شب رویایی سهیل در قطار

0 views
0%

سلام من دانشجوى سال دوم عمران هستم در دانشگاه اهواز درس مى خونم راستش در دوران كودكى پسر همسايمون دو سه بارى منو به زور كرده بود به همين خاطر تا چند سال هميشه از اين كار ها بدم ميومد تا اينكه در دوران راهنمايى احساس كردم خيلى دوس دارم كون بدم ولى جرات نداشتم إبراز كنم روز به روز اين علاقه بيشتر شد كه گاهى ناچار مى شدم با وسايلى كه مثل كير بودن از جمله سوسيس خودمو اروم كنم هروقت سوسيس تو كونم مى كردم اولش درد داشت ولى بعد كه سوراخم باز مى شد خيلى حال مى كردم ولى احساس ميكردم هيچي جاى يه كير كلفت ابدار و نميگيره خيلى شب ها با كونم بازى مى كردم تا ابم ميومد و اروم مى شدم ولى عشق كير منو كاملا ديوونه كرده بود با اينحال خجالت مى كشيدم ابراز كنم فيلمهاى گى هم كه نگاه ميكردم بيشتر علاقه پيدا ميكردم كون بدم اين داستان ادامه داشت تا اينكه دانشجو شدم در اهواز راستش اينقدر با كونم بازى كرده بودم كه احساس ميكردم سوراخم گشاد شده ولي همچنان حسرت يه كير با حال تو دلم بود يه روز كه از تعطيلات داشتم با قطار به اهواز بر مي گشتم كوپه اى كه سوار شدم دو تا پسر ديگه هم سوار شدن كه از همون ابتدا كه وارد كوپه شدن نشون دادن بچه هاى شوخ و با حالى هستن سريع از در دوستى وارد شدن و ميشه گفت به نوعى دوست شديم كم كم قطار داشت حركت مى كرد كه يكى از اون بچه ها كه اسمش أفشين بود گفت بچه ها موافقين لباسهاى راحت ببپوشيم بعد خودش شروع كرد به عِوَض كردن لباساش يه شلوارك سرمه اى با تيشرت ابى پوشيد اون يكى ديگه هم كه اسمش سهراب بود يه شلوار ورزشى با تى شرت پوشيد منم يه شلوارك داشتم كه مقدارى تنگ بود و فاقش كوتاه بود با يه تى شرت پوشيدم يه مقدارى خجالت مى كشيدم اخه شلواركم طورى بود وقتى خم مي شدم مقدارى از چاك كونم كه خيلى هم سفيده ديده مى شد راستش بدم هم نميومد شايد با اين وسيله بالاخره به ارزوم كه چندسال دنبالش بودم مى رسيدم به هر حال با خودم تصميم گرفتم هر نوعى هست جلب توجه كنم و چراغ سبز نشون بدم شايد ديگه از اين فرصتها گيرم نياد ساعتي گذشت من رفتم تخت بالا دراز كشيدم و به نوعى خودمو به خواب زدم ديدم افشين يواشكى به سهراب گفت پسر عجب كون با حالى داره جون ميده براى گاييدن تا اينو گفت اينقدر حشري شدم كه يه مقدارى از ابم زِد بيرون انگار دنيا رو داشتن بهم ميدادن سهراب هم در تأييد حرف أفشين گفت اره پسر كون با حالى داره خيلى دوس دارم كيرمو بكنم توش أفشين گفت به نظرت چطورى راضيش كنيم بهمون كون بده بايد يه نقشه اى بكشيم راستش منم كه داشتم حرفاشونو ميشنيدم اينقدر حشري شده بودم كه نمى تونستم نفس بكشم رنگم كاملا پريده بود بعد چند لحظه يه غلطي زدم و وانمود كردم كه بيدار شدم پاشدم و نشستم روى تخت افشين گفت سلام سهيل جان بيدار شدى بيا پايين برات چاى بريزم اومدم پايين تا نشستم كنار سهراب احساس كردم زير كونم يه چيزيه كه سريع پاشدم يه وقت سهراب زد زير خنده و عذر خواهى كرد و گفت پسر مواظب باش رو دستم نشستى البته من فهميدم مخصوصا اين كارو كرد و ميخاست به نوعى سر حرفو باز كنه منم گفتم ببخشيد متوجه نشدم بِعد چند لحظه سكوت سهراب گفت أفشين يه چيزي بگم ناراحت نمي شى و بعد سريع گفت پسر عجب كون نرمي داري منم لبخندى زدم و هيچي نگفتم ولى تو دلم غوغايى بود در همين كش و قوسها بود كه چشمم افتاد به أفشين كه كيرش بلند شده بود و هى هرازگاهى مي مالوندش ديگه داشت كنترل از دستم خارج ميشد كه يه لحظه به بهانه ي اينكه چيزي از رو تخت بردارم بلند شدم و وانمود كردم كه بخاطر تكون خوردن قطار كنترلم از دست دادم خودمو انداختم رو افشين كير افشين رو تو بغلم احساس ميكردم اووووووووووف چند لحظه داشتم لذت مى بردم افشين هم نامردى نكرد منو بغل گرفت و محكم فشار داد به كيرش براى اولين بار خودمو تو بغل كسي احساس ميكردم خيلي با حال بود يه وقت صداى سهراب بلند شد پس من چي به همين بهانه دستاشو گذاشت رو باسنم و شروع كرد مالوندن مخصوصا قسمتى از كونم كه از شلوارك بيرون بود افشين با صداى ارومى گفت سهيل جان به ما كون ميدى از وقتى سوار قطار شدى حشرت شديم منم با لبخند هيچي نگفتم سهراب گفت افشين سكوت نشانه رضايته ديگه انگار اونا از من حشرتر بردن افشين در حالي كه لبمومحكم داشت ميمكيد تى شرتمو بيرون اورد و سهراب هم چسبيده بود به باسنهام و در حالى كه شلواركمو مي كشيد پايين زبونشو رسوند به سوراخ كونم دو تا ليس كه سوراخمو زد بدنم شُل شد و ابم اومد اما همچنان انتظار مى كشيدم كه كيرشونو بزارن تو كونم دونفرى نيم ساعتي حسابي منو مالوندن من به نوبت براشون ساك ميزدم ديگه سوراخم اماده شده بود براى كير افشين گفت سهيل جان حالت سگى به خودت بگير كه درحال ساك زدن براى سهراب منم كيرمو بكنم تو كونت واااااى عجب لحظه اى بود سالها بود دنبال اين لحظه بودم افشين سر كيرشو گذاشت لب سوراخ كونم يه فشار داد آه از نهادم بلند شد تا اخر كيرشو كرد تو كونم اوووووووووف خيلى حال داد شروع كرد تلمبه زدن منم فقط حال ميدادم مثل خانوما ناله هاى با حال ولى يواش ميزدم افشين خيلى حرفه اى مي كرد معلوم بود بار اولش نبود چند دقيقه تلمبه زد يه وقت يه احساس خيلى خوبي بهم دست داد كونم داغ شد انگار ابش اومده بود اووووووووف چي حالى داشت افشين در حالى كه بادستش به كونم ميزد تشكر كرد و گفت خيلى با حال بود كيف كردم نوبت سهراب رسيد تو كونم بزاره به من گفت سهيل جان اگه ميشه رو تخت دراز بكش و كونتو بكن طرف من راستش من هنوز سير نشده بودم به همين خاطر با رغبت قبول كردم با دستمال كاغذى دور سوراخ كونمو تميز كرد و از دوباره با أب دهانش حسابى سوراخمو خيس كرد بعد كيرشو گذاشت لب سوراخم و فشار داد تا ته كيرشو فرو كرد تو كونم ديگه أصلا احساس درد نداشتم سوراخم حسابى باز شده بود و فقط حال ميكردم بعد چند لحظه كه تلمبه زد بهش گفتم ميخام بيام رو كيرت اونم با اشتياق قبول كرد دراز كشيد رو تخت و كيرش كه حسابى شق بود نشستم رو كيرش و اروم اروم كيرشو كردم تو كونم ديگه اون لحظه اى كه ميخاستم رسيده بود با سرعت زياد شروع كردم رو كيرش بالا م پايين رفتن اووووف جوووووونم چي حالى ميده نميدونم چقدر طول كشيد ولى ديوانه وار تلمبه ميزدم كه يه لحظه ديدم كير سهراب از كونم بيرون امد اره ابش اومده بود و ديگه كيرش سيخ نبود بى حال افتاد منم راستش ابم اومده بود و بي حال افتادم سه نفرى در حالى كه لخت بوديم هر كدوم روي يه تخت افتاديم هر چند گاهى افشين با انگشت با سوراخ كونم بازى ميكرد اما خوابم برد اينقدر حال كرده بودم كه خسته افتاده بودم كه متوجه نشدم نصفه هاى شب از دوباره افشين منو گاييده بود كم كم داشتيم مي رسيديم كه سهراب در خواست كرد از دوباره تو كونم بزاره منم راضى بودم ولى نشد مثل شب حال كنيم خم شدم مقدارى به كونم أب دهانش و زد و بعد كيرشو كَرد تو كونم با چند تلمبه ابشو ريخت تو سوراخم تا اينكه به مقصد رسيديم راستش دوست نداشتم ازشون جدا بشم احساس ميكردم بهشون نياز دارم اما چاره اي نبود ان شب بسيار زيباى من تمام شد هرچند شماره تلفن به هم داديم ولى ديگه به هم نرسيديم اميدوارم نفر بعدى كه تو كونم بزاره تو عزيز دلم باشي كه اين داستان واقعى را ميخونى اگه دوس داشتى پيام قشنگ و امتياز خوب بهم بده ممنونم كير همتون تو كون خوشكلم 8 4 8 8 8 1 9 88 8 8 7 8 8 8 3 9 87 8 9 84 8 8 1 9 82 8 7 8 7 8 1 2 ادامه نوشته

Date: June 6, 2022

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *