شب رویایی کیان با دختر عمو

0 views
0%

سلام اسم من کیان ۱۷ سالمه و هیکل نسبتا خوبی دارم داستانی ک میخوام براتون تعریف کنم مربوط میشه به تابستون ۱۳۹۳ با دختر عمویی ک چهار سال ازم بزرگ تر بود خب برم سر اصل مطلب من اولا اصن قرار نبود باهاش درمورد این چیزا صحبت کنم ولی ی شب دلو زدم به دریا و تو واتس اپ بهش پ دادم گفتم چطوری گفت بدک نیستم پرسیدم چته باز گفت دلم درد میکنه ناخوداگاه گفتم پریودی گفت خفه شو دیوث گفتم چته باو طبیعیه گفت آره هستم گفتم نسترن میشه درمورد ی چیزایی ازت بپرسم میخوام یاد بگیرم گفتش چی بگو گفتم آخ خجالت میکشم گفت دیوث خفه شو بپرس گفتم میشه در مورد س ک س صحبت کنیم گفت آره اینکه طبیعیه راستش حال کردم از این جوابی ک داد گفتم پس بذار دفه دیگه ک دیدمت کستو از رو شلوار بمالم با هزار خواهش و التماس قبول کردو گفت ولی فقط یبار تو دلم گفتم باشه ولی ببینم تو میتونی از این احساس دل بکنی قرار شد بریم شمال همه باهم راستی من ی خواهرم دارم ک خیلی با نسترن جوره بهش گفت بیا تو ماشین ما باش تا شمال گفت باشه منم سریع رفتم تو ماشین که اون مجبور شه وسط ما بشینه چند دقیقه گذشت گوشیمو در آوردم تو نوشتم میخوام پاتو بمالم شکه نشی تا دید چی نوشتم خوشحال شد بعد چند ثانیه آروم دستمو کردم زیر کیفش که مثه زنبیل بزرگ بود و دستمو گذاشتم رو پاش در صورتی که داشت با خواهرم صحبت میکرد روی پاشو مالیدم و آروم آروم دستمو بردم زیره رونش واقعا گرم و باحال بود جرعت نداشتم به کسش دست بزنم ولی آروم آروم دستمو بردم سمت کسش که خودشم هیچ عکس العملی نشون نداد چن ثانیه گذشت حالا واقعا دستم رو کسش بود و من داشتم لبایه کسشو میمالوندم که واقعا داغ بود همینطور گذشت خسته شدم دستمو یواشکی کشیدم بیرون جوری ک خواهرم نفهمه و خوابیدم به انتظار اینکه اونم کیرمو بماله ولی هیچی به هیچی رسیدم نوشهر رفتیم تو ویلا و تا وقتی منو بابامو وعموم ی ذره بیرونو مرتب کردیمو چمدونارو آوردیم تو دیدم که رخته خوابا آمادس برا خواب و با خودم گفتم آخه کی ساعت ۱۱ شب میخوابه نسترن گفت اونا خستن گذشت منم رفتم تو تختم تو طبقه بالا دلم میخواست کس نسترنو بخورم ولی ترس از عموم و بابام نمیذاشت قدمی بر دارم تا همون شب که دلو زدم به دریا پاشدم یواشکی و ساعتو دیدم ک ۱ ۳۵ بود گفتم حتما تا حالا خوابیدن رفتم طبقه پایین دیدم نسترنم خوابه آروم رفتم بقلش زدم به شونش پا شد با عصبانیت گفت نصف شبم نمیخوای دس از سرم برداری آخ فک کرد من خواهر کوچیکشم گفتم کیانم گفت بمیری فک کردم نیوشاست گفتم پاشو بیا کارت دارم گفت خفه بینم میخوام بخوابم منم گفتم پاشو دیوث ما خانوادتا خیلی بهم محبت داریم پاشد گفتم زیر پله ها بصبر تا ۱۰۰ بشمار اگه من نیومدم پایین بیا بالا گفت باشه منم رفتم بالا همه چیو چک کردم دیدم هم بابام و هم عموم مثه فیل خوابیدن من رو جفتم تو دسشویی بالا که دوتا در داره ی در به اتاق بقلیشو ی در به راهرو وایستادم تا نسترن اومد بردشم تو دستشویی گفت چیکار داری گفتم میخوای حال کنیم گفت امممم شاید ی کم بد نباشه تا اینو گفت افتادم به جون گردنش و خوب لیس زدم گوشاش گونش تا رسیدم به لباش واااای نمیتونم وصفشون کنم عااااولی بودن فک کنم ی بیست دقیقه خوردم و خیالم راحت بود که کسی نمیاد چون اگرم بیاد دوتا در داره یکیمون سریع جیم میزنه دستشو گذاشت رو کیرم آروم مالیدش داشتم میمردم از خوشی خیلی باحال بود شلوارمو کشید پایین کیرم شق کرده بود و حسابی بزرگ شده بود ی ذره سرشو آروم خورد تا یهو همشو کرد تو دهنش هنوز ک هنوز تو فکر اینم که چرا اینطوری میخورد و گوشه لپاش خیلی حال میداد اونم خوشش میومد بهش گفتم بسه پاشمو وقته اونجاس پاشد شلوارشو ک کشی بود آروم در آوردم خدایا چی میدیدم دوتا رون سفیدو ناز با ی شرت قرمز گل دار از رو شرت کسشو مالیدم هی بهم میگفت حواست به پردم باشه دستمو بر داشتم صورتمو بردم جلو و کسشو حسابی بو کردم بعدش با دندونام شورتشم در آوردم و ی بهشت جلوم ظاهر شد اول آروم مالیدمش بعد زبونمو آروم گذاشتم رو کسش که حسابی حال کرد بعد زبونمو بردم لایه لبایه کسش حسابی داغ بود داشتم عشق میکردم ی نیم ساعت گذشت گفت بشه پاشو داشدم دیدم پشتشو کرد به منو دره دستشویی فرنگیو بست و پاشو گذاشت روش گفت فقط کونم گفتم برویه چشم حسابی مایع دست شویی زدم رو کیرم و سوراخش که حسابی لیز شده بود کرمو گذاشتم رو سوراخش که آروم سرش رفت تو خیلی نرم تلمبه زدم بعدش بیشتر کردم تو و تند تر تلمبه زدم و تا ی ۱ ساعتی گذشت و داشت آبم میومد که گفت بریزش رو کمرم در آوردم و خالی کردم رو کمرش چند دقیقه همونطور مونده بود که بهش دستمال دادم که آبمو پاک کنه بعدش پاشد چرخید صورتشو که دیدم دلم ریخت قررررمز مثه چی بگم معلوم بود حسابی درد کشیده بهش گفتم چطور بود گفت بدک نبود ولی حال داد گفتم جب رویی داریا خندید و شلوارشو کشید بالا ی بوس رو لبام گذاشتو در دستشویی باز کردو رفت تو تختش خب دوستان شب رویایی بود امید وارم که خوشتون اومده باشه و قابل توجه کسایی که فک میکنن این داستان دروغ بود بگم که من صادقانه نوشتم و برامم اصلا مهم نی شما چی فک فقط میخواستم دوستانم لذت ببرن نوشته 6

Date: June 27, 2022

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *