتم زیاد کردمش عیب نداره ولی درونم اتیش بود ظهر بود خیابونا خلوت دیدم رفتن یه محله خلوت دنبالشون نمیتونستم برم اخه دیگه متوجه میشدن فاصلم شد 200 متر ماشین اروم حرکت میکرد معلوم بود دارن با هم ور میرن دوست داشتم برم جفتشونو خفه کنم ولی هیچ کاری نکردم برگشتم خونه دوس داشتم بمیرم به مریم زنگ نزدم اونم انگار منو یادش رفته بود چند روز بعد رفتم پادگان با دژبان دعوام شد فرماندم هم منو فرستاد پاسدار خونه ساعت 1 شب داشتم تو برجک پست میدادم همش اون لحظه های شوم یادم میومد اونقدر ناراحت بودم که زانو زدم اسلحرو گذاشتم زیر چونم پیش خودم میگفتم بزنم راحت شم از این زندگی کوفتی ولی جرات نداشتم گفتم حالا که اینطوریه کون لق مریم جنده خانوم خارشو گاییدم اون به من خیانت کرد به تخمم من که زیاد کردمش کس ننش یه هفته پست دادم برگشتم سر کار خودم تو پادگان روزا همینطوری سپری میشد بعضی موقع ها که میومدم خونه مریم اس میداد کجایی عشقم چرا نمیای پیشم منم رو نمیکردم که مچتو گرفتم میگفتم اماده باشیم میخاستم ازش انتقام بگیرم ولی موقعیتش پیش نمیومد تو همین رفتو امدم به پادگان با الهام اشنا شدم الهام یه بیوه بود حدود سی سال سن داشت اندام توپی داشت ولی همیشه زیر چادر بود خوب دوستان و کاربران گرامی تا اینجای داستان امیدوارم بدتون نیومده باشه تا اینجا زندگی ارومی داشتم ولی الهام زندگیمو زیرو رو میکنه اگه از داستان خوشتون اومد و خاستید بقیشم بخونید تو نظراتتون بگید تا براتون بنویسم که چطور الهام از من بد بخت نهایت سو استفاده رو میبره شاد باشید پایان بخش دوم 8 3 9 8 3 9 88 8 8 8 8 7 9 87 8 2 ادامه نوشته

Date: July 31, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *