سالها با عشق و علاقه به کارم مشغول بودم کارم رو دوست داشتم تلفنم زنگ خورد برداشتم از شرکت بود قراردادم با مریض قبلی تموم شده بود و واسه مصاحبه مریض دیگه ای رو معرفی کرد من پرستار خونگی هستم و از پیرمرد های مسن که مریضی مثله آلزایمر دیالیز کما نیمه کما و غیره آدرس و شماره تلفن رو گرفتم رفتم واسه مصاحبه وارد خونه شدم خونه خیلی بزرگ و مجللی بود و یه پیرمرد بود با آلزایمر شدید فراموشی و پرستارش که روزکار بود و من شیفت شب باید کار میکردم و بعد از بستن قراردادم طبق معمول مشغول بکارم شدم فردا غروبش واسه تعویض شیفت رفتم و پرستار قبلی بعد از معرفی داروها و غیره شیفت رو تحویل داد و رفت و من موندم و یه پیرمرد که چپ و راست یه سوال رو صد دفعه ازم میپرسید و تو ده دقیقه فراموش میکرد مخم داشت سوت میکشید شامش رو دادم خورد داروهاشو دادم و میدونستم دارو خواب آور هم داره دادم بخاطر فراموشی باید پوشک بشن و میخواستم پوشکش رو عوض کنم دیدم خراب کاری کرده و مجبوری بردمش حموم سوار ویلچرش کردم و بردمش حموم لختش کردم تر و تمیزش کردم کمی پشم داشت حوصله به خرج دادم شیو کردمش شیو کردن وظیفه پرستاره تو حین شیو کردن کیرش از مالش های دست داشت بلند میشد تا حالا کیر به اون کلفتی ندیده بودم مثه باسلوق میموند سفید خوش فرم خودمم دوش گرفتم و خلاصه آوردمش بیرون رو تخت با حوله دراز کردمش تا خودمو خشک کنم وقتی برگشتم دیدم خوابیده حوله تنی که تنش بود رفته کنار و کیرش زده بیرون رفتم بیدارش کنم که لباس تنش کنم دیدم بیدار بشو نیست قرص های خواب آور کار خودشو کرده بود یکم به کیرش نگاه کردم دشتم رو بردم سمتش خیلی ناز بود و نرم و سفید مالیدم و مالیدم حواسم به خر و پوفش بود نم نم داشت راست میشد تخماشو از لای پاش کشیدم بیرون مالیدم وقتی کاملا شق شد دو برابر کیر خودم شده بود خودم خندم گرفته بود بیخیال شدم رفتم نشستم پای تلویزیون اما همش تصویر کیرش جلو چشام بود چند دقیقه بعد رفتم تو اتاق دیدم هم خودش خوابیده هم کیرش اصلا نمیخواستم باهاش کاری کنم ولی نمیتونستم نگاهمو بردار اختیارم دست خودم نبود انگاری حدودا ۴۰ سال سن دارم چند ساله پرستارم همیشه شیو میکنم حموم میبرم پوشک میکنم متاهلم و بچه دارم اما امشب چم شده بود من اصن گی نبودم و نیستم از همجنس بازی بدم میومد چرا میخواستم بخورمش اونم واسه یه پیرمرد رو رفتم بالکن یه سیگار کشیدم بر شیطون لعنت فرستادم اما نشد که نشد ساعت شد ۲ نصفه شب بازهم بی اختیار رفتم تو اطاقش باید میخوردم ساک میزدم امتحان میکردم دستم بردم دور کیرش حلقه کردم سرمو بردم شروع کردم میک زدن تا راست بشه و چند دقیقه بعد راست شد و لذت خوبی نصیبم شده بود هر چی بیشتر میخوردم بیشتر لذت میبردم البته لبخند رضایت رو روی لبای پیرمرد میدیدم خودمم خوشحال بودم از تخماش لیس میزدم تا سر کیرش با اشتیاق هرچه تموم میک میزدم اولین تجربه یه مرد بعد این همه سال ولی به همینجا ختم نشد باید تو خودم میکردم باید میکردم باید میکردم اما خیلی کلفت بود شاید از بزرگی و کلفتی و درازیش خوشم اومده بود اما بیدار نمیشد و اگه بیدار هم میشد فراموش میکرد پوشک رو پاش کردم تا نصفه بالا کشیدم که اگه بیدار بشه بگم دارم پوشک میکنمت همه چی واسه یه تجربه جدید فراهم بود یه پامو گذاشتم اونور تخت ولی شک داشتم حتی سر کیرش بره تو کونم میمالیدم به سوراخم انگار سوراخم وا داده بود خودشو یکم فشار دادم نرفت توش باید میرفت پاشدم رفتم یکم شامپو از حموم آوردم مالیدم سر کیرش و کونم با حرص و ولع خاصی نشستم سر کیر پیرمرد کیر خودمم شق شده تو دستم بود فشار دادم سرش رفت تو درد داشتم ولی درد بیشتری در انتظارم بود باید بیشتر میکردم تو کونم همزمان با مالیدن کیرم به کونم فشار میاوردم تا نصفه رفته بود داخل بیخیال نشدم بالا پایین میکردم کونم به کلفتی کیرش عادت کنه دیگه نمیشد بیخیال بشم و این فرصت بینظیر رو از دست بدم هر چی بیشتر میکردم تو کونم خودم نزدیک به اضا شدن میرسیدم همش چند سانت مونده بود به ته کیرش برسم و کونمو به زیر شکمش برسونم و داغی خایه هاشو حس کنم داشت آبم میومد ولی هنوز تا ته نرفته بود دستم رو از کیرم برداشتم کیرش به انتهای روده ام رسیده بود و درد داشتم اما ول کن نبودم با تموم سنگینی نشستم و تا خایه تو کون خودم جا کردم و دستم رو بردم پشتم تخماشو میمالیدم حالا موقع جق زدن بود و کیرمو گرفتم دستم که شروع نکرده پاچید بیرون و بهترین لذت رو از نوع خودش تجربه کردم این داستان بود و واقعیت نداشت نوشته یه جقی مثه
0 views
Date: August 26, 2018