سلام من حامد 26ساله توو 18سالگی دانشگاه قبول شدم و رفتم یه شهر دیگه شهر خیلی کوچیکی بود خلاصه من ترم اول و دومم رو گذروندم ترم سوم ورودی های جدید امدن پسرا یه مش کسخول دخترا یه موشت سیبلو وای نا امید شدم دلمو صابون زده بودم یه نازشونو پیدا کنم ترتیبشو بدم یه روز شیمی داشتیم استادمون زن بود و خیلی مسلط به درس نبود یه چندتا مثال اشتباه حل کرد بهش گفتم استاد اشتباه و درستش اینطوریه دیگه مثال ک مینوشت یا من میرفتم یا رفیق فابریکم یا یکی از دخترا که گنده و بیریخت بودبرای اولین باری ک رفتم پای تخته مسئله حل کنم وقتی تموم شد امدم ماژیک رو بدم استاد چشم افتاد توو چشمایه یه دختر ناز چشم درشت چادری وااااای که هرچی بگم کم گفتم دلم فرو ریخت نفسم بند امد با دست لرزون ماژیک رو دادم نشستم عاشق شدم توو یه نگاه رفیقم با یکی از بیریختا دوست شد با هزار التماس شمارشو گیر اوردم و بهش پیام دادم اول پا نمیداد و به هزار زحمت مخشو زدم و باهم دوست شدیم دو روز بعد از دوستیمون گفت میخوام یه چیزی بهت بگم گفتم چی گفت من مطعلقه هستم داشتم شاخ در میاوردم گفتم مگه میشه تو 18سالته اخه کی عقد کردی گفت من عروسیم کردم و پرده ندارم و این ارتباط به ازدواج ختم نمیشه و برو برس به زندگیت من که تو شک بزرگی بودم گفتم یعنی چی فکر میکردم اسکلم کرده گفتم برا توضیح بده گفت 14سالگی به عقد پسر خالش درومده و 16سالگی بعد از سه ماه زندگی میفهمه با یک نفر دوسته و داره خیانت میکنه رفته و طلاق گرفته بهش دلداری دادم گفتم صبر کن من همه تلاشمو میکنم اگر نشد رابطمونو قطع میکنیم گفت باشه خلاصه من که عاشق و شیفته بودم داشتم به هر دری میزدم که بتونم ازدواج رو عملی کنم به خانوادم نگفتم که مطعلقس موافقت کردن تابستون بریم خاستگاری من بهش خبر دادم گفت نه باید بگی بهشون گفتم باشه اروم اروم میگم رفتم دانشگاه باهم قرار میذاشتیم یه خونه کرایه کردم و بهش گفتم بیا پیشم امد خیلی خوب بود گرفتمش تو بغلم لباشو میخوردم نازش میکردم حشری شده بود دوسال کیر ندیده بود لختش کردم و بدنشو با زرافت خوردم رسیدم به کسش اول اروم اروم زبون زدم دیونه شده بود گفت حامد بسه بیا روم نرفتم جیغ کشید میگم بیا روم رفتم روش خوابیدم گفت بکن توو کسم گفتم عشقم کاندوم ندارم بذار دفع بعدی گفت بکن فقط حواست باشه من اولین بار بود کس میکردم سرشو کردم توو کسش امدم بقیشو بدم توو جیغش رفت هوا گفت اروووم دردم میاد اروم کردم تو خوابیدم یه دیقه روش بعد شرو کردم به تلمبه زدن توو کس فاطمه جونم وای چشماش خمار شده بود لبشو گاز میگرفت سینه هاشو میمالید منم حشری شدم تند تند میکردمش تا دیدم یه اه عمیق زد و شرو کرد نفس نفس زدن ارضا شده بود منم داشتم میشدم چهار پنج تا تلمبه زدم کشیدم بیرون بنده خدا دوباره دردش امد من خالی کردم خودمو رو شکمش افتادم بیحال روش دوستی ما گذشت تابستون شد به خانوادم گفتم که فاطمه ازدواج ناموفق داشته سخت مخالفت کردن برام پا پیش نذاشتن به هردری زدم راضی نشدن خیلی تلاش کردم ولی نشد فاطمه دوماه بعد عقد کرد اونم با یه پسر ک ازدواج اولش بود خیلی ناراحت بودم منه درسخون تبدیل شدم به یه تنبل شلخته سیگاری دوبار خودکشی کردم ولی رفیقام هم خونه ایام به دادم رسیدن با بدبختی لیسانس گرفتم خدمتم معاف شدم رفتم سرکار و 6ماه بعد ازدواج کردم از خدا میخوام توو اون دنیا فاطمه رو بهم برگردونه دوستت دارم فاطمه ببخشید خیلی سکسی نبود نوشته
0 views
Date: May 11, 2019