سلام بچه ها امیدوارم حالتون خوب باشه من تانیا هستم الان 23 سالمه قدم 178 و وزنم 55 کیلو هستم چشمم مشکی و مو های خرمایی رنگی دارم و سایز سینه هام 80 هست رشید شوهرم الان 25 سالشه و قد 186 و وزن 71 و چشم و ابرو مشکی میخوام براتون از جایی بگم که رشید اومد خواستگاریم من 18 سالم بود که رشید اومد خواستگاریم و رشید 20 سالش بود من 18 سالگی نامزد کردم و 20 سالگی ازدواج کردم خلاصه سرتون را درد نیارم بعد از مراسم ازدواج ما اومدیم خونه خودمون حدودا ساعت 1 بود تا اونجایی که یادمه چیز های خونه ما همش یا قرمز بود یا مشکی یا سفید یعنی شما رنگ دیگه ای پیدا نمیکردید وقتی اومدیم خونه رفیتم تو اتاق خواب رشید گفت عشقم اجازه هست بهش گفتم امشب خیلی خسته ام بزار برای فردا اونم گفت باشه بهش گفتم لطفا این زیپ منا باز کن گفت باشه تا باز کرد گفتم میشه بری بیروون گفت تانی من و تو دیگه زن و شوهریم خیر سرمون من گفته باشه ولی حالا برو بیرون با 1000 بدبختی رفت بیرون خلاصه تا من لباس را در اوردم یه دفعه در را باز کرد من یه دادی زدم و گفتم ححححححححححححححححححححرشید اونم یه دفعه در را بست و از پشت در گفت ببخشید فکرکردم عوض کردی خلاصه لباس را که عوض کردم یه لباس خوابی که مامانم برای من خریده بود را پوشیدم یه تاپ بود یه شلوارک اومدم بیرون بعد رشید لپم را بوس کرد و رفت تو اتاق تا لباس هایش را عوض کنه منم رفتم تو اشپزخانه تا اب بخورم بعد دیدم اب خوب نیست 2 تا لیوان شربت پرتقال درست کردم و اوردم تو حال و نشستم منتظر رشید اونم اومد و کنارم نشست و با هم شربت خوردیم بعدش رشید گفت بیا بخوابیم منم گفتم باشه رشید نتونست از سر کارش مرخصی بگیره واسه همین صبح باید میرفت خلاصه رفتیم خوابیدیم من صبح ساعت 7 بلند شدم و رفتم نون تازه خریدم و اومدم رشید هنوز خواب بود میز را چیدم و چاییی را دم کردم دیدم رشید هنوز خوابه کلافه شده بودم ارام رفتم بالای سرش و یه بوس کردم لای چشماش را باز کرد و گفت سلام عشقم من گفتم بسه دیگه بلند شو با 1000 مکافات بلند شد رفت دستش را بشوره دیدم 10 دقیقه اس نیومده بیرون رفتم در را ارام باز کردم دیدم اقا وایسادنه خوابش برده دستم را خیس کردم و زدم به صورتش اونم سر حال شده و اومد صبحانه خورد و ساعت دیگه از در رفت بیرون منم میز را جمع کردم و ظرف هارا شستم و لباس عروس و لباس دامادی رشید را برداشتم و رفتم دادم خشک شویی و بعد رفتم یه سر خونه مامانم تا ساعت 10 و 10 رفتم خونه خواهرم پیش بچه خواهرم که 3 ماهش بود خود خواهرم 26 سالش بود بعد رفتم یه سر خونه داداشم اون 30 سالشه یه بچه 4 ساله داره بعد برگشتم خونه ساعت حدود بود لباس را عوض کردم و شروع کردم به درست کردن ناهار اخه رشید ساعت 2 میومد خونه ناهار هم لازانیا داشتیم اونم درست کردم ساعت بود که رفتم یه دوش گرفتم و چون میدونستم امشب باید اولین سکس عمرم را بکنم حسابی به خودم رسیدم تا اومدم بیرون ساعت بود که دیدم هنوز رشید نیومده یه زنگ بهش زدم گفت من تا 15 دقیقه دیگه اونجام منم یه شلوارک ابی اسمانی پوشیدم بایه تاپ سفید با یه سندل سفید و ابی خلاصه موهام را خوشک کردم موهام تا دم باسنمه و منتظر موندم تا رشید اومد برام یه دست گل خریده بود بعد از دست و رو بوسی رفت و لباس هایش را در اورد و اومد غذا را که خوریم اون گفت که خسته اس و میخواد بخوابه گفتم باشه تو برو منم ظرف ها را میشورم میام پیشت و بعد از این که ظرف ها را شستم و کارای اشپزخانه را کردم مادر شوهرم زنگ زد و گفت شب واسه شام بیاین پیش ما منم گفتم چشم ساعت دقیقه بود من 2 باره یه دوش گرفتم تا اومدم ساعت 4 شده بود چون یه خورده تو وان خوابیدم اومدم و یه تاپ و دامن مجلسی انتخاب کردم و مو هام را خشک کردم و ارایش کردم ساعت د قیقه بود ارام رفتم رشید را بیدار کردم و بهش گفتم امشب خونه مادرت هستیم اونم یه حمام رفت و اومد و تا کاراش را کرد ساعت 6 شده بود ساعت 6 رفتیم بیرون تا یه دسته گل گرفتیم و تا رسیدیم ساعت دقیقه بود تا شام خوردیم و حرف زدیم ساعت 9 شد که رشید به گوشیم اس داد امشب خیلی کار داریم بیا بریم بعد بلند شدیم و رفتم تا رسیدیم ساعت بود لباس عوض کردیم من یه دفعه یه استرسی گرفتم که خدا میدونه یه لباس خواب پوشیدم و رفتم تو اشپز خانه یه لیوان اب خوردم و اومدم تو حال با رشید تا دقیقه یه فیلم دیدیم به اسم ماسک با بازی جیم کری بعد رفتیم مسواک زدیم و رفتیم تو اتاق تا رفتیم تو تخت بد جور ترسیده بودم رشید اومد یه لب ازم گرفت و گفت بسم الله شروع میکنیم یه دفعه گفتم رشید خواهشا ارام گفت چشم عزیزم خلاصه لب را خورا بعد رفت سر گوشم بعد رفت سر گردنم منم هم میترسیدم و حشری شده بودم ارام تاپم را در اورد سوتین مشکی پوشیده بودم اونم در اورد یه چیزی نوک سینه های من صورتی هست بعد شروع به خوردنش کرد منم اینقدر حال کرده بودم که ترس از یادم رفت بعد اومد رو شکمم بوسه های کوچک میزد تا زیر ناف رفت بعد 2 باره یه لب گرفت ازم منم 2 باره استرس گرفتم خلاصه ارام شلوارکم را در اورد من یه شرت قرمز پوشیده بودم از روی شرت کسم را بوس میکرد کسم سفید و صورتی هست اگه باورتون نمیشه بعدا عکسش را میزارم ارام شرتم را در اورد و گفت تانیا منم ترسیدم چیزی شده باشه گفتم چی شده گفت خیلی کس زیبایی داری گفتم مال خودته خلاصه گفت حسسابی هم خیس کردی ارام خندیدم شروع کرد به خوردن کسم حسابی که خورد گفت حالا نوبت تو هست منم ارام لباس هایش را در اوردم و فقط با شرت بود تا اون را هم در اوردم یه چیزی مثل دسته بیل افتاد بیرون ازش پرسیدم چند سانتی گفت 18 با قطر من مردم از ترس گفت نترس ارام میکنم گفت برام ساک میزنی گفتم نه ولی کیرش را بوس کردم اومدم بالا و خوابیدم رو تخت گفت میخوام بکنم گفتم خواهشا ارام گفت باشه سرش را گذاشت دمش یه فشار کوچیک داد مممممممممممممردم از درد اشک تو چشمام جمع شد گفت ببخشید حواسم نبود 2 باره کرد تو تا نصفه رفت یه جیغی زدم که خدا میدونه گفت ارام همسایه ها میشنوند یه دفعه تا ته کرد تو مردم اشکام سرازیر شد گفت ببخشید بهش گفتم اصلا تکون نخور گفت باشه تا 3 دقیقه بعد 2 بار که تلنبه زد گفت یه دستمال بده گفتم چرا گفت کیرم خونی شده خندیدم گفت مبارکه گفتم مرسی تا 5 دقیقه تلنبه زد و من ارضا شدم اونم با من ارضا شد و ابش را ریخت تو کسم 2 تایی نای بلند شدن نداشتیم تا صبح خوابیدم ساعت 10 بلند شدم دیدم نیست تعجب مردم چون جمعه بود و نباید سر کار میرفت دید اقا تو اشپز خونه داره غذا درست میکنه بعد از1 ماه ماهی که درسم کردم حالم بد شد رفتم ازمایش بعد که جواب اومد گفت که شما باردار هستید و 2 هفته دارید 19 سالگی نی نی هام به دنیا اومدن یه دختر یه پسر به اسم مهران و مونا الان سال دارن و خیلی هم شیطون هستن الانم 3 ماهه باردارم و دارم براتون این داستان را میفرستم دوستتون دارم ببببببوس خواهشا فحش ندید نوشته
0 views
Date: October 19, 2018