شاه ایکس در فرار کسمغزها ۳ و پایانی

0 views
0%

8 4 8 7 9 87 8 7 8 9 8 3 8 8 1 9 81 8 1 8 7 8 1 9 8 3 9 85 8 8 2 9 87 8 7 2 قسمت قبل برگشتیم هتل شب من اومدم پایین با مسئولش حرف بزنم یه جا برای خوشگذرونی معرفی کنه دیدم شهلا هم نشسته تو لابی گفت خوشتیپ شدی گفتم اره امروز خریدم اینارو ست ورزشی لباس شلوار کفش گفت شیرینی داره ها گفتم شام خوردین گفت منتظر خواهرمم بیاد پایین بریم بخوریم پدر مادرم رفتن نمایش ما حوصله نداشتیم از مسئول هتل پرسیدم بهترین پیتزافروشی استانبول کجاست برگه تبلیغاتیشو بهم داد ادرسش روش بود برگه رو دادم به راننده تاکسی سه نفری رفتیم اونجا تو سینی های لبه دار پیتزا اوردن که عمق سینی و قطر پنیر روی پیتزا زیاد بود دخترا شراب خواستن نداشت فقط ابجوی المانی داشت گرفتیم رفتم دور دوم ابجو رو بگیرم گفتم چه مارکی بهتره به برندی رو معرفی کرد گفت انگلیسیه یعنی پسر تو عمرم یه همچین ابجویی نخورده بودم دخترا حظ کردن از شراب بهتر بود یه شیش تایی هم گرفتم ببریم با خودمون رفتیم قدم زدیم بستنی خوردیم کنار اب رو نیمکت نشستیم چند تا لات مست افتادن دنبالمون برای فرار تاکسی گرفتیم برگشتیم هتل رفتیم اطاق ما ابجو ها رو بازکردیم با بادوم زمینی خوردیم وسطش ارش در زد چون میدونستم بیاد تو دخترا رو میپرونه از پشت در گفتم برو گمشو مهمون دارم انگشتمو گذاشتم رو دماغم وعلامت دادم ساکت باشید میدونستم بفهمه دختر تو اطاقه ول نمیکنه که دخترا هم با شیطنت استاندارد دخترای ایرونی مسخره بازی در اوردن صداشونو نازک کردن با عشوه بلند بلند گفتن بیا دیگه کجایی سردمون شد همگی لباس کامل تنمون بود یعنی مثلا داریم سکس میکنیم ارشم داد زد چند تان مگه تکخور کونکش بزار منم بیام گفتم برو امشب پیش بچه ها بخواب التماس میکرد فقط نگاه میکنم دست نمیزنم دخترا هم داد میزدن ایششش حالا اینم ببینه مگه چی میشه دیگه هوار میزد بدبخت مثل گربه پنجول میکشید به در اینام دستشون جلو دهنشون بی صدا هرهر میخندیدن خلاصه کلی کرم ریختن بعد پاشدن رفتن درو که باز کردیم دیدیم ارش مثل این پیرزن فلجا که کنار خیابون میشینن با نگاهشون االتماس میکنن کنار راهرو نشسته اینام لپ منو بوسیدن گفتن خیلی خوش گذشت فردا میبینیمت ارش اومد تو گریه زاری که فردا که اومدن بگو به منم بدن گفتم اصلا نمیشه همون کرم ها رو مصرف کن از تنهایی در بیای ارش رفت بچه ها رو اورد تو اطاق گفت امشب همتون منو پیچوندین سیروس و تاجیک با دخترایی که تو کشتی باهاشون اشنا شده بودن و ساکن ترکیه بودن جدا جدا رفته بودن برای صرف شام منم که با شهلا و خواهرش بودم بهزاد هم نمیدونم کجا غیبش زده بود که بعدا فهمیدم تو پارک ابی یکیو برای خودش پیدا کرده گفت بهشون زنگ بزنید فردا دوستاشونو بیارن دسته جمعی بریم پارک ابی با دخترا اب بازی کنیم من راستش بدم نیومد با شهلا اینا برم پارک ابی شهلا خیلی خوش هیکل بود تو بیکینی دیدن داشت اما اصلا دلم نمیخواست بقیه باهامون بیان دوستان جهت اطلاعتون سیروس خیلی خوشقیافه است و هرجا میاد کاسبی بقیه کساده وقتی هم که میگیم ایدز داره کسی باور نمی کنه ارش هم با هر دختری اشنا میشه همون روز اول وعده خرید گوشی میده و واقعا فرداش براش میخره بارها این دوتا دخترای بقیه رو از دستشون در اوردن گفتم اینا با باباشون اومدن نمیشه تاجیک هم ظاهرا با دختره خیلی اوکی شده بود اصلا نمیخواست بیارتش تو جمع سیروس هم علاقه ای به تقسیم کردن اون دوتا دختری که سر جریان کشتی باهاشون اشنا شده بود با جمع نداشت خلاصه همه گفتن نه ارش گفت پس من میرم خونه فقط نامردیتونو یادتون نره من گفتم اون پسره که تو استخر باهاش اشنا شدیم شمارشو گرفتی زنگ بزن ولی گوشیو بده به من خودت حرف زدن بلد نیستی بهش بر میخوره تماس گرفتیم اول بابت معرفی اون حمام ترکی تشکر کردم بعد گفتم این دوست ما ارش خیلی طلبه پایان خوش بود اونجا نشد فاحشه خونه هم نمی خوایم ببریمش هزار جور مریضی بگیره یه سالن ماساژ تمیز میخوام پایان خوش و خدمات هم داشته باشه پسره گفت یه جایی به اسم کارخونه هست که مرکز خودفروشاست اما جای خوبی نیست یه چند تا بار هم هست که زنای ایرونی مقیم اینجا که خودفروشی میکنن پاتوقشون اونجاست کوچه روسها هم هست دخترای خوشگلی اونجاست ولی اگر سالن ماساژ حسابی بخواهید یک جا هست دختراش خیلی تمیزن محیطشم با کلاسه اما قیمتش بالاست اگه اون جاهایی که گفتم برید براتون ارزون تر در میاد گفتم شما همون جاهای باکلاس و تمیزو محبت کنید معرفی کنید یک ادرس داد بهترین نقطه شهر که گفت دیپلمات ها میرن اونجا و خدماتش نفری صدو پنجاه دلار به بالا هزینه اش است یک جای دیگه هم هست متوسطه نفری صد دلار گفت کار دارم وگرنه با ماشین میومدم میبردمتون گفتم نفست گرم تا همینجاشم حال دادی خداحافظی کرد به بچه ها گفتم داستان اینه ارش گفت بریم اون صدو پنجاه دلاریه اما بچه ها مخصوصا من از پولش زورشون اومد تو اون فروشگاه لباس خیلی خرید کردیم همه بی پول شدن اخه بد مصب یک لباسایی داشت که نمیشد نخرید اینقدر خوب بودن همیشه از خانمها بابت اینکه اینقدر لباس میخرن انتقاد میکردم بابای خودم همیشه به مادرم میگفت مگه تو هزارپایی که اینقدر کفش میخری اما اونروز ما اقایون روی هرچی دختر بود سفید کردیم لباس کفش کمربند کاپشن چرم پالتو تا عرقگیر و شورت و هرچی میدیدم میخواستم یعنی عروس مثل ما خرید نمیکرد اخرش گفتیم ادرس میدیم خودت صبح برو من تو اینترنت به شهلا پیام دادم نبود به خواهرش پیام دادم گفت تو حمومه گفتم فردا میاید بریم پارک ابی گفت من دوست دارم اما بابام فکر نمیکنم بزاره تنها جایی بیایم امشبم استثنا بود شهلا هم که اومد از حموم انلاین شد موافق بود اما اخرش باباشون نزاشت وقتی هم که اصرار کردن باباشون فرداش خانوادگی بردشون روز اخر بود همه تکی رفتن بیرون من به داروخانه برای خرید چشم بند خواب سیالیس اصل قرص سرما خوردگی انگلیسی و چیزای دیگه رفتم تاجیک رفت خونه دوست دخترش سیروس هم همین طور بهزاد هم با دوست دخترش قرار داشت رفت پیش اون بقیه هم رفتن برای خرید سوغاتی تا بعد از ظهر اول قرار گذاشته بودیم رفتنه چون سرحالیم و بارمون سبکه با اتوبوس بریم برگشتنه که خسته ایم و بارمون زیاده با هوا پیما برگردیم اما چون خیلی خرج کردیم بلیط هواپیما نشد بگیریم اتوبوس هم اصلا حسش نبود اخرش با قطار برگشتیم که راحت بخوابیم شبا رو ارش هم برامون تعریف کرد از سکس ماساژش به محض وارد شدن تو سالن انتظار نشسته بوده براش نوشیدنی موهیتو اورده بودن و یک البوم عکس که انتخاب کنه میگفت دختر هیجده ساله هم داشته اما ارش چهل ساله سینه بزرگو انتخاب کرده بود برده بودنش تو یه اطاق تخت دار روی تخت روکش پلاستیکی بوده اول حسابی با روغن ماساژش داده بود زنه بعدم یه سکس کامل باهاش کرده بود گفتم چندشت نمیشه با زنایی که سن عمتن میخوابی میگفت اینکه هشتاد درصد عکسهای البوم مال زنای سن بالا بوده یعنی اینجور زنا خواهان بیشتری دارن جواب دادم چون امار طلاق داره بیشتر میشه نسل جدید مشکل کمبود مادر مامی ایشیو دارن و به زنای سن بالا تمایل دارن طبیعیه اما تو مامان داری و خیلیم مهربونه تو چرا گفت تو سرت نمیشه اینا کار بلدن دختر هیجده ساله هیچی بارش نیست بیشرف خیلی شنگول بود قبل از برگشتن به خونه زنگ زده بود پدرشم خبر پایان مشکل سرقت ماشینش رو داده بود دوماه قبل از مسافرت تو یک پارتی سه تا دختر اومده بودن پیشش حسابی تحویلش گرفته بودن گفته بودن دلمون شمال میخواد ارش هم گفته بود مسئله ای نیست ویلا هست ماشین هم هست می برمتون گفته بودن نمیخوایم بیست تا پسر بریزن سر مون اینم گفته بود میخواستم ببرمتون ویلای رفقا که خیلی بزرگه و استخر داره اما حالا که جمع کوچیک خودمونی میخواین میریم ویلای خودمون کوچکتره اما مال پدر خودمه قرار میزارن بعد ارش به من زنگ میزنه میگه داستان اینه بهش گفتم سرکاریه گفت باز شرلوک هلمز شدی گفتم اخه بابا جان تو این افریقای گرسنگان جنسی که ما بهش میگیم وطن یه دختر اگر شکل اسب ابی هم باشه هر جا میره بیست تا پسر مثل توله سگ دورو ورش عوعو میکنن برای چی باید بی خودو بی جهت بدون هیچ مقدمه قبلی بیان به یک پسر غریبه راه بدن اونم سه تا سه تا با هم غریبه که نیست خودمونیم تو نه قیافه داری نه هیکل اگر به خاطر پول بابات نبود تنها شریک جنسیت تو این دنیا صابون دستشویی خونتون بود بعد یهویی تبدیل شدی به تونی استارک ارش گفت زنگ زده بودم دعوتت کنم باهامون بیای اما لیاقت نداری قطع کرد وقتی میره سر قرار میبینه به جز دخترا هفت هشت تا پسر ساک به دست اونجا منتظرن وقتی پیاده میشه میان جلو سلام و حسابی تحویلش میگیرن می خواستن با این تاکتیک های مفتخورا مرامو رفاقت راضیش کنن که باهاش بیان هی میگفتن حرکت کنیم دیر میشه ارش حرفاشونو نشنیده میگیره و فقط با دخترا حرف میزنه اما دخترا ساکت میمونن و جوابی نمیدن پسرا میگن اینا نامزدای مان و بدون ما جایی نمیرن ارش میگه پس هیچی پسرها میگن مگه ما الاف توییم اینم میگه من کسیو دعوت نکردم میریزن سرش مثل خر میزننش ماشینشم با خودشون میبرن یک اخلاق گندی داره ارش که اینجا به دردش میخوره هر سال گوشی هاشو اپدیت میکنه همیشه اخرین مدل سامسونگ و اخرین مدل اپل ایفون دستشه هر جا میشینه اول گوشی هاشو با صدا می اندازه روی میز سرها بر میگرده ببینه صدا چی بود گوشی هاشو میبینن و اینجوری مایه داریشو به جمع اعلام میکنه پدرش یک کاماروی قرمز خوشگل خریده بود که واقعا دختر کش بود اما مادرش مرتبا دعوا میکرد که زیر سرت بلند شده و میخوای خیانت کنی وگرنه این ماشین به سن سال تو نمیخوره اخرش میخواست بفروشتش که ارش زرنگی میکنه ماشینو از باباهه میگیره برده بود داده بود برچسب های خاص بلند به دو طرف ماشین سقف و روی کاپوت چسبونده بودن چراغها و چرخهاشو عوض کرده بودن خلاصه حسابی اسپرتش کرده بود درضمن جی پی اس هم رو ماشین نصب کرده بود که هر کی از دور میبینه بفهمه یک بچه مایه دار داره میاد بلافاصله زنگ میزنه به پلیس جریانو میگه که میدونم ماشینو کدوم سمت میبرن طرف جواب میده دنبالش برو هرجا توقف کرد به ما زنگ بزن به پدرش زنگ میزنه از خونه سوییچ های یدکی ماشینو میاره از طریق نرم افزار موبایلش جای ماشینو پیدا میکنن وقتی داشتن میرسیدن دوباره ماشین حرکت میکنه ظاهرا جلوی یک رستوران نگه داشته بوده خلاصه اخر میرسن به جایی که ماشین پارک شده بوده جلوی یه مجتمع به پلیس زنگ میزنن بیاد میگه ماشین پیدا شد دیگه ما برای چی بیایم میگه بیاین دزدا رو بگیرین میگه دزدا کجان ارش میگه ماشینو انگشت نگاری کنین مدرک بشه باهاش پیداشون کنید یارو میزنه زیر خنده میگن مگه ما بیکاریم خلاصه هیچ کاری نمی کنن اخرش که ارش خیلی خواهش میکنه میگن درو ماشینو باز کن قفل فرمون ماشینی که باهاش رفتی اونجا رو بزن به فرمون این یکی خودتم کشیک بکش هر وقت یارو اومد درو باز کنه ازش در حال بازکردن در ماشینت فیلم بگیر بعد مارو خبر کن و قطع میکنه باباش میگه بیخیال بریم ارش میگه تو دسته کلیدی که ازم به زور گرفتن کلیدای خونه و هم بوده خونه ارش هم به خاطر مهمونی های زیادی که اونجا برگزار میشه همه ادرسشو بلدن اخرش باباهه میگه یکی دوساعت میمونیم یارو نیومد میریم ارش زنگ زد به بچه ها بیاین مثل دوران خدمت که تو دژبانی تا صبح ورق بازی میکردیم کشیک میدیم هیچ کس نرفت به من زنگ زد گفتم اخه گوساله پدر تو همیشه همزمان تو چند نقطه شهر داره ساختمون میسازه یه لشگر عمله زیر دستشه بگو زنگ بزنه چند تا قلچماقشون بیان گفت اخه معلوم نیست یارو اصلا بیاد بیرون گفتم اینم ساده است زنگ تک تک واحد ها رو بزن بگو کاماروی قرمز مال شماست بیاین تکونش بدین میخوایم ماشینمونو از پارک در بیاریم یارو که میاد درو باز میکنه تو با گوشیت از اونور خیابون فیلم بگیراما فقط تا همینجا از دعوا به هیچ وجه فیلم نگیر که مدرک نشه نتونن عمله ها رو به بابات ربط بدن وقتی طرف در ماشینو باز کرد بابات میگه تکون نخور به پلیس زنگ میزنم عمله ها هم میان جلو که جریان چیه بابتم میگه دزد گرفتم اونام میریزن سرش مثل خر میزننش فقط دقت کنید با عمله ها هماهنگ کنید که مثلا شما رو نمیشناسن و رهگذرن که بعدا نتونه از پدرت شکایت کنه طول درمان و خسارت بگیره باباتم هی باید الکی بگه نزنینش به پلیس زنگ زدم بیاد اما قبلش با عمله ها هماهنگ کنید که هرچی گفت محل نزارن و همچنان بزننش خوب که زدنش بابات ایندفعه راست راستی به پلیس زنگ میزنه که بیان یارو رو ببرن نقشه اجرا شد طبق تعریف ارش وسطاش خیلی خنده دار شده بود عمله هایی که معلوم نبود از پشت کدوم کوه اومده بودن و هیچ کدوم جای خواب نداشتن با لهجه غلیظشون میگفتن غلط میکنی محله ما رو نا امن میکنی مرتیکه مگه اینجا جای دزدیه وقتی به کلانتری میرسن برخلاف همیشه که پلیس مردم رو ش هم حساب نمیکنه حسابی اینا رو تحویل میگیرن ارش طبق گفته پدرش جریانو نصفه تعریف میکنه که تو جشن تولد دوستم بودم سه تا دختر اومدن گفتن ماشینت چیه وقتی جواب دادم گفتن فردا بیا بریم بیرون بگردیم سر قرار که رفتم چند مرد ریختن سرم و ماشینو بردن حالا نگو تو ماه گذشته کلی سرقت ماشین تو اون منطقه داشتن که طبیعتا پلیس به تخمشم حساب نکرده بود اما چند روز قبلش ماشین گرانقیمت یک ادم با نفوذ رو دزدیده بودن و از بالا بهشون فشار اورده بودن اینام دنبال مقصر میگشتن اون گروه دختر پسر رو باند سرقت ماشین جلوه دادن و سرقت هفده عدد ماشین رو انداختن گردنشون پدر ارش تو تلفن گفته بود که جلسه نهایی دادگاه تموم شد و همشون به زندان و رد مال محکوم شدن ارش خیلی خوشحال بود فکر کنم بار اول بود که تونسته بود از کسی انتقام بگیره تو قطار یه مشت زن هم بودن که با هم برای خرید رفته بودن ترکیه و حالا داشتن بر میگشتن چند تا دخترم همراهشون بود بچه ها به ناهار دعوتشون کردن که اخرش یکیشونو سیروس بلند کرد یکیشونم نصیب بهزاد شد و خاله طلاق گرفته همون دختر هم با ارش دوست شد ما کلی تو راهرو نگهبانی دادیم که بچه ها نوبتی تو کوپه حال کنن و البته مسخره بازی های استاندارمون هم سرجاش بود مثلا سیروس با زنه رفت تو منم پنج دقیقه صبر کردم بعد یهو بلند گفتم اقا نمیشه بری تو بهزاد هم تن صداشو عوض کرد که مامورم منم گفم ماموری که ماموری گفتم نمیشه سیروس بدبخت نفهمید کی شلوارشو کشید بالا یعنی زهر مارش شد درو با ترسو لرز باز کرد دید فقط ماییم نیشمونم تا پس کلمون بازه به اندازه طول ریل های راه اهن ایران ترکیه بهمون فحش داد تاجیک تمام مدت ساکت بود وتو راهرو قطار از پنجره زل میزد به بیرون مخصوصا غروبا فکر کنم عاشق شده بود منم تمام مدت تو تخت بالایی کوپه دراز کشیده بودم خاطرات سفر رو تو گوشیم تایپ میکردم و یه جورایی برای دیدن دوباره شهلا روز شماری میکردم گذر سریع تیرهای کنار جاده موازی ریل قطار منو یاد سالهای عمرم می انداخت که چه زود می گذشت سالهایی پر از دوستی اما خالی از عشق تابستان عمرم رو میگذروندم بدون اینکه بدونم چرا حالم گرفته بود شاید غصه برگشتن به ایران و محرومیت از شادی هایی که از نسل ما دزدیده بودند شاید هم ندای ضمیر نا خود اگاهم بود که صدای بادهای پاییز زود هنگام عمر رو حس میکرد تهران مرداد 1396 نوشته شاه

Date: May 2, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *