باسلام به همه دوستان من رضام ۲۰ساله این داستان مال وقتی بود که من سرباز بودم تو یه شهر دیگه خدمت میکردم واصولا دیر به دیر میومدم خونه چون راهم دور بود تو یکی از مرخصی هام که اومده بودم شب سوم یا چهارم به دعوت دوستام رفتم تو یه مکانی وبزم مشروب جور بود جاتون خالی خووردیم وحال کردیم وتقریبا ساعت ۱۲ بود که میخواستم برم با یه دوستام لب آب رودخونه شهرمون بشینیم که تو راه بابام زنگ زد وگفت کجایی وکی میایی گفتم تا یه دوساعت دیگه میام گفت کلید که داری ما میخواهیم بخوابیم گفتم باشه شما بخوابید من کلید دارم ومیام خودم اومدیم راه بیوفتیم که این رفیقم حالش بد شد ومجبور شدم برسونمش خونشون وچون تنها بودم گفتم میرم دیگه خونه اومدم ودر خونه راخیلی یواش باز کردم تا بیدار نشن یادم رفت بگم بابام راننده کامیونه وچند شب یکبارمیاد خونه وخواهر وبرادرم هم ازدواج کردن ومن ومامان بابام تنهاییم مامانم حدود ۴۵سالشه قدش حدود۱۷۵ اما خیلی خوشگل وخوش هیکله بخصوص فرم کونش اومدم خونه وتا وارد شدم چون فکر کرده بودن من دیر میام تو حال وهوای خودشون بودن وصداشون اتاق را پر کرده بود مامانم داشت داد میزد ومیگفت تا تهش بکن توش وهی جیغ میزد منو میگی اصلا جام کردم نور شب خواب تو اتاقشون باعث میشود بهتر از تو تاریکی ببینمشون مامانم فقط یه جوراب مشکی بلند تا نزدیکای کونش پوشیده بود که با اون استایل مامان کیرمو یهو راست کرد بابام خوابیده بود روش وپاهای مامانم قلاب شده بود دور کمرش بابام هم تخته گاز میکردش ومامانم اون زیر هی ناله میکرد که معلوم بود داره حال میکنه وبابام هم هی بهش میگفت جون جنده من بخور این کیرو که مامانم دیوونه وار جیغ زد وارضا شد بابام یه یک دقیقه ای بی حرکت روش خوابید ویواش یواش از روش باند شد مامانم ازش تشکر کرد ونشست کیر بابامو بوسید وگفت قربونش برم بابام گفت حالا نوبت منه که کونتو پاره کنم مامان گفت وااااای نه تو را خدا کونم پاااااره میشه بابام گفت از بندر به عشق این کون تخته گاز اومدم که پارش کنم مگه میشه از خیرش بگذرم مامانم گفت مال خودته هر کاری میخوای باهام بکن مامان رو پهلو خوابید ولای کونشو باز کرد ودستش را حمایل کرد تا تو حالت خوابیده ونشسته قرار بگیره وبا اون دستش لای کونش را باز کرد بابام هم شروع کرد با ولع کونشو خوردم ومامانم هم هی براش عشوه میومد میگفت واااای کونم پارش نکنیا تا ته نکنی توشاااا وبابام هی میگفت جون کونتو جر میدم تا دیگه نتونی راه بری وبشینی مامانم گفت اگه نتونستم رو زمین بشینم مجبورم دیگه بشینم رو کیرت بابام گفت من از خدامه مامانم هم هی براش ناز میکرد کیر بابام هم کلفت بود هم خیلی دراز بلند شد که مامان یه وازلین بهش داد که بابام مالید به کونش وبه پهلو پشت مامان خپابید ویواش یواش کرد توش مامان هی ناز میکرد که درش بیار خیلی کلفته دارم از وسط قاچ میخورم اما بابام بی توجه تا تهش را کرد توش وهی قربون صدقه مامان میرفت که فدات بشم خوشگل من از بندر تا اینجا فقط فکرم تو کون تو بود کونی من اومدم تا بکنمت شارژ بشم ودوباره برم سرویس مامان هم هی کونشو میکرد تو کیر بابام همون جور که کیر بابا تو کون بود تابوندش وخوابید روش مامان هم هم پاهاشو بست وکونشو تیز گرفت روبه بالا وبابام تند تند میکردش منم کیرم داشت میپکید که شروع کردم به جغ زدن بابام به مامان گفت بیا بشین رو کیرم وخودش بلند شد وخوابید رو تخت ومامان رو به بابام سر کیر بابامو گرفت وکرد تو کونش وشروع کرد به کون دادن که بابام آبش اومد وریخت تو کونش مامان همین طور رو کیر بابام نشست وتا اومد بلند بشه گوزید وآب بابام از کونش سرازیر شد وریخت رو پای بابام خلاصه منم آبم اومد وخوابیدم صبح که بیدار شدم بعد از صبحانه دیدم مامان از عمد جلوی بابام لنگ میزنه فهمیدم یه جورایی داره واسش ناز میکنه بهش گفتم مامان پات طوری شده گفت آره دیروز تو پله ها خوردم زمین گفتم میخوای ببرمت دکتر که بابام گفت نه براش ماساژ میدم خوب میشه تو دلم گفتم تو نکنش ماساژ پیشکشت باشه مرسی از اینکه خوندید نوشته
0 views
Date: November 13, 2019