قسمت قبل بازم سلام سینا هستم ارادتمند شما و شوهر حمیرا و ارش دوست و همکارم که باعث و بانی این جریانات تلخ و شیرین برای من و همسرم شده بود که متاسفانه با وجود داشتن زن و بچه زیر ابی زیاد میرفتو به همسرس خیانت میکرد دوباره امدم که اولا خاطره ام را تموم کنم دوما یه نصیحتی هم به بعضی از کسایی که زندگی ده ساله منو با خوندن دو بخش از خاطراتم که کلا یک ربع وقت گذاشتن و با کمال وقاحت قضاوت کردندو حکم هم صادر کردن را بگم که در حدی نیستند که رو من قضاوت کنن و مرا با القابی مثل دیوس بی ناموس ملجوق دروغگو حیف شدن حمیرا در برابر من دور زدن و گول زدن من توسط همکارم دروغ گویی حمیرا به من ادامه داشتن روابط بین حمیرا و ارش درخواست و پیشنهاد دادن به رابطه و کلی مزخرفات دیگه متهم کنند باید بدونن که خدا خرو شناخت شاخش نداد و در کنارش یه تشکر از کسایی که همواره موجب دلگرمی برای به پایان رسوندن خاطره ام داشتند و مرا باور کردند دارم و دستشنو از راه دور میبوسم لازم میدونم به شما بگم که من با مشورت همسرم در این سایت عضو شدم و با نگارش دوبخش از خاطراتم که نظرات شما و اسرار حمیرا منو ملزم به نوشتن بخش پایانی خاطرم کرد امیدوارم که طوری بنویسم که برای همه قابل قبول باشه خوشبختانه امشب حمیرا هم کنارم نشسته و ازش میخوام اگه نکته ایرو فراموش کردم بهم یاداوری کنه البته اگه با وررفتناش منو هوایی نکنه و بتونم تمرکز داشته باشم کوفت نخن در اون شب بعد اعترافم به حمیرا در شماره دادن به ارش که خیلی برام سختو شکننده بود حمیرا تونست با لحن فوق الهاده ایی منو اروم کنه و قول داد که بزودی ثابت کنه که دوستش مریم به جای او سر قراررفته تا ارشو ببینه منم چون حال درستی نداشتم و ضربان قلبم منو تحت فشار و درست فکر نکردن گذاسته بود مجبور به باور حرفای حمیرا شدم و با تلاش خودمو رها کردم در واقع دلمو به دریا زدم و سعی کردم که فقط به یه سکس داغ با حمیرا و همینطور تلافی چند روز گذشته را داشته باشم و مهمتر از همه اینکه حمیرا با موافقتش در کون دادنش بعد از مدتها منو ذوق زده کرد حقیقتا عجب شب خوبی را گذروندیم که هیچ وقت فراموش شدنی نیست مخصوصا وقتی که کیرم در دستم بود و روی سوراخ تنگ و سفید کونش تلاش میکردم که طوری بکنمش که کمترین درد را حس کنه و با لذت بردن از کون دادنش خاطره خوبی براش بوجود بیارم و هوس کون دادنو در شبهای بعدهم برام داشته باشه تمام شوهرانی که همسرشونو از کون میکنن باید بدونن که اگه میخوان از کون کردن زنشون محروم نشن باید مزه شیرین برای زنشون بوجود بیارن نه مزه تلخ ساعت نزدیک چهار صبح بود که از دستشویی بیرون امدم و با یه خستگی کامل و درد خفیفی در بیضه هام بابت کار کشیدن زیاد از اندام جنسیم روی تخت دراز کشیدم حمیرا با بوسیدنم به ارامی تشکر کرد و رضایتش را در انجام وظیفه ام را با نوازش بر سینه هام نشون داد و کمی بعد به خواب عمیقی رفت اضطراب شدیدی داشتم و در مغزم سر و صداهای زیادی باعث شده بود که خواب از چشمام بره و وقتی چشمامو میبستم صداها چند برابر میشد و منو بیشتر عذاب میداد دلم میخواست رو به پهلو بچرخم تا درد کمرم را حس نکنم ولی دلم نمیامد که دست حمیرا از روی سینم جدا بشه و حتی حاضر نبودم صدای نفساش از گوشم قطع بشه کم کم روشن شدن هوارو از پنجره اطاق خوابمونو میدیدم حس عجیبی داشتم نمیدونم باید خوشحال میبودم و یا یه ادم سرخورده و مغلوب ساعت هفت بلند شدم و بعد از دوش گرفتن حمیرارو صدا کردم حمیرا هم با سیخ شدن اندامش و نق زدن گفت که هنوز احتیاج به استراحت داره و میخواد بخوابه گفتم خواب بسه بلند شو برو دوش بگیر منم امروز شرکت نمیرم گفت چرا گفتم قراره که تو امروز یه موضوعی را برام روشن کنی یادت رفته چشماشو باز کرد و با تعجب بهم نگاه کرد و گفت نمیشه دو سه یاعت دیگه با هم صحبت کنیم گفتم نه نمیشه اخه تو چه میدونی که من چه حالیم دارم دیونه میشم حمیرا با خنده گفت حقته مردی که شماره زنشو برای شرط بندی به یه مرد غریبه بده باید از این بدترا بشه گفتم اره حقمه میدونم ولی دیگه طاقت ندارم و زمان برام سخت میگذره تو برو حمام منم صبحانه رو حاضر میکنم که با هم بخوریم در حین بلند شدن یه اخ کرد و گفت سینا پشتم چقدر درد میکنه حالا من گفتم از کونم بکن تو باید میکردی خنده ای کردم و گفتم برو دوش بگیر خوب میشی و در جواب گفت میرم پزشک قانونی طول درمان میگیرم و ازت دیه درخواست میکنم گفتم برو تا دوباره کار دیشبمو تکرار نکردم و به سمتش رفتمو حمیرا به عجله به حمام رفت و بلند گفت غلط میکنی بعد خوردن صبحانه حمیرا با لحنی ارام و شمرده گفت یادته دو هفته پیش بتو گفتم که هفته دیگه وقت دکتر تیروئید دارم و تو گفتی کار شرکت زیاده و اصلا نمیتونم مرخصی بگیرم اگه اشکال نداره خودت تنها برو گفتم اره یادمه گفت همون روزی که وقت دکتر داشتم با ارش قرار گذاشتم و مریم دوستمو به جای خودم فرستادم و من با پدرم به مطب دکتر رفتم گفتم اگه وقت دکتر نداشتی خودت میرفتی سر قرار گفت خیلی احمقی کل هفترو از مریم خواهش و التماس میکردم که نقش منو بازی کنه و اگر قبول نمیکرد من دوستیمو با ارش از طریق تلفن انقدر ادامه میداوم تا مریمو راضی کنم گفتم مریم کیه و از کجا باش اشنا شدی مریم مگه شوهر نداره و اصلا چرا با کسی که نمیشناختش سر قرار رفته سه ماه پیش با مریم تو باشگاه دوست شدم و بعد از چند جلسه ای که با هم تو باشگاه فعالیت کششی میکردیم صحبتمون به جدا شدن از شوهرش کشیده شد و گفت سه ساله که مجرد زندگی میکنه و خرج و مخارجشو پدرش میده پدرش وضعش خوبه و سهامدار کارخونه روغن نباتی لادنه و چون به گفته خودش توانایی ارتباط برقرار کردنو با هیچ مردی نداره به فکرم رسید که باهاش صحبت کنم و ازش بخوام که این کارو برام انجام بده اولش خیلی مخالفت کرد ولی با اسرار من قبول کرد و من هم تمام خصوصیتهای خودمو و صحبتایی که با ارش کرده بودمو بهش گفتم و حتی سیم کارتمو هم بهش دادم تا بفهمم که اون مرتیکه شماره منو از کی گرفته ولی مریم اینقدر بی عرضه بود که نتونست بفهمه ولی براش هم بد نشد مدتها بود که سکس دلش میخواست و با تعریفاش حسابی دوستت از خجالتش در اومده بود از اون موقع تا الان هم سیم کارتم پیش مریمه ولی گوشیش خاموشه گیج شده بودم داشتم کلمه به کلمه حرفای حمیرارو هضم میکردم و بعد از چند سوال جانبی در اخر گفتم این نشد که اثبات نرفتن تو سر قرار حمیرا گفت من همون روز با پدرم دکتر رفتم میتونی از پدرم بپرسی که ما چه ساعتی رفت و برگشتمون طول کشید در ضمن خودت سیستم دوربین دکترو در اطاق انتظار نصب کردی و هر ماه برای تخلیه رمش اونجا میری خیلی راحت میتونی از رم دوربین تصاویر ضبط شده ساعت ورود و خروج منو و پدرمو از مطب ببینی من فکر کنم که این صبظ ورود و خروج ما بهترین اثبات گفته هام بشه حرفای حمیرا قانع کننده بود و تقریبا قانع شدم ولی ارش تو گفته هاش از هیکل و خوش اندامی زنی صحبت کرده بود که شباهت زیادی به هیکل حمیرا داشت حتی گفته بود که چقدر حرفه ای ساک میزد و حمیرا بعد از اخرین حرفای خودش که بیشتر شبیه دفاعیه از خود در برابر قاضی داشت با یه حالت تمسخر بهم گفت اجازه من برم دنبال کارم نگاهش کردم و فقط سکوت کردم حدود دو ساعتی فقط به حرفای حمیرا فکر میکردم و برای رها شدن از این کابوس تصمیم گرفتم به مطب دکتر برم و به بهانه بازدید دستگاه اطلاعات ضبط شده در رم دوربینو در بیارم ارزو کردم اطالاعات ضبط شده در رم دوربین حرفای حمیرارو تایید کنه خودمو با عجله به مطب دکتر رسوندم و با کسب اجازه سراغ سیستم منشی رفتمو رم را خارج و یک رم دیگه جایگزین کردم وقتی به خونه امدم حمیرا نبود و مستقیم سراغ کامپیوتررفتم و با بالا اوردن سیستم فایل رم جدید را بازکردم دلم مثل سیرو سرکه میجوشید و با دقت روزهای هفته گذشته را کنترل میکردم تا اینکه صحنه ای که منتظرش بودم را دیدم تاریخ را گنترل کردم و با تبدیل سال میلادی به شمسی دقیقا روزی را نشون داد که ارش غیبت کرده بود و بعنوان سرما خوردگی به شرکت نیامده بود از خوشحالی فریاد کشیدم و به نجابت حمیرا افرین گفتم و ناخودگاه بلند گفتم ارش کیرم دهنت که چنروزه که زندگی منو تلخ کردی و تا اومدن حمیرا خوابیدم بعد از تایپ مطالب از حمیرا خواستم که اجاره بده کمی هم راجع به حرفا و شیطونی های تو بنویسم تا برای خواننده ها کمی هم داستان سکسی جلوه کنه که با تکون دادن سرش دستش را روی کیر نیمه شقم گذاشت و گفت هر چی دلت میخواد بنویس فقط راست بنویس کسی که مارو نمیشناسه و اگه هم بشناسه فرقی نمیکنه چون ما که خطایی نکریم با شنیدن این حرفا حشری شدم و به حمیرا گفتم من بتو افتخار میکنم و داشتن تورو یک هدیه از طرف خدا میدونم لبامون به چسبید و با عشق ورزی همدیگرو بغل کردیمو هر دو لخت روی تخت مشغول فعالیت شدیم از شما خداحافظی میکنم و همه شمارو با افکار مثبت به خدا میسپارم غلط های املایی مرا مورد بخشش و الطاف خودتون قرار بدین سینا دوستتون دارم ولی نه به اندازه حمیرا نوشته سینا
0 views
Date: December 9, 2018