سکس یا جنایت

0 views
0%

سلام این داستان کاملا واقعی هستش و فقط اسم ها رو عوض میکنم طبق قوانین سایت و قوانین انسانی خب قضیه از اینجا شروع شد من 19سالم بود و اون موقع با دوستم خونه مجردی گرفته بودم ساعت 7 غروب بود که یکی از دوستام بهم زنگ زد و گفت یه دختره سوار کردم میخوام بیارمش اونجا منم گفتم حله و بیارش نیم ساعتی گذشت و علی با بهروز اومدن و دیدم یه دختر 16 ساله خیلی زیبا با قیافه ای معصوم اومد داخل اومدن و دختر سرش پایین بود و با خجالتی تمام خیلی اروم سلام کرد و یه گوشه سرپا وایساده بود خشکم زده بود ک این چرا اینجاس و اینا چطور سوارش کردم در این حین بود ک دختره گفت ببخشید اجازه هست من بشینم منم گفتم بفرمایید راحت باش رفت روی مبل بالایی نشست و دور از ما بهش نمیخورد ک بی خانواده یا لاشی باشه مدام گوشیش زنگ میخورد ک باتریشو دراورد و کوله پشتیش رو که یک بندش رو انداخته بود کج کرد جلو اوورد و همون جوری گوشی و باتریشو گذاشت تو کیفش و زیپش رو بست و زیر جشمی نگاهی کرد و سریع پایین رو نگاه کرد جو باعث شد که ارووم از علی بپرسم قضیه چیه و از کجا سوارش کردید که علی و بهروز با چشمایی که داشت برق نیزد در حال پچ پچ کردن و خندیدن بودن ک با سوال من خودشون رو جمع کردن و علی گفت سر چهارراه بوداز کلاس زبان برمیگشت من سوارش کردم گفته ک من خونه نمیرم و امشب میخوام بیرون باشم به علی گفتم بهتر نیست ک بپرسیم چرا خونه نمیره و چطور شده که اینجا اومده به خاطر سن کمش بود وگرنه اگر جور دیگه بود زیاد برام مهم نبود علی گفت داداش هر جور صلاحته اگر میدونی مشکلی برات پیش میاد اشکال نداره من میبرمش جای دیگه که دختره گفت نه همین جا میخوام بمونم و من امشب خونه نمیرم تا خواستم ازش بپرسم چرا که بهروز حرفمو قطع کرد و گفت سارا پاشو پاشو بریم توی اتاق کارت دارم سارا بدون معطلی و با همون وضعی ک اومده بود با بهروز رفتن توی اتاق و من که عکس العمل سارا رو دیدم دیگه چیزی نگفتم بعد چند دقیقه صدای جیغ بلندی اومد علی یه تیکه شیره تریاک داشت تو لیوان حل میکرد و میخندید و از استرس عرق میریخت ک یهو بهروز گفت یه روغنی چیزی بهم بدین در اون لحظه اصلا حس خوبی نداشتم اما تو عمل انجام شده قرار گرفته بودم و بهش گفتم ک زیر تحت هم اسپری هست هم کاندوم هم ژل که تا گفتم زیر تخت و نزاشت حرفمو کامل بزنم ک درو بست و گفت مرسی مرسی و رفت داخل با علی حرف زدم گفتم این دردسر نشه و گناه داره چرا اینکارو میخواید با این بکنید که یهو صدای در اومد بهروز اومد بیرون و کارش تموم شده بود در حالی ک شرتش دستش بود و خودش رو پوشانده بود رو به دستشویی میدوید گفت علی زود باش برو که باید برگردیم خیلی دیره علی هم با حرفای من یکمی عصبی شده بود و چشماشو مالید و به در نیمه باز نگاه کرد و منو نگاه کرد و بینشیو خاروند و بدون هیچ حرفی رو به اتاق رفت دیگه صدایی نیومد فقط گاهی ناله های کوچیکی میومد کار علی بیشتر طول کشید و در این حین بهروز اومد بیرون روش نمیشد توی صورت من رو نگاه کنه قیافش یکم ناراحت یا بهتر بگم پشیمون بود اما با خنده روتین و زورکی همین که فیس تو فیس با من شد همه رو قایم کرد پشت خندش و با لحن مسخره ای بود گفت اولین بارش بود که از پشت میداد رو در در اتاق رفت و علی رو صدا کرد ک شلوارشو بهش بده چند بار صداش کرد اما جوابی نگرفت این بار درو باز کرد و سرشو نزدیک در کرد و بازم گفت اما جوابی نگرفت همین جوری رفت تو و برق رو روشن کرد که صدای علی درومد ک خاموشش کن زود اونم سریع شلوارشو اوورد و پوشید داشت کمربندشو میبست گفت اقا علی زود باش من دارم میرم ها بعد چند دقیقه علی با یه دستمال کاغذی بیرون و یه کاندوم گره زده بیرون اومد و اصلا به من نگاه نکرد و سریع رو به دستشویی رفت منم روی مبل نشسته بودم و پشتم به در بود ک علی بیرون اومد و نزدیک من شد و با کلی عذر خواهی و تشکر باهام دست داد و بهروز هم از دم در هال از دور تشکر کرد و به علی گفت زود باش دیگه و رفتن چند قدمی با علی اومدم تا در هال و گفت دیگه نیا و برو به کارای مهم تر برس و با خنده سردی رفت برگشتم و خواستم برم تو اتاق یه جورایی برام سنگین بود3 برم داخل نزدیک در بودم ک از بین در نیمه باز بوی عرق و بوی کاندوم توت فرنگی قاطی شده بود و به بیرون میومد ناخوداگاه از در دور شدم بسیار بسیار احساس بدی داشتم حالم از خودم بهم میخورد میخواستنم بالا بیارم رفتم و نشستم روی مبل و چشمم به استکان چایی علی بود هوا رو به تاریکی رفته بود و خونه تقریبا تاریک و بی صدا بود همینجوری نشسته بودم و تقریبا به زحمت میشد اطرافو ببینم نگاهیی به ساع انداختم ساعت 9 بود تقریبا گرسنم شده بود و چیزی برای خوردن هم جز جایی و چند بسته نان نداشتم تو فکر بودم که برق اتاق روشن شد نا خوداگاه سرمو چرخوندم و از بین در دیدم ساراشلوار جینش رو پوشید و مانتو رو پوشید و یکی از دکمه هاشو بست و موهاشو دستی کشید و بیرون اومد و با همون قیلفه خجالتی گفت ببخشید حموم کجاس و منم فقط با اشاره حموم رو نشونش دادم بعد از نیم ساعت بیرون اومد و معلوم بود با بدن خیس لباساشو پوشیده چون حوله ای توی حموم نبود اومد بیرون و داشت میلرزید و رو به اتاق دوید و صدام زد منم خیلی خیلی منظر همین فرصت بودم که برم توی اتاق همین ک رفتم بازم همون بوی بد میومد گوشه اتاق چند برگ دستمال کاغذی و بود و ژل و اسپری و جلد پاره کاندوم ها بود چشمم به اونجا بود ک سارا متوجه شد و سنگینی نگاهش رو حس میکردم که خجالتی میکشه روی تخت نشستم و بهم گفت تو چرا نمیومدی بهش نگاهی انداختم و گفتم ینی دوس داری بیام گفت نمیدونم بعد پرسید زن داری گفتم نه بعد نزدیکم شد منم برق رو خاموش کردم و شلوارم رو دراووردم کنارش خوابیدم داشت از سرما میلرزید و موهاش خیس بود پتو رو انداختم روش و منم شلوارمو دراووردم نزدیکش ک شدم دستاش یخ کرده بود صورتمو نزدیک صورتش کردم در یک لحظه یه نیرویی منو کنار کشید بلند شدم و دیدم فقط شرت پامه و اون ادم چند ساعت پیش نبودم پتو رو کاملا دورش پیچیدم و بهش گفتم چرا اومدی اینجا بابات مامانت گفت به خاطر بابام گفتم چرا گفت من ساعت 6 کلاسم تموم میشه اما با دوستام رفته بودیم یه دور بزنیم و کلاس نرفتم که بابام رسیده بود اما بهش گفته بودن من کلاس نبودم و بهم زنگ زد و گفت که ببینمت میکشنت منم از ترس اینکه بابام منو میکشه توی خیابون بودم که سوار ماشین اینا شدم سریعا کیفش رو اووردم و موبایلش رو از توی کیفش دراوردم باتریشو جا انداخنم و تا روسنش کردم سریعا زنگ خورد گوشی رو از دستم کشید و گفت خواهرمه گفتم جواب بده اما نداد و به گریه افتاد منم نمیخواستم با این کارم بهش فشار بیارم اما از یه طرفم نگران بودم فردا بشه دیگه این دختر ارزش نداره خونه بره و حتما دردسر برام درست میشه خیلی اذیت بودم ناراحت لباسمو پوشیدم و رفتم شام گرفتم شام بهش دادم و خودمم خوردم وقت خواب بود گفت بیا روی تخت بخواب اما مبدونستم اگه کنارش بخوابم حتما کاری میکنم رفتم بیرون و روی مبل خوابم برده بود صبح بیدار شدم و توی اتاق رفتم دختر خواب بود گوشیش رو برداشتم و کلی تماس نا موفق و پیام داشت تا گوشی رو اووردم در حال زنگ خوردن بود ک جواب دادم دوستش بود و قضیه رو با حذف کردن علی و بهروز براش تعریف کردم و بهش گفتم میارمش بیرون توی فلان پارک و بعد میرم و فقط برام دردسر نشه و گفت باشه دختر بیدار شد و گفتم بریم بیرون بدون سوال و حرف اضافه ای گفت باشه من بردم یه پارک دیگه و به سارا گفتم بشین تا من میام گوشیش دستم بود و به دوستش ز زدم و گفت ما توی پارکیم منم گفتم یه پارک دیگه ایم به خاطر اینکه منم نگیرن باهاش بهش گفتم به گوشی رو دادم سارا گفتم جاش گذاشته بودی و سریع دور شدم بعد چند سال من کافی نت داشتم یه خانمی اومد برای ثبت نام دانشگاه وقتی اسم دخترش رو گفت ناخوداکاه اسم روی کتاب توی کیف سارا جلو ذهنم اومد و فهمیدم مادرشه اولش خیلی خیلی ترسیدم بعدش مادرش گفت که دخترم شاگرد اول کلاس بوده و اما جند سال پیش یه اتفاق خیلی خیلی بدی براش افتاد که باعث شد خیلی افت کنه توی تحصیلش و کلی روانشناس و روانپزشک بردیم اما هنوز شبا به زور میخوابه که به گریه افتاد و گفت خدا ازشون نگذره خیلی دوره زمانه کثیفی هستیم خدا نابودشون کنه که ما رو نابود کردن باعث و بانی ایین اتفاقا رو چند ساله دنبالشون هستیم که گیرشون بیاریم و خیلی ناراحت شدم و از ترس بدنم میلرزید بعد چند دقیقه یه دختر خوشگل و قد بلند و قیافه کاملا اشنا داخل اومد و گفت مامان چرا گریه میکنی که چشمم بهش افتاد خشک شدم هنگ هنگ بودم و خواستم فرار کنم که دیدم بله سارا س منتظر بودم که به مادرش بگه و کارم به پلیس کشیده بشه که سارا منو دید رنگش عوض شد و خیلی ریلکس گفت چی شده مامان گفت هیچی دخترم مهم نیس و سارا بقیه مدارک و ادامه ثبت نام رو انجام داد و با یه خنده خیلی خیلی پر معنی خداحافظی و تشکر کرد و رفت و کارت مغازه رو گرفت بعضی وقتا باهام تماس میگیره و احوال میپرسه و الان دانشجوی پزشکی هست و هنوزم بهم میگه کابوس اون شب همیشه با منه و همیشه ازم تشکر میکنه و میگه هیچوقت حرکتت او شبت فراموشم نمیشه و همیشه پیش خودم میگم قطعا تو یه فرشته ای و باید پرستیتد تورو خب این داستان سکس نبود اما شاید برای همه ماها این اتفاقات افتاده باشه یا بیوفته که چند لحظه شهوت رو به بهای نابودی خودتون و یا نابودی طرف نزارید اگر من اون شب اون نیرو منو از تخت بیرون نمیکرد چ بسا اعدام یا زندانی بودم دنیا خیلی کوچیکه که بخوای یکیو گم کنی و خیلی بزرگه بخوای یکیو پیدا کنی باید بگم که قبل انجام هر کاری حتما حتما رضایت طرف و عاقل و بالغ بودنش خیلی مهم هست سکس باید با عشق و علاقه باشه سکس برای پول یا هر چیزه دیگه ای خیلی عمل پست و کثیفیه حتما حتما قبل انجام سکس کاملا به عواقبش فکر کنید که چند لحظه شهوت مساوی نشه با جنایت و فراتر از جنایت نوشته

Date: October 19, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *