سلام.من علی هستم،یه پسر17ساله با قد184سانت،شونه های بلند و در کل بخاطر باشگام(من کاراته کارم)هیکل مناسبی دارم.از اون پسرایی نیستم که بخوام با چس کردن خودم نظر دختری رو جلب کنم.به پردازیم به داستان.
تازه با دوس دخترم بهم زده بودم.بدجوری بهم نارو زده بود.دیگه دوس نداشتم با هیچ دختری رابطه داشته باشم.یه روز داشتم تو خیابون مدرسه راه میرفتم که نگاه سنگینی رو خودم حس کردم ولی زیاد توجه نکردم. فرداش بهز هم این اتفاق افتاد ولی این دفعه سرم رو بالا اوردم ببینم کیه.دیدیم یه دختر ناز خوشگل خوش اندام داره نگاه که چه عرض کنم زل زده.محل سگش هم ندادم.این اتفاق یه هفته طول کشید.یه دوماهی بود که کمرم خالی نشده بود.عادت ندارم جق بزنم چون باشگاه که میرم برام دردسر میشه.بعد فرداش باز هم متوجه همون نگاه سنگین همیشگی شدم.گفتم جهنم و ضرر.رفتم تو نخش.بهش ندا دادم بیا تو کوچه کارت دارم.اون هم انگار دنیا رو بهش دادن اومد.بعد کلی لاس زدن شماره رو بهش دادم.من بعدازظهرا تا ساعت 3 مدرسه ام.اومدم خونه گوشیم رو از تو کمد برداشتم چشت روز بد نبینه 10یا12 تا تماس بی پاسخ نزدیک7 یا8تا هم اس که همش مال یه شماره بود.متوجه شدم کار خودشه.رفتم تو نخش حسابی.بعد یه هفته دیگه باهم کلی صمیمی شده بودیم.یه روز باهاس توپارک قرار گذاشتم.تئ پارک سر ضحبت رو باز کردم و باهام کلی ور رفتیم.چند روز بعد زنگ زد بهش گفتم سمیرا حال ندارم ول کن.گفت چت شده؟گفتم کمرم درد میکنه.گفت چرا؟میخوای بیام بریم دکتر؟گفتم نه گلم.چیزی نشده،فقط پر شده.اول خندید بعد گفت خوب خودت خالیش کن گفتم نمیشه.بعد گفت میخوای برات خالی کنم گفتم از خدا میخوام.بهش برخ.رد قطع کرد.من هم زیاد بهش گیر ندادم.تا چند روز قهر بود تا بعد چند روز خودش زنگید گفت هستی بریم جایی؟ گفتم کجا؟گفت من جایی نمیام تو باید بیای خونمون.داشتم شاخ در میاوردم!گفتم چرا؟گفت تو بیا.فط سر راه ژیلت یادت نره.دیگه واقعا داشتم شاخ درمیاوردم.یعنی واقعا میخواست به من بده؟خلاصه سریع لباس پوشیدمو ننه رو با هزار تا بدبختی پیچوندم.سر راه رفتم داروخونه یه ژیلت هم گرفتم.رفتم در خونشون زنگیدم.یکی دیگه گوشی رو برداشت در رو باز کرد.اول گفتم نکنه واسم دام گذاشتن بکننم.بعد زنگ زدم به سمیرا گفتم کجایی.گفت من خونه عمومم.گفتم پس چرا منو اوردی خونتون این کیه اینجاست؟گفت ابجی سمانهو ابجی سمانش رو دوسه بار دیده بودمش.یه دختر ناز.سفید.گوشت استخون و مطلاقه.22سالش بود. بقول بچه ها شاه کس بود. دوباره زنگ زدم این بار با یه لحن شهوت بار گفتم علی آقا بفرمایید بالا.
رفتم تو. در باز بود. واقعا ترسیده بودم. سکس اولی بود که بایکی بزرگتر از خودم داشتم تازه اگه سکسی باشه.رفتم تو.اومد جلو سلام و احوال پرسی و دست داد1چندباری باهاش بیرون رفته بودم ولی تا حالا دستم بهش نخورده بود.بعد دعوتم کرد به اتاقش.بهم گفت علی آقا سیستمم مشگل داره ببین میتونی واسش کاری کنی؟ کونم داشت آتیش میگرفت.این همه راهاومدم واسط سیستم درست کنم؟برو خودم نیوردم.ژیلت رو بهش دادم گفتم سفارش سمیراست بدید بهش.یه خنده ی شیطونی کرد و گفت سفارش من بود نه سمیرا!بعد رفت.سیستم رو روشن کردم بعد دو سه دقیقه فهمیدم سیستم مشگلی نداره ولی یه پوشه رو دسکتاپ خودنمایی میکنه.<<عکس های من>>من هم که فضول دیگه طاقت نیوردم رفتم سراغ پوشه.وای عجب پوشه ای. عکس هاشو ناکس گذاشته بود تو اون پوشه.یکی از عکساش که خیلی منو جلب کرده بود یه عکس تقریبا تمام لختش بود.شلوارم دیگه داشت جر میخورد.یه دفعه دیدم دستگیره در داره تکون میخوره سریع پوشه رو بستم.اومد تو گفت حل شد؟گفتم مشگلی نداشت فقط یه اسکن لازم داشت.بعد یه نگاه بهم کرد و خندید متوجه ی کیر راستم شده بود.بهم گفت میشه یه زحمت دیپگه بهت بدم؟گفتم بفرمایید شما صاحب اختیاری.شهوت داشت از چشاش می بارید.گفت با من بیا.رفتم دم یه اتق گفت وایسا.بعد خودش رفت تو.بعد دو سه دقیقه گفت بیا تو.رفتم تو که یه دفه یه چیز خورد تو سرم.نمی دونم چقدر بیهوش بودم ولی وقتی بهوش اومدم دیدم لخت بستنم به تخت.کرکوپرم ریخته بود.تخمام چسبیده بود زیر گلوم. بعد دیدم که دوخواهر اومدن تو اتاق.چشم هنوز سیاهی میرفت.سمانه اومد باز بزنه تو سرم که سمیرا نذاشت بهش گفت خره از خودمونه.همون دفه هم لازم نبود بزنیش.بعد اومد یه بوس از لوپم کرد و دستامو باز کرد وکلی عذر خواهی کرد.بهش گفتم عوضی زدین داغونم کردین میگی اشگل نداره؟گفت میخوای از دلت درارم؟ گفتم چه جوری؟گفت وایسا الان برمیگردم و رفت از اتاق بیرون.من لباسمو پوشیده بودم که جیم فنگ بزنم که دیدم در باز شدو سمیرا و ابجیش و دختر داییش که یه سال از من کوچیک تر بودن نیم لخت اومدن تو! شاخ در اورده بودم!سمیرایی که چند روز پیش فقط بخاطر یه حرف باهام قهر بود حالا نیم لخت واستاده بود جلوم.داشتم شرتم رو میپوشید که با این صحنه مواجه شدم.یکم خجالت کشیدم و دست گذاشتم رو کیرم. بعد دختر داییش خندید و گفت بهش نگفتین؟من گفتم چی رو؟بعد سمانه گفت وقتی بیهوش بودی ما یه دور کامل باهات حال کردیم و شروع کردن به لخت شدن کامل.من هم دیدم اینجوریه و دوتا کون و یه کوس افتادیم(که البته اخرش شد دوتا کوس یه کون) از خدا خواسته هرچی پوشیده بودم در اوردم.نمیدونستم با کدوم شروع کنم.سه تا حوری جلوم.با یه خنده گفتم با کدوم شروع کنیم؟سمیرا گفت نامرد تو مال خودمی.دیدم راست میگه.دستشو گرفتم اوردم رو تخت که دیدم صدا زنگ اومد.همه ترسیده بودن که دخترر دایی گفت سعید دوس پسرمه. و رفت درو باز کرد. وقتی اومد بالا دیدم اوووووووووو.سعید خان کون کونان یا بقول بچه ها کینگپ آف د کون تشریف اوردن. منو که لخت دید سرشو انداخت پایین. سعید یه پسر سفید با موهای گندمی.کون تپل که اگه از پشت ببینیش ابت میاده که دوسه بار زیر کیر17 سانتی من خوابیده.اومد تو بهش گفتم به به ببین کی اینجاست اقا سعید.از زیر دراومدی اومدی رو.افرین.بهم اشاره کرد و منو کشید کانر گفت علی امروزو بیخیال جلو کیانا(دختر دایی سمیرا و زید سعید)زشته قول نیدم فردا بهت بدم.من هم گفتم باشه.ما رفتیم تو اتاق اقا سعید کیر 10 سانتیش رو انداخت بیرون.سمانه خندید و گفت این کیره یا پستونک؟منو سمیرا و خواهرش رفتیم تو یه اتاق سعید و کیانا هم رفتن یه اتاق تو اتق بقلی.من داشتم از لبای خوشگل شیرین تر از عسل سمیرا بوس که چه عرض کنم گاز میگرفتم آخه خدا وکیلی تا حالا لب به این خوشمزگی نخورده بودم،سمانه ی مادر قهوه هم مثل این جنده های حرفه ای کیرو خایه ی منو میخورد.داشتم دیونه میشدم.خیلی فشار داشت بهم میومد.لبای سمیرا رو ول کردم رفتم سراغ سینه های تازه جونه زدهی سفت فندقی سفیدش.اول کلی مالوندم.صدای اه و نالش رو اسمون بود.بعد مثل این سینه ندیده ها شروع کردم به خوردن سینه هاش.از یه طرف هم با ذست داشتم چوچولش رو تحریک میکردم.بعد 5یا6دقیقه خوردن سینه هاش رفتم پائین.رو شکمش رو میبوسیدم لیس میزدم بعد رفتم سراغ کس توپول و باد کردش.همه میگن کوس 400گرمه ولی من با جرات میگم مال سمیرا 1کیلو بود!شروع کردم به خوردن اینقدر خوردم که قشنگ قرمز شده بود.بد جور اه اه میکرد. دیگه ارگاسمش نزدیک بود.برگردوندمش و نشست رو چهار دست و پا.لاشو باز کردم.وااااااای یه کون گوشتی سفید توپول جلوم بود.با انگشت یکم سوراخشو انگولک کردم یکم باز بشه.بعد کیرم رو که خودم تا حالا به اون بزرگی ندیده بودمش رو از دهن سمانه کشیدم بیرون.گذاشتم رو سوراخ داغ سمیرا.داشتم دیگه میمردم.کلش رفته بود تو که یه دفه یه صدای جیغ از اتاق سعید و کیانا اومد.اول ترسیدیم بعد گفتیم حتما کرده تو شوراخش.شروع کردم به فشار دادن کیرم تو کون نازنین سمیرا که دیدیم کیانا با گریه اومد تو اتاق.یه دستش رو چشاش بود و داشت بشدت گریه می کرد و دست دیگش رو کس خونیش بود که سعید پشت سرش پرید تو اتاق.همه ساکت بودیم و داشتیم به کوس خونی کیانا نگاه میکردیم.سمانه پاشد سمیرا رو بغل کرد و داشت دلداری میداد.من هم نامردی نکردم پاشدم یه چک ناز گذاشتم رو صورت سعید.بقدری محکم زدم که ترسیدم پرده گوشش پاره شه.بعد سعید اومد کنار کیانا نشست.یکم باهاش حرف زد که هیچکی نفهمید چی بهم گفتن که کیانا خندید و سعید هم بوسش کردو لباس پوشید و رفت.من موندمو این دو خواهر و کیانا.کیانا که نشته بود کانر و داشت فکر میکرد وبا خودش پچ پچ میکرد.بعد من گفتم اتفاقی یه که افاده بی خیال و رفتم سراغ سمیرا.بدجوری ترسیده بود و قل کرده بود هر کاری کردم باز نمیشد و کیرم تو کونش نمیرفت.سمانه گفت ولش کن ترسیده اگه بره تو هم جرمیخوره بیا پیش خودم.رفتم سراغ سمانه.شروع کردم به خوردن لباش.بی انصافا فکر کنم باباشون بجای کردن ننشون عسل گاییده بود.یکی از اون یکی شیرین تر.بعد رفتم سراغ سینه هاش. سفید تمام سکسی با سایز اگه اشتباه نکنم75.بعد کلی کوسش رو خوردم.بوی عجیبی میداد که عاشق اون بو شدم دوس اشتم ولش نکنم ولی کیرم داشت میترکید.چرخوندمش که بکنم تو کون سفید نازش که گفت هی من به شوهرم از کون ندادم.(تازه من اونجا متوجه شدم که مطلاقس)من تا اوم موقع کوس نکرده بودم.کون پسر دختر لای سینه های عمه جونم(که اون هم داستان دارهکه اگه وقت شد براتون میگم)کرده بودم ولی کوس؟بهش گفتم باشه و کیرم رو گذاشتم رو کسش.یکم کیرم رو رو کسش بالا پایین دادم بعد یکدفعه تا ته کردم تو.یه آه بلند کشید و گفت اشغال زن خودت بود هم اینجوری میکردی توش؟واییییییییییییی چقدر داغ بود.انگار کیرم رفته بود تو تنور نون بربری!!.لیز و زلج.کیرم داشت میترکید دو سه تا بالا پایین کردم که دیگه داشت آبم میومد.تا اومدم کیرکو بکشم بیرون تقریبا نصفش ریخت تو کوس ناز توپول و باد کرده و خوش بوی سمانه بقیه ش هم با فشار ریخت روش.بعد رفتم یکم سینهش رو مالوندم که یه دفعه سینش رو فشار داد و یه اه ناز و خوشگل کشید و ارضا شد.دیگه داشت میمرد.حال بلند شدن هم نداشت.من هم کیرم خوابیده بود تاحالا دوبار تو یه روز کمرم خالی نشده بود.اصلا تا حالا تو کوس نرفته بود.اصلا حواسم به کیانا نبود.برگشدم دیدم زانوهاشو بغل کرده و سرش رو زانوهاش بود.از وسط پاس یه کس زیبای درخشان که تازه پردش پژمرده شده بود خود نمایی میکرد.هر کاری کردم دلم نیومد از خیرش بگذرم.رفتم کنارش نشستم بعد باهاش کلی لاس زدم.یواش یواش داشت رام میشد.بعد اومدم بوسش کنم که خوابید و گفت اه علی لوس نشو.بعد گفتم لوس منیشم و خودمو خوابوندم روش.سینه به اونصورت نداشت.حال بوسیدن هم نداشتم و میخواستم مستقیم برم سراغ اون کوس رعنا.دستم رو گذاشتم رو کوسش.گفت نکن.گفتم توکه پردت پاره شده دیگه اذیت نکن و همین که این حرف رو زدم کیرم رفت تو کوسش.اول داشت دبه میکرد ولی همین که کیرم رفت تو کوسش هیچی دیگه نگفت و شروع کرد به اخ و اوخ.کسش تنگتر از سمانه بود و حال دیگه ای داشت.اصلا حواسم نبود که باز دارم دارم ارضا میشم.دوس نداشتم کیرم از تو کسش بیرون بیاد.که یه دفعه ابم با تمام فشار ممکن خالی شد تو کسش.گفت اشغال چرا شاشیدی تو کسم؟سمانه گفت ریختی توش نفهم؟گفتم حواسم نبود.سمیرا بلند شد رفت تو اتاق مادرش و یه قرص ضدبارداری براش اورد.من هم دیپگه حال نداشتم و کلی هم عرق کرده بودم.بلند شدم رفتم حموم که سمیرا هم با من اومد تو و درو از پشت بست و جلوم خم شد.بهش گفتم پاشو بسه دیگه کمر واسم نذاشتین گفتم پره ولی دیگه نه اینقدر. اشالله دفه ی بعد.یه خندهی ریز شیطونی کردو یه بوس از لبام گرفت و خودمونو شستیم.من هم لباسام رو پوشیدم و الفرار بر قرار.بعد از اون هم دوسه بار با سمانه و سمیرا حال کردم که اگه شد بعدا براتون میگم.ممنون که به این داستان توجه کردین. .