شاید کار بدی کردم

0 views
0%

سلام شاید بیشتر از داستانها این کامنتهای شماست که سرگرم کنندست بهرحال منم داستانمو مینویسم امیدوارم خوشتون بیاد من گیلانیم مال یکی از شهرهای کوچیک لب دریای استان گیلان مادرم معلم بود به تبعش منم همیشه درس خون بودم و با رتبه خوبی توی دانشگاه گیلان لیسانسمو گرفتم اما هیچوقت دوست نداشتم به شهر کوچیکمون برگردم و ازدواج کنم ما کلا خانواده کوچیک سنتی ولی شادی بودیم اون زمان من خیلی از سکس و آگاه نبودم اگه داداش کوچیکمو حموم نمیبردم و یا نشسته بودم و حتی کیرم ندیده بودم اما خب دوران دانشگاه چشم و گوشم باز شده بود میدیدم دوستام دوست پسر دارن اما خودم خیلی میترسیدم هم از پدرم هم اینکه ما اجازه نداشتیم بصورتمون دست بزنیم و محجبه بودم کس خاصی سراغم نمیومد برای دوستی من یه ابروهای پیوندی کلفتی داشتم با یمقدار سیبیل که چون پوستم روشن بود خیلی بچشم میومد و من ازشون متنفر بودم یه دایی مجرد داشتم که البته الان متاهله و اون زمان تو یه شرکتی تو بهار شیراز تهران کار میکرد من هر وقت میدیدمش التماس دعا داشتم که منو ببره پیش خودش و از اونجاییکه اون ازاد اندیش تر از بقیه فامیلام بودو بدش نمیومد جلو بابام دربیاد میگفت تو بخون برای ارشد تهران من بعدش کمکت میکنم همینطورم شد اما سراسری نه من تونستم آزاد علوم تحقیقات تهران قبول بشم با رفتنم به تهران همه چیز عوض شد دیگه داشتم فوق لیسانسمو میگرفتم حتی برام جور شد همخونه داییم رفت ُ بابام سهم پول پیششو داد با داییم همخونه شدم با کلی گریه و التماس مامانم گذاشت دور ابرومو تمیز کنم اما به پیوندش دست نزنم یکمم سیبیلامو کوتاه کنم منم رفتم ارایشگاه و اینقدر غرق فکرام بودم و درد داشتم که چشامو بسته بودم که دیدم بعلهههههه آرایشگر کل ابروهامو تمیز کرده از ترس داییم روسریمو تا ته کشیدم پایین رفتم خونه اما برخلاف تصورم داییم چیزی نگفت خیلی وقتا دوستای داییم میومدن اونجا و میرفتن اون موقع دوو سیلو خیلی رو بورس بود اسامی رو برای دل خوشی خودم مستعار نمیگم یه دوستی داشت داییم سیلو داشت زیاد میومد اونجا گاهیم داییمو با خودش میبرد اینور اونور اونروز اون اومد منو دید گفت به به چقدر قشنگ شدی ماشالا یچیزی گفت تو مایه های اینکه امام خمینی بودی کتایون ریاحی شدی من ازش پنهونی خوشم میومد از اون دوست داشتنایی که منتظری طرفت یچیز بگه تا نگه میریزی تو خودت اسمش امیر ط بود یکم سبزه بود اما خیلی قد بلند بود در کنار من ریزه میزه اون خیلی گنده بود و من عاشق بازوهای پرش بودم که شاید اندازه رون من بود وقتی گفت قشنگ شدی من تو دلم قند اب میکردن خوب یادم نیست چرا اون سال سه روز تعطیل بود اما داییم میخواست بیاد شمال و من بخاطر ابروهام نمیتونستم باهزار التماس و گریه راضیش کردم با من همکاری کنه بگه من امتحان دادم باید درس بخونم نمیشه تعطیلیو بیام و داییم رفت و من موندم فردای بعد رفتن داییم حدود ساعت 3 خونه بودم که زنگ درو زدن و امیر اومده بود با داییم کار داشت من گفتم نیست گفت اگه میشه از سرویس خونه استفاده کنه اون رفت سرویس منم رفتم تو اتاق خواب یه اتاق خواب بیشتر نبود و اونم یگوشش رختخواب و یطرفش کتابهای من بود دوست داشتم جلوش مرتب باشم چادرنمازی که سرم بودو برداشتم تندی یه روسری روشن کردم سرم رفتم راهرو باید یکیو دوست داشته بای بفهمی چند دقیقه که باهاش تنهایی چقدر مهمه یا هر نگاه تحسین آمیزش چقدر ارزشمند اومدم بیرون اونم از سرویس در اومد گفت رها جان یه اب خنک اگه بمن بدی میرم ُمنم تندی رفتم یه لیوان گذاشتم تو پیش دستی اومدم بدم دستش دیدم حلقه دستشه چشمام سیاه شد اصلا نفهمیدم چرا خشکم زد همونجور موندم گفت رها خوبی چت شده دختر من بغض داشتم 25 سالم بود اما عین یدختر بچه بی دست و پا نمتونستم هیچ حرکتی بکنم اشک تو چشام جمع شد میدونستم بمن نظر نداره اما تصور ازدواجش خیلی سخت بود بازومو گرفت گفت بشین ببینم بگو چی شده اتفاقی افتاده داییت نیس میترسی کسی اذیتت کرده خلاصه که کشش ندم اون گفت و من بالاخره لای سوالاتش خودمو لو دادم اونم فهمید دوسش دارم همینو رک ازم پرسید منم با سر حرفشو تایید کرردم اونم منوکشید تو بغلش و گفت اون حلقه رو بخاطر یکی از همکارای خانومش دستش کرده که دست از سرش برداره بهترین حس دنیا بود توی بغلش بودن روسریمو باز کرد موهامو نوازش کرد چونشو گذاشت روی سرم شاید یربع تو بغلش موندم ازم پرسید چیکار کرده که دل من براش لرزیده و من نمیدونستم پیشونیمو بوسید گفت لباس بپوشم بریم یدوری بزنیم ازخدا خواسته من قبول کردمُ بگم هرجا رفتیم دروغه چون اصلا یادم نیست کجا رفتیم اما فقط پارک کوروش سید خندان یادمه که باهم توش قدم زدیم تو طول اون مدت گفت از من خوشش میومده اما از مهدی داییم میترسیده و نمیدونسته منم خوشم میاد ازش یا نهُ اینه که تو خودش بال و پر نداده این حسو شب شده بودومن وامیر چند ساعت بودباهم بودیم مامان و بابامم فکر میکردم من بخاطر درسام موندم بندهای خدا امیر منو رسوند و گفت میره دوست نداشتم بره ولی چیزی نگفتم رفت و نیم ساعت بعد برگشت با پیتزا و نوشابه که اومد و با هم خوردیم و جومونگ دیدیم پیشم نشسته بود گاهی میزد به شونم و گاهی موهامو بهم میریخت موهای موجدار بلندی داشتم بخودمون اومدیم دیدیم نصفه شبه اما انگار نمیخواست بره بمن گفت لپای تو همیشه سرخه دوست دارم لپاتو ببوسم و لپمو بوسید من معذب بودم اما مطمعن بودم ما ازدواج میکنیم در واقع هیچ شکی نداشتم والا آدم راحتیم نبودم لپمو که بوسسید انگار یجریان برق قوی کل بدنمو تکون داد از دورن از شوق میلرزیدم و بعد لبامو بوسید اگه صدسالم عمر کنم باوجود تلخی های دردناک بعدی این رابطه اما شیرینترین بوسه عمرم همون بوسه بود که لبای من حرکت نکرد و لبهای اون لبام رو بوسید میخواستم بکشم عقب اما با دستاش نگهم داشت گفت مگه نه اینکه مال منی هیچکس از باغ خودش دزدی نمیکنه و باز بوسید بوسید بوسید یادم داد لبامو از هم باز کنم و لباشو با لبام بگیرم و بمکم اولش فکر میکردم باید نفرت انگیز باشه تو خیلی فیلمها بوسه دیده بودم حتی میدونستم چطوره اما عملیش یچیز دیگه بود و زبون میزد به لبام که لبای کوچیکت مزش عالیه عسله شیرینه و منم گرم شده بودم از لبام رسید گردنم پشت گوشم که فوق العاده قلقلکم گرفت اون لحظه تفاوت شهوت و قلقلکو درک نمیکردم کلا سست میشم کسی با گوشم ور بره یا بهش دست بزنه چه برسه به میک زدن لاله گوشم وکنارش آروم منو رو فرش گذاشت و شروع کرد لیسیدن و خوردن گردنم هم خجالت بود هم خواستن هم نخواستن بمن گفت دستامو ببرم زیر تی شرت دست بکشم به سینش انگشتمو بردم لابلای موهای سینشو غرق لذت شدم از لمس پوستش قلبش بی نهایت تند میزد بهش گفتم چقد تند میزنه با خنده اون گفت مال تو تند نمیزنه بذار گوش کنم سرشو گذاشت رو سینم منم موهاشو نوازش کردم و از رو لباس سینمو روی قلبمو بوسید بعد اروم یقمو زد کنار سینم در نیومد اما یقم چرا و تا جایی که میشد بوسید تی شرتشو در اورد دراز کشید گفت بیا سرم منم رفتن کنارش نشستم و سرمو گذاشتم رو سینش اونم پشتمو کمرمو با کف دست میمالید سینشو بوسیدم اونم شیطنش گل کرد بلندم کرد گفت قبول نیست منم باید ببوسم من گفت وای نه امیر و از ته دل میخندیدم مثلا کشتی گرفتیم هر دو میخندیدیم اصلا شرمم نمیشد که این کارا رو میکنم گرم بودم خلاصه اون برد و بلوزمو از سرم کشید بیرون موهام سیخ سیخ شده بود بمن میخندید منم دستامو که گذاشته بودم رو سینمو بپوشونم برداشتم ناخوداگاه که موهامو صاف کنم اونم منو سریع گرفت و خوابوند و افتاد به جون سینه هام اول میبوسید میخندید به سوتینم که این پیرزنیا چیه میبندی بخودت و میخوام اصلش رو ببینم من تقلا میکردم نه اما هم زور بیشتر بود هم من میخاستم تایید تو چشماش ببینم چون کلا ظریف بودم و اون زمان سینم به بزرگی الانم نبود و اون دید و یه آه کشید و گفت تو این انارهای تازه رسیده رو کجا قایم کرده بودی زبون کشید به نوک سینم که زده بود بیرون و یه آه از ته دل من کشیدم چه لذتی داشت شروع کرد خوردن سینه هام زبونشو بصورت دایره ای میکشید دور نوک سینم نوکشو میک میزد ول میکرد من از خجالت و شهوت صورتمو پوشونده بودم اما اون کاملا بلد بود چیکار کنه تا جایی که تو دهنش جا میگرفت یهو میکرد تو دهنش بعد یواش یواش در میاورد میک میزد تو آسمونا بودم شرتم خیس خیس بود به شکمم به سینه هام دست میزد اما پایینتر نمیرفت این اواسط از روی شلوار لیش کیر برآمدشو حس کردم و دستمو سریع پس کشیدم اما اون تقریبا با زور دستمو برد گذاشت سرش گفت مال توعه بخاطر تو بلند شده دستتو بکش سرش اروم بگیره کنجکاو بودم که ببینم اندازش چقدره اما نمیخواستمم بفهمه رو زانو وایساد و زیپ شلوارشو وا کرد از روی شورت سبز و مشکیش کاملا پیدا بود که بلند شده نمی دونم اندازش چقدر بود اما برای من ظریف واقعا بزرگ بنظر میومد و شلوارشو در اورد و دوباره افتاد جون سینه هام اینبار دستشو اروم از روی دامنم میبرد سمت کسم من دستشو چند بار پس دم اما یجورایی بدمم نمی اومد با یحرکت دامنمو داد بالا دستشو گذاشت از روی شورت رو کسم گفت اوه نزدیش که سیخ سیخه که گفت البته زیاد مو نداشت یه میلیمتر تا دو میلی متر میشد اما وزن سوزن بود راست میگفت با خجالت گفتم یهفته ایه نزدم بعد گفت ببینم چقدر مو داره گفتم جان رها دستتو توش نبر اما اون مست بود من مست تر گوش نداد دستشو گذاشت سرش نوازشش کرد با بین انگشت اشاره و وسطیش انگار لپمو بکشه لبه های اونو میکشید و باهاش بازی میکرد من تقلا میکردم نکنه اما نه خیلی وحشیانه بیشتر از خجالت یه مقاومت نرم اونم حرکاتش ارومو نرم بود خیلی رمانتیک انگشتتو گذاشت روی چوچولم و اروم اروم دایره ای چرخوندش به نفس نفس افتاده بودم قطره های عرق که از پشتم تا گودی کمرم میرفتو حس میکردم عجب لذتی داشت وصف نشدنی لبامو میبوسید سینمو گردنمو و دستاش همچنان کار میکرد سرشو برد زیر دامنم و دامنمو داد بالا شورتمو کشید پایین و انگشتشو زد به آب کسم و با همون یواش یواش میرفت بدون اینکه انگشتشو تو کنه از روی شیار کسم تا بالا پایین شورتشو در اورد کیرش راست شده بود دور کیرشم یکم مو داشت میخواستم بگم بمن میگی بزن خودت مو داری که ولی خودمو نگه داشتم گفت بگیرش منم گرفتم یا دست من یا کیر اون ضربان داشت گفت نمیخوریش من وحشت زده نگاش کردم گفت اگه دوست نداری نخورش عزیز دلم منم بوش کردم نوک دماغمو اروم مالیدم بهش مدام منو میبوسید از سر تا پا ینوازش کم نظیر یه مستی در عین هوشیاری کامل داشتم گفت نترس نمیخوام کاری بکنم فقط اگه ارضا نشم بعد کمر درد و بیضه درد شدیدی میگیرم کمکم کن خالی بشم فقط میمالم به اب کست من دراز کش اون نشسته با سنمو کشید تا روی رونش پاهامو داد هوا و اونو اروم اروم میمالید به کسم اروم اروم دیوونه کننده میخواستم داد بکشم پس لذت جنسی این بود و من نمیدونستم اینکارو اینقدر کرد که من ارضا شدم و اینو بهش با خجالت گفتم اونم منو بوسید و حسابی چلوندو اینبار با تکیه بدستش بدون انکه وزنش بیفته سرم روم دراز کشید و کیرشو میمالید بهم بهم گفت گه برگردی بذارم رو کونت زودتر ابم میاد منم دراز کش چرخیدم و کیرشو میکشید رو شیار کونم بعد یپهلو شد باز با کسم ور رفت دوباره داغ شدم اینبار حدود یبند انگشتشو کرد تو کسم و من میتونم فقط بگم عالی بود رو زمین نبودم دلم میخواست کیرش جای انگشتش بود و میرفت و میومد برگشتم نگاش کردم صاف توی چشمای مهربونش فکر میکنم حسمو فهمید فوق العاده بکارش وارد بود گفت میخوایش با خجالت سرمو تکون دادم گفت رها خطرناکه مگه دختر نیستی گفتم هستم اما مگه نگفتی مال همیم دیوونه شده بودم حقیقتا میخواستمش و اونم گفت رها مهدی بفهمه جنازمو میذاره گفتم نمیفهمه هیچکس نمیفهمه اونم انگار فقط منتظر تایید من بود کیرشو با دستش گرفت یکم باهاش بازی کرد گذاشت لب کسم یکم فشار داد تو نمیرفت درد داشت منم خودمو جمع کردم گفت نترس رها اولش سخته یکم درد داره هر جا نتونستی بمن بگو چشمامو بوسید خدایا چقدر دوستش داشتم دوباره همون حالت موندیم اون نشسته من خوابیده کیرشو گذاشت لب کسمو با آبش خیسش کرد شاید یک سانتی متری گردی اولش رفت توش اما درد خاصی نداشت من خودمو در اختیارش گذاشته بودم شهوت داشت تو چشاش موج میزد اما اینقدر اروم اروم کیرشو حرکت میداد که من میخواستم یهو بره تو و تموم بشه اون لحظات اصلا به ندای مغزم گوش نمیدادم و تو یه لحظه یه دردی خیلی گذرا حس کردم مثل اون لحظه ای که آمپول بزنن بهت نمیدونم برای همه همینطوره یا فقط من اینقدر ساده بکارتمو از دست دادم اما کیرشو همونجا نگه داشت برای چند لحظه بعد یکم دیگه عقب جلو کرد احساس کردم کیرش داره توی وجودم جا باز میکنه بعد نفسهای عمیق کشید و من کاملا خالی شدنشو داخل کسم حس کردم بی حال بودم اون بلندم کرد با ناز و نوازش برد منو حموم یه لگن آب ولرم حاضر کرد گفت برو توش بشین منم همینکارو کردم قطرات نه چندان زیاد خون تا رانم میدوید و من یکم ترسیده بودم از حموم در اومدم یچایی شیرین در انتظارم و بود حوله ای که تا مدتی گرم میکرد رو کمرم و شکمم میذاشت و آغوشی که تا صبح بغل خوابیدم اگه با زندگی من ارتباط برقرار کردین بگین بقیشو براتون مینویسم نوشته

Date: January 3, 2020

One thought on “شاید کار بدی کردم

  1. فقط تماس دختر سکسی یا زن برای سکس تصویری یا صدا حرف بزنیم در تلگرام یا زنگ بزن بی نیاز از پول باشه09100755137

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *