شاید برای شما هم اتفاق بیفتد

0 views
0%

سلام خدمت دوستای گلم . من قبلا هم واستون از خاطراتم نوشتم و دوست داشتم اینو هم بخونید . امیدوارم که هم خوشتون بیاد و هم از این داستان درس بگیرید که به هر خری اعتماد نکنید . داستان بر میگرده به تابستون 2 سال پیش . مادربزرگم بخاطر کسالتی که داشت باید ازش مراقبت میشد. تو فامیل هر کی یه چند روزی نگهش داشته بود و دیگه نوبت ما بود. چون مادربزرگم حالش خوب نبود همش خونه بود و خلاصه ریده بود تو مکان ما. منم یه چند وقتی بود که با یه دختر به اسم طناز دوست شده بودم و بعد از کلی کلنجار رفتن باهاش راضیش کرده بودم که بکنمش . ولی از شانس کیری من خونه ی ما حالا حالا ها دیگه خالی نمیشد . داستان راضی کردن طناز خیلی طولانیه و چون از اصل مطلب مارو دور میکنه همشو نمیگم فقط یه کوتاه میگم که طناز اول منو خیلی دوست داشت ولی بخاطر سوتی های خودم یه فاصله ای بین ما افتاد و حالا که دوباره مخشو زده بودم بهم خیلی وابسته شده بودیم و من بعد از کلی کار کردن رو مخش تونستم راضیش بکنم که بکنمش . چون تابستون بود طناز میگفت ما هفته ی بعد میخاییم بریم شمال و چون اونجا ویلا داشتن دو ، سه هفته ای میموندن و من فقط یک هفته بیشتر وقت نداشتم که یه مکان ردیف کنم و طنازو بکنم . از اونجایی که طناز میگفت من فقط خونه ی خودتون باهات سکس میکنم من هر کاری کردم خونه رو یه جوری خالی کنم نشد که نشد . یه دوست داشتم به اسم علی که خونه مجردی داشت ولی چون ازش خوشم نمیومد دلم نمیخواست بهش رو بزنم ولی واقعا دیگه چاره ای نداشتم . رفتم باهاش صحبت کردم . اول میگفت منم بکنم ولی بهش گفتم بابا این مگه جندست دوست دخترمه . خلاصه قبول کرد ولی گفت در اتاقو باز بزار تا منم ببینم . گفتم باشه ولی اگه بخوای حرکتی بزنی بجای طناز تورو میکنم . حالا راضی کردن طناز خودش یه داستان دیگه بود . حدود 2 روز با طناز صحبت میکردم تا راضیش کنم . بهش گفتم بخدا جز منو تو کس دیگه ای اونجا نیست کلی قسم و آیه که قبول کرد وای کاش هیچوقت قبول نمیکرد . خلاصه قرار شد فردا بریم خونه علی . از علی کلید گرفته بودم . با طناز رفتیم و من کلید انداختم رفتیم تو . وارد خونه که شدیم طناز یه نگاه به خونه انداخت و وقتی پیش خودش مطمین شد کسی خونه نیست مانتو و روسریشو دراورد . من که دیگه تحملم تموم شده بود یریدم بغلش کردم شروع کردم ازش لب گرفتن و بردمش تو اتاق . طبق خواسته ی علی مادرجنده در اتاق و نیمه باز گذاشتم .

Date: May 3, 2018

One thought on “شاید برای شما هم اتفاق بیفتد

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *