شب شراب ۲ و پایانی

0 views
0%

8 4 8 8 8 8 8 1 9 8 7 8 1 8 8 3 1 قسمت قبل از اینجا به بعد دیگه تقریبا فقط نیکول بود که حرف می زد شوخی میکرد و به سایه گربه های توی خیابون هم تیکه مینداخت یه دفعه چنان گفت آها یادم اومد که من جا خوردم پرسیدم چی گفت فقط بیا و منو کشید بغل خیابون و تاکسی گرفت رفتیم یه جایی که ظاهرش شبیه محله های ردلایت آمستردام بود کنار خیابون صف های بسیار طولانی چندصد نفری وایساده بودن که منو یاد بچگی و کل روز تو صف جنس کوپنی وایسادن مینداخت رفتیم ته صف شبیه سینما یا موزه نبود با خودم گفتم یا سیرکه یا نمایش زنده سکس بیشتر از این نمیتونه باشه به جلو که رسیدیم گفت من حساب میکنم گفتم بفرما دیگه بالاتر از لـوور و ایفل که نبود و نهایتا نفری بیست یورو بیشتر نمیشد ولی بخدا قسم به همین شرابی که دارم آهسته آهسته مینوشم و تایپ می کنم دست کرد تو کیفش و دوتا اسکناس صاف تازه از مینی بانک درومده صد یورویی دراورد و داد به یارو گفتم آخه زن زعـن این چه کاری بود کردی قلبم به درد اومد لااقل قبلش اخطار می دادی آقا رفتیم داخل طرف تماشاچی مطلقا تاریک بود و صحنه روشن یه خانومی از گوشه سن شروع کرد با صدای بم آواز خوندن با خودم گفتم عههه از اینا رو هم نمردم و دیدم ولی یعنی واقعا جدا دویست یورو دادی برای اپـرا همینجوری اعصابم قاتی بود که یه دفعه آهنگ شاد گذاشتن و از چپ و راست صحنه و حتی از بالا با طناب دختر ریخت روی سن دختر هایی با لباس کم و بالا تنه برهنه و پستون های عریان همه پستون ها شون دقیقا یک سایز بود پستونای کوچیک لیمویی با نوک های قهوه ای تیره می رقصیدن و حرکت های آکروباتیک انجام می دادن انواع و اقسام نمایش ها و بعضا حرکات خطرناک دیدم آنچه ندیده بودم من خیلی آدم بی جنبه ای نیستم ولی وقتی صد ها جفت پستان از چپ و راست بریزه سر آدم اگه آدم یوزارسیف هم باشه دست خودش را با اره برقی قطع می کنه در این بین نیکول فقط به من می خندید یه مشروبی هم گرفته بودیم مزه ش شبیه نفت بود که با سودا قاطیش کرده باشن این روان ما رو شاد کرده بود و چشمام عین تلسکوپ تیز شده بود نیکول هم سفت چسبیده بود بغلم و با کف دستش داخل رانم را می مالید من گلاب به روتون آلتم از جیب بغل شلوارم زده بود بیرون بعد حدود مدتی نیکول گفت من میرم دسشویی بدون اینکه چشم از ممه ها بردارم گفتم خب برو اینم گفتن داره صورتش رو چسبوند به گوشم و دوباره گفت دارم میرم دستشویی الآن و با زبونش به زیر لاله گوشم کشید من کل تنم قلقلک شد و گفتم یا ناموس المومنین بریم و بدو رفتیم داخل توالت زنانه این که میگم توالت خواهشا با توالت عمومی ترمینال و پارک و امامزاده اشتباه نگیرید نور دستشویی هم زیاد بود و چشمای من که مدت زیادی تو تاریکی سالن نمایش بودم همه چیزو بنفش می دید خلاصه زیده شروع کرد به لیسیدن لب و لوچه من و من بلندش کردم و گذاشتمش لبه دستشویی بغل شیرهای آب و تا خواستم شروع کنم برم رو کارش در ورودی باز شد من سریع نشستم و کتونی نیکول را از پاش در آوردم و با مچ پاش ور رفتم که مثلا زخمی شده که یه صدای ضخیمی گفت موسیو صداش توی توالت پژواک داشت سرمو که برگردوندم سمت صدا بی اراده به فارسی گفتم گوه خوردم یاد وقتی افتادم که توی یه پارک در تهران با زیدم بودم که بسیجی ها از همه طرف ریختن سرمون خدایی رشادت کردم و دخترک بینوا را فراری دادم ولی اینجا نمیشد چون دوتا گولاخ دو دیو سیاه سیاه که رنگه اینا سیاه نبودن خود ظلمت بودن دو توده تاریکی بودن با دوتا چشم و دندونای سفید که از اون طریق می شد محل سر و خروج صدا را تشخیص داد جلوی در وایساده بودن هرچه گفتن خودشونن و جد و آبادشون من فقط موسیو را فهمیدم دست نیکول را گرفتم و هنگام خروج از بینشون گفتم بونژور موسیو خدا خیرتون بده که ما رو نخوردید خدایی با دیدن قیافه هاشون یاد جزیره آدمخوارها افتادم توی سالن نمایش صحنه را عوض کرده بودن یه آکواریوم خیلی بزرگ گذاشته بودن و یه دختر مثل پری دریایی با یک مـار عظیم الجثه ضخیم و طویل توی آب شنا می کرد در شگفتم که چطور این دختر چندین دقیقه زیر آب بی نفس می موند و چطور ماره باهاش میرقصید و میچرخید اگه دختره را می بلعید هیچکس نبود که به دادش برسه خواستم بشینم که نیکول گفت بسه دیگه بریم من اصرار داشتم که حداقل این برنامه را تا آخر ببینیم شاید ماره دختره را بخوره که نیکول با کف دست زد زیر تخمام طوری که کل سالن جلو چشمام روشن شد و منو کشید بیرون کاملا تابلو بود که از نمایش کف کردم و این شده بود سوژه مسخره کردن من بعد گفت بیا یه بلای دیگه سرت بیارم یه نگاهی به تابلو های اطراف انداخت و رفتیم توی یکی از این سالن ها که دخترای برهنه با میله می رقصن نشستیم روی کاناپه و یه دختر خوش اندام ولی گند دماغ شروع کرد خودشو به میله مالوندن و دراوردن لباس هاش ولی زنیکه سینه شو باز نکرد و اون جاکشی که مسئول اونجا بود گفت اگه میخوای کاملا لخت بشه باید برید داخل و نمایش خصوصی سفارش بدید من گفتم نه مرسی اما نیکول خیلی سریع و شیطون گفت میخوایم و رفتیم داخل همون دختره دوباره اومد با اشاره دست بهش فهموندم که گم شه بره یه قحبه دیگه بیاد و گفتم که از پستون های بادکنکی سیلیکونی خوشم نمیاد یه هیکل طبیعی بفرستید البته اینا رو میگفتم که نیکول که ما رو اسکول کرده بود کمی بیشتر بهم بخنده گفت جونیور جوگیر الان چه احساسی داری گفتم الان احساس میکنم پخش کننده مواد کل پاریسم دندونام طلاس هشت تا انگشتر به دستام دارم با یه زنجیر طلا به گردنم به کلفتی قلاده بولداگ اسمم هم کریم بن زما هستش آقا یه دختر برام فرستادن اندامش رو توصیف نمیکنم که رنج نکشید اول با تردید به نیکول نگاه کرد نیکول پیک زهرمارش رو با سرعت و ظرافت داد بالا و پشت سرش لیموترش را به دندون گرفت و درحالیکه قیافش شبیه تیاگو تو کارتون دهکده حیوانات شده بود با حرکت سر مجوز داد دختره که حکم تیر گرفت با بدن روغن زده درخشانش اومد و دست به کار شد و با هزار افاده برهنه شد و سینه ها که هیچ حتی کسش رو به چشم و گوش و دماغم می مالید کیر من این بار از زیر قلاب کمربندم زده بود بیرون داد زدم نیکول کمک اومد جلو و با شوخی دختره را هل داد و گفت برو قرار نیست آبشو برام بیاری این کار خودمه خدا میدونه مشروبش چی بود عاروغ که میزدم احساس میکردم مثل اژدها از دهنم آتیش میزنه بیرون نیکول هم مست مست دورم میچرخید و بهم می خندید تو عمرم دوبار سیاه مست شدم که یک بارش با همین دختره بود ضمنا در کمال شگفتی اون اطراف و توی یه کوچه فرعی چندین اغذیه و فلافلی بود که با اینکه بدجوری منو یاد محله دولت آباد تهران و شبهای مثلا عزاداری و در عمل کرکر خنده با دوستان مینداخت ما بچه جنوب شهریم و تا اونجا بیست دقه بیشتر راه نیست لکن از ترس نفخ بیخیال فلافل شدیم و دوتا کباب ترکی با کلی فلفل تند زدیم حواس من کاملا جمع بود ولی نیکول را باید یکی جمعش میکرد اما انصافا حتی مستیش هم یه کلاس خاصی داشت امشب دوبار غافلگیر شده و چیزهای تازه دیده بودم سه گانه وقتی تکمیل شد که رفتیم به یه پارک که پاتوق روسپی ها و معتادا بود هیچوقت فکر نمی کردم چنین چیزی را تو اون شهر ببینم شاید پاریس را بیش از حد دست بالا گرفته بودم عروس شهرهای جهان بقول رضا خان هی زکـی دخترهای نیمه برهنه دخترهایی که دامنشون را بالا می دادن و کیرشون را نشون میدادن دختر کیردار را هم اونجا برای اولین بار دیدم و توریست های مست یا مواد کشیده ای که به قصد یک سکس ارزان قیمت و به اصطلاح رفع کس توی پارک میچرخیدن و با واسطه جاکش یا مستقیما با دخترا معامله می کردن صدای آه و اوه هم از توی تاریکی و لابلای بوته ها میومد نوبر بود تو این حال و هوا یه پسر دو متری لندهور آمریکایی با موهای بلند و زردی که مثل گونی بافته بود اومد طرفمون بیشرف راحت یه وجب از من بلندتر بود در حالیکه حیز به نیکول نگاه میکرد و براندازش میکرد ازم پرسید چند رگ قغـییرتم به جوش اومد و گفتم در ازاش کـونت میزارم نیکول چنان زد زیر خنده که پسره کپ کرد بهش گفتم وایسادی کونت رو بدی یا مد نظرت هست گورتو گم کنی از همون راهی که اومده بود عقب عقب برگشت و در افق محو شد نیکول بعد کلی خنده یه دفعه گفت وای میدونی من باید بشاشم من گفتم این اطراف باید یه توالت که دیدم نیکول دوید یه گوشه خلوت دامنشو داد بالا شورتش رو کشید پایین ونشست که بشاشه اینگونه بود که من برای اولین بار باسن زید دلبرم رو دیدم البته من هول کردم و سریع گرمکن بادگیرم که به کمر بسته بودم و از صبح خودم را سرزنش می کردم که چرا تو این هوای گرم با خودم آوردمش و اکنون به حکمتش پی برده بودم را باز کردم و دویدم گرفتم پشتش که مثلا مردم نبینند من تا اون موقع جیش کردن خانوما رو ندیده بودم برای همین تا صدای شرشر شاش نیکول را شنیدم عنان از کف بدادم چنان خندیدم و اونقدر خندیدم که سرم گیج رفت و جلو چشمام سیاه شد و پهن شدم روی زمین همینطور که همچنان میخندیدم و اشکامو پاک می کردم اومد بالا سرم و گفت خنده داره نگاش کردم مثل قهرمانا بالا سرم ایستاده بود پاهاشو باز کرده بود یک دست به کمر و با دست دیگش شورتش را با دو انگشت گرفته بود و میچرخوند و دوباره پرسید خنده داره این چی کونش رو داد یه طرف و با صدای ضعیفی زاررت گوزید منکه روی زانوهام ایستاده بودم تا بلند شم اول با تعجب خشکم زد و بعدش گفتم نه ه ه و با مخ رفتم تو چمنا انقدر خندیدم که لوزه هام چسبیدن بهم و احساس میکردم که کل جهاز هاضمه ام میخواد درسته از اون پایین بزنه بیرون بعد چند ثانیه و درحالیکه به ستاره ها خیره شده بودم گفتم میدونی چیه می دونی چیه منم باید بشاشم بلند شدم و گفتم همینجا نگهبانی بده هرکی اومد علامت بده گفت چه علامتی گفتم داد بزن فرار و رفتم به طرف یه درخت و گفتم نیای ها من خجالتی ام رفتم به درخت تکیه زدم و زیپ را دادم پایین و با کلی مکافات آقــا رو از بغل شورتم کشیم بیرون و هدفگیری کردم متخصصین امر می دونن که شاشیدن در حال مستی چه حالی داره از شدت فشار تا دومتر اونطرف تر می رفت تا خواستم از کیف برم تو خلسه جنده خانوم از اونطرف درخت سرک کشید و گفت سلااام من شاشم فورا قطع شد و حالا نوبت اون بود که باز بهم بخنده یه دستش رو گرفته بود جلو دهنش و با انگشت بهم اشاره میکرد و با دست دیگش کسش رو گرفته بود که مثانه اش پشت و رو نشه بریزه بیرون و خم شده بود و میخندید میگفت مردم بیاید اینجا این یارو شاشش بیشتر از دو متردرازه که این یه استعارس به این مبنی که طرف ماملش درازه که البته لطف داشت و چوبکاری می کرد شورتش رو تیرکمون کرده بود مخروط درخت میزاشت لای شورتش و پرت میکرد سمت من شاش رو زهرمارم کرد آخر سر هم حقش رو گرفت و یه بار که مخروط گذاشته بود و میچرخوند که پرت کنه شورتش از دستش در رفت و رفت بالای یه درخت منم وانمود کردم که خطرناکه درحال مستی برم بالا و ممکنه بیفتم و زید ما بی شورت شد و هر دو قدم که راه میرفت دامنش رو پایین می کشید البته چیزی معلوم نبود ولی نگرانیش باعث سرگرمی بیشتر بود من توی یه خانواده کاملا معمولی و از قشر متوسط درنیمه جنوبی تهران بزرگ شدم پدر و مادرم هردو باسواد و اهل مطالعه هستن خود من هم همینطورم و تقریبا روزی در زندگیم نیست که کتاب نخونم یا فیلم نبینم از نظر مذهبی سخت گیر نیستیم ولی من تا قبل از اینکه از ایران بزنم بیرون اهل نماز و روزه بودم البته بطور مستحبی زید بازی هم میکردم و اینطور نبود که بخاطر دین خودم را از زندگی محروم کنم لاکن زندگی من روی نظم و اصولی پیش می رفت و سخت بهش پایبند و معتقد بودم تا اینکه پای لایـلا به زندگیم باز شد صاحبـکارم در واقع میخواستم خاطراتم را با او شروع کنم و نیکول را توی یکی از فصل ها جا بدم این زن دوجنس گرای ایسلندی نه تنها از نظر کاری و درسی باعث پیشرفت من شد از نظر اجتماعی و از نظر روابط جنسی منو به شناختی رسوند که بطور طبیعی اگه چندبار به دنیا می اومدم و زندگی می کردم هم به این درجه از شناخت نمی رسیدم بدون لایلا در زندگی بعدی تبدیل به اسب میشدم و عمرم در گوشه یه مزرعه هدر می شد بعدش هم پسری می شدم و در شانزده سالگی با موتور می رفتم تو دیوار و مغزم می ترکید و در زندگی سوم هم میشدم وحیــده هیچ شانسی نداشتم با لایلا تقریبا روزانه سکس داشتم و ماهی یکی دو بار هم دوست دخترش به بزم ما اضافه میشد و سه نفری و اصطلاحا مثلثی عشق میکردیم و این همه ماجرا نبود هر چیزی در سکس که بشه تصورش را کرد با لایلا تجربه کردم تنها کاری که نتونست من را به انجامش قانع کنه سکس گروهی در حضور مردان دیگه بود سکس ضربدری در مقابل سکس گروهی مثل جمع و تفریق در برابر یه معادله چند مجهولی می مونه اولین باری که سکس گروهی را به چشم دیدم به معنای واقعی کلمه شوکه شدم قیافم شده بود مثل قیافه تام کروز در فیلم چشمان باز بسته هنگامی که ناخواسته وارد بزم فراماسون ها شده بود وقتی به لیست زن هایی که باهاشون آشنا شدم فکر می کنم نمیدونم باید به خودم ببالم یا احساس شرم کنم حقیقتش نه افتخار داره و نه شرم تنها کاری که من کردم اینه که درعین اینکه همچنان اصولی برای خودم در زندگی دارم سخت گیری را گذاشته ام کنار و هدایای سخاوتمندانه طبیعت را فروتنانه پذیرا هستم اگر توی شهر خودم با نیکول آشنا می شدم این موقع تاکسی می گرفتم و می رسوندمش خونش شماره تلفنم را روی مچ دستش می نوشتم و باهاش خداحافظی می کردم و منتظر می موندم خودش بعدا باهام تماس بگیره شاید چهره او اندامش زیاد سلیقه من نبود اما اخلاق و شخصیتش همون بود که من میخواستم حتی شوخی هاش هم با وجود اینکه گاه رکیک می شد رگه ای از نزاکت و نشانه ای از اینکه زندگی هدفمند و سالمی داره داشت به موقع شوخ میشد به موقع جدی بود و مثل خودم مسئولیت عده زیادی کارمند را به عهده داشت طوری به اطراف نگاه میکرد که انگار برای بار اوله که دنیا را می بینه برعکس من که طوری به دنیا نگاه می کنم انگار چند بار توش زندگی کردم و همه جا رو مشاهده کردم مثل یک بچه شادی می کرد و طوری بغلم می کرد انگار که بعد مدت ها پیدام کرده خودش هم همینو میگفت و احساس میکرد که منو خیلی وقته میشناسه و البته قبل از اینکه شروع کنیم به مشروب اینو گفت نفهمیدم کی ساکت شدیم و چه مدته داریم در سکوت راه میریم سمت چپمون رود سـن بود پر از قایق ها و کشتی های تفریحی رنگارنگ و نورانی از بعضی هاشون صدای موزیک و خنده می اومد کمی دورتر در مسیر رودخانه از امواج نوری که از زمین به سمت فضای بیکران می تابید می شد محل برج ایفل را تشخیص داد سمت راست ما یه خیابون عریض بود که این موقع شب کاملا خلوت بود بعد خیابون یه پارک بود با درخت های تناور بلند و بوته های کوتاه پر از شاخ و برگ کنار پارک پیاده رو بود و بعدش بلوک های بلند و انبوه مسکونی بین ساختمون ها هم کوچه های باریک و بلند که به خیابون های بعدی وصل می شد سمت چپ ما سرشار از نوربود وصدا و سمت راست ساکت و تاریک دو دنیای متفاوت در یک نقطه از جغرافیا نیکول در آغوشم بود دست من روی شونه و دست اون دور کمرم مستی مثل همیشه زود از سرم پریده بود ولی نوشابه انرژی زاهایی که زده بودم هنوز تو خونم بود آروم گفتم نیکول جا خورد و گفت بله گفتم فکر کنم دیگه وقتشه وقت چی من وقت اون کار دوباره شوخ شد و گفت ببینم نکنه تو درباره من چه فکری کردی کدوم کار گفتم اون کاری که براش به دنیا اومدم و اون چیه گفتم پر کردن وجودت و شاید سرریز کردنت از گدازه های سوزان عشق با اون چشمای آبیش مثل یه ماده گرگ در برابر طعمه بهم نگاه کرد و با عشوه گفت چجوری گفتم فکر کنم باید اولش یه هتل پیدا کنیم با ناز و انگار که عجله داشته باشه گفت نه گفتم پس همینجا لت و پارت می کنم و شیرجه زدم تو شکمش و دستم رو حلقه کردم دور زانوهاش و روی کولم بلندش کردم باسنش رو گرفتم سمت رودخونه و دامن بی شورتش رو دادم بالا و در بین جیغ و داد و مشت زدن های اون به پشتم داد زدم آهای مردُم زبون نفهم این که می بینید نور فانوس دریایی نیست تصویر ماه در افق هم نیست این کون دوست دختر منه و دارم میرم که بکنمش یه نفر از قایقی وسط آب داد زد دمت گـرم هر دومون کپ کردیم و نیکول را گذاشتم زمین و گفتم بیا و سریع از عرض خیابون دویدیم و رفتیم بین درختا به محض اینکه پیچیدیم دور یه درخت قطور که از دید جاده پنهان شیم چنگ زد به گوشام و سرم رو کشید پایین و با ولع شروع کرد به خوردن لبهام و همزمان دست خنکش رو برد زیر پیراهنم که تمام وجودم به رعشه افتاد و به لحظه ای اون نیمه تاریک و پنهانم رو شد کنترل مغزم را سپردم به خلبان خودکار و با تمام قدرت دامن نیکول را دادم بالا یه چنگ زدم به باسنش و با دست دیگه پستونش رو تو مشتم گرفتم با صدای لرزون گفت لختم کن همزمان دکمه های پیرهن همو باز کردیم و به اشاره ای قلاب سوتین خودش رو از جلو باز کرد با دیدن سینه هاش چشمام از ذوق سیاهی رفت دو تا پستون خوش بافت سفت و کوچولو که از بالای سینه تقریبا صاف بود ولی خط سینه فوق العاده ای داشت و از پایین به شکل حرف ل بود نیمه پر و خوشدست با نوک های برجسته و سربالا و هاله ای کوچک به رنگ قهوه ای کمرنگ شاهکار آفرینش خدا به نظر من پستان زن هستش سرم را بردم پایین و تا شروع کردم به خوردن آن دو سنبل هندو تنش لرزید و با صدای لرزونش گفت آه ه ه خـدا زود باش بکن و سرم را با قدرت کشید بالا و شروع کرد به باز کردن کمربندم من اون شب دوتا شق وحشتناک نافرجام و چندین شق متفرقه داشتم و گلاب به روتون کیرم پف کرده و آویزون مونده بود و علائم حیاتی و سطح هشیاریش پایین و نزدیک به حالت اغما بود منتها با کیرم همقسم شده بودم ماموریت را به اتمام برسونم فوقش از نیکول میخواستم کمی برام ساک بزنه و اونوقت دیگه مشکل حل بود اما تا دست نیکول به کیرم خورد مثل لوبیای سحرامیز جک رشد کرد و بزرگ شد طوری که دختره با تعجب عقب رفت و کیرم را نگاه کرد دیدن اون انگشتای نازک و ظریفش دور کیرم باعث احساس عظمت در من شد و درشق دوباره شق کردم درست انگار که ویاگرا زده باشم تو چشماش نگاه کردم و گفتم آماده هستی برای برخورد آب دهنش رو قورت داد و با اشاره سر جواب داد و هر دو دست لرزونش رو حلقه کرد و گردنم منم تکیه ش دادم به درخت و با دست چپ پای راستش رو کشیدم بالا و دستم را گرفتم زیر رونش و تا خواستم فرو کنم گفت صبر کن چهار انگشت دستش رو لیس زد ولی گلوش خشک بود و بیهوا انگشت هاشو کرد تو دهنم من چنان هیجان زده شدم که احساس میکردم الانه که کیرم بشکنه انگشت هاشو مالید به کسش و گفت بیا خودش سر کیرم رو گرفت و گفت آهسته قصد داشتم آهسته بکنم ولی با همون فشار اول نصف بیشتر کیرم رفت تو خواستم معذرت بخوام که دیدم از لذت چشمهاشو بسته و پلک هاش داشت میلرزید حال من خیلی بدتر از اون نبود به عمرم کس به این داغی لمس نکرده بودم همونطور که از ظاهرش انتظار میرفت کس فوق العاده تنگی داشت و من هنوز شروع نکرده خودم رو کنترل میکردم که تخلیه نشم با اون حالت که به درخت تکیش داده بودم و یه پاش رو بادست گرفته بودم با یه حالت نامتعادل دست بکار شدم و با سرعت کم شروع کردم به عقب و جلو کردن با انگشتاش به سینه م چنگ میکشید و ماهیچه های شکمش میلرزید و جیغ های کوتاه کم صدا میکشید کمی ریتم کارم رو تند کردم چشماشو باز کرد شده بود دو مشعل آتیش گفت صبر کن دستاشو دور گردنم محکم کرد پای راستش که بالا بود را قلاب کرد دور کمرم و خودش رو کشید بالا و اون یکی پاش رو هم انداخت دور کمرم خودش رو تنظیم کرد روی کیرم و آهسته اومد پایین و نصف بیشتر کیرم رو فرو کرد تو خودش یکی دو تا تلمبه زد و دوباره خودش رو کامل کشید بالا و اومد پایین و مثل یه شیرزن کل کیرم رو تو کس خودش فرو کرد دوثانیه ساکت بود و بعدش یه آهی کشید که آب من که هیچ نزدیک بود آب درخته هم بیاد تنگی کسش به کیرم فشار می آورد و لبه های کسش ر دور کیرم حس میکردم درحالیکه طوری میلرزید که انگار داه یخ میزنه بهم گفت حالا ازت میخوام که مثل یه مرد بکنیش کس خودش رو سوم شخص مفرد خطاب کرد من دیگه به مرز انفجار رسیده بودم انگشتام رو از زیر رسوندم به لبه های کسش و کمی بیشتر بازش کردم و یه فشار دادم ته مانده کیرم رو هم کردم تو تنش یه ناله بلند کرد و کل تنش منقبض شد ولی زورش نرسید پاهاشو حمع کنه شونه هاشو چسبوندم به درخت و شروع کردم با تمام وزنم ضربه زدن یکی دوبار با دهن بسته ناله کرد ولی طاقت نیاورد و شروع کرد به با صدای بلند ناله کردن گردن و سینم از خراش های ناخنش زخمی شده بود و همچنان با قدرت به کسش ضربه می زدم که سروصداش متوقف شد و به شدت تو بدنم مچاله شد و با رعشه شدیدی کل بدنش شروع کرد به لرزیدن و نفس های کوتاه به سمت داخل می کشید و نمیتونست بیرونش بده من در این حالت کیرم رو زیاد بیرون نمیکشیدم و ضربه های پیاپی کوتاه و شدید میزدم که طاقت نیاورد و دستاش از گردنم باز شد سینمو چنگ زد و با گریه و صدای لرزون نفسش رو داد بیرون منم دیگه ادامه دادن رو جایز ندیدم و با تمام قدرت چندبار دیگه خودم رو بهش کوبیدم و با فشار زیاد آبم رو خالی کردم تو کسش چندین ثانیه نفس نفس میزدیم از شدت ضربان قلبم پرده های گوشم هم میلرزید کیرم رو کشیدم بیرون ناله ای کرد و وقتی پاهاش رو زمین گذاشت دستش رو از درد گذاشت رو شکمش صورتش رو گرفتم چشمای خیسش رو بوسیدم و گفتم ببخشید اگه خشن شدم گفت خشن نبود عالی بود گفتم ولی داغون شدی خندید گفت هوا رفت تو کسم گفتم جون مادرت با کس نگوزی که نای خندیدن ندارم یه نگاه به کیرم انداخت که هنوز نخوابیده بود و مثل آدمای شرمنده سرش رو پایین انداخته بود با انگشتاش سر کیرم رو گرفت گفتم دست نزن کثیف میشی یه نگاه تو چشمام انداخت و انگشتاش رو بالا اورد و کرد تو دهنش تو دلم گفتم ببین ما رو تو چه مخمصه ای انداختی و برای اینکه کارش رو جبران کرده باشم با همون حالت یه لب آبدار اساسی ازش گرفتم گفت حق با تو بود پرسیدم چی بهتر بود هتل می گرفتیم خم شد کیفش رو از زمین برداشت و رفت نشست روی یه نیمکت و تو کیفش جستجو کرد اول فکر کردم از اوناس که بعد سکس سیگار میکشن بدم اومد اما دست کرد اینه در آورد و آرایش خودش و درست کرد یه دستمال هم به من داد و گفت آرایشمم رو از صورتت پاک کن همونطور که صورتش رو درست میکرد گفت پسر خوبی هستی جونیور ازت خوشم میاد ایکاش شرایط طوری بود که میتونستیم بیشتر با هم آشنا بشیم گفتم ایکاش گفت پسر تو چه صبری داری من انتظار داشتم همون اول شب به یه باری دیسکویی بریم و بعدش با هم حال کنیم پرسیدم یعنی اونجوری تو به من می دادای گفت اوففف من تو آسانسور موزه بهت می دادم پرسیدم چطور گفت هیکل خودت رو تو آینه دیدی گفتم نه من وقتی به آینه میرسم اونقدر قربون صدقه زئـوس میرم که حتی یادم میره موهام رو مرتب کنم فقط چند ساعت به پروازم مونده بود و اونم فردا باید می رفت لندن ازش محل هتلش را پرسیدم که براش تاکسی بگیرم از سعادت من هتلش درست جلوی ترمینالی بود که اتوبوس های فرودگاه توقف میکردن از هتل خودم کوله پشتیم رو آوردم بچه ها بهشون بد نگذشته بود تخت هاشونو چسبونده بودن به هم و همراه دوتا دختر خوشگل یکی اروپایی و یکی چشم بادومی هر چهارتا لخت مادرزاد خروپف می کردن و بوی اسپرم و بوی جک دانیل که مال من بود و بی اجازه ترتبیش رو داده بودن اتاق رو گرفته بود به خواست نیکول تا ترمینال که حدود نیم ساعت راه بود را پیاده رفتیم دست در دست هم و هرچند قدم همدیگه رو می بوسیدیم به اتوبوس که رسیدیم اشکای نیکول سرازیر شد بابتش معذرت میخواست ولی من هم منقلب شدم تازه داشتیم با هم آشنا می شدیم که فصل فراق رسید بوسه آخر را ازش گرفتم و سوار اتوبوس شدم مسافر بغل دستم یه خانوم مسن عبوس بود کمکش کردم که کیفش را بزاره بالا و برگشتم سر جام لب پنجره و به بیرون نگاه کردم دیدم که نیکول نیست رفته بود غم دنیا رو انگار دلم کوبیدن حس اون روزی بهم دست داد که ایران رو برای همیشه ترک می کردم پــایـــان نوشته

Date: August 23, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *