با سلام خدمت دوستان عزیز خاطره ای که براتون تعریف میکنم واقعی هستش و حدود چند هفته پیش رخ داد البته پایه ریزیش از چند ماه پیش طی جریان های مخطلف ریخته شده بود من یه دوستی دارشتم به اسم حامد که حالا بعد اون اتفاق دیگه باهام قطع رابطه کرده این دوست ما قبل از مجردیش خیلی باهم بودیم و هر روز تفریح و سرگرمی که بیشتر کارمون قهوه خونه و قل و گذروندن با دوست دخترای من ما هردو به قلیان علاقه داشتم و بیشتر تو قهوه خونه بودیم و از بیکاری زیاد و برا چل بازی همه قهوه خونه ها رو میرفتیم حتی بعضی وقتا برا مسخره بازی به شهر های اطراف هم واسه قل زدن سر میزدیم که یهو این دوست ما تصمیم به ازدواج گرفت یه روز که دیدمش گفتم دیگه به گا رفتی تفریح و گردش و قهوه خونه پر که گفت نه بابا اینجوری ها هم نیست خانومش از فامیل های نزدیکش بود اما من هیچ وقت ندیده بودمش روز عروسیشون برام یه کاری پیش امد که نتونستم برم حامد زنگ زد و گفت که من روی ساقدوشیت حساب وا کرده بودم اما چون میدونست که کاره واجبه ناراحت نشد منم به شوخی گفتم ایشالا عروسی بعدیت بعد عروسی طبق پیشگویم کم پیدا شده بود و تا یک ماه ندیده بودمش که بهش زنگ زدم چطوری زی زی که گفت نه بابا یکم سرم شلوغ بود و حالا میام می بینمت و که گفتم اره تو راست میگی که گفت باشه فردا عصر میام دنبالت تا بعد شام باهمیم فردا عصری زنگ زد و من با دوست دخترم بیرون بودیم بهش ادرس دادم امد حامد مینا رو زیاد دیده بود از رابطمون با خبر بود و قشنگ معلوم هم بود که بهم حسودی میکرد و تو کفش بود ولی مینا تک پر واقعی بود امد و تا ساعت 12 باهم بودیم و تا اون موقع بیست بار گوشیش زنگ زد و هی میپیچود اون بدبخت رو بهش گفتم کار بدی میکنی نمیخواد به خاطر رفاقت و اینکه به من ثابت کنی که زن ذلیل نیستی به خانومت دروغ بگی که باز گفت نه و گربه رو باید سر حجره کشت و غیره که گفتم خود دانی فرداش هم دوباره قرار گذاشت و طبق عادت گفت که مینا رو هم بیار باز تا دیر وقت بیرون بودیم و همون داستان که باز نصیحتش کردم اما باز حرف خودش رو میزد یه چند بار هم همین اتفاق افتاد که یه روزی که شب قبلش باهم بودیم دیدم گوشیم زنگ میزنه و دیدم حامده برداشتم دیدم زنشه و بعد احوال پرسی گفت دستت درد نکنه خوب حامد مارو ازمون گرفتی ها که گفتم نه بابا بخدا ازش بپرس که من همیشه بهش میگم که خانومت ناراحت نشه اگه میدونی ناراحت میشه نیا و تازه خودش اسرار میکنه خداحافظی و قطع کرد از صداش معلوم بود که زن نازیه نیم ساعت بعدش بهش زنگ زدم زی زی خان چرا انداختی تقسیر من و کیم چرت و پرت بارش کردم که من من کرد و قطع کردم چند روز بعدش دیدمش و یکم مسخرش کردم و گفتم که چی شده که گفت گیر داده نرو انقد الافی وگرنه منم ول میکنم میرم بسه دیگه تو دیگه متاهل شدی احداقل با دوستای متاهلت بگرد که ما هم بتونیم بیایم بیرون و باهم اشنا بشیم گفت خوب تو چی گفتی گفت فعلا هیچی اما یه فکری دارم بیا ما مینا رو جای نامزدت جا بزنیم و باهم بریم بیرون مینا چون دانشجو بود و یه خونه با دختر دایش اجاره کرده بودن اینجا و خانوادش هم زیاد اینجا نمیومدن سرکشی راحت بود اما دختر دایش رفتن من به خونشون رو ممنوع کرده بود گفتم دیونه ای ها مگه میشه گفت اره اون که ازتون شناسنامه نمیخواد گفتم باشه و با مینا هما هنگ کردم که شب همون روز بهم زنگ زد و دیدم داره دعوت میکنه فردا شبش خوشون منم قبول نمیکردم که خانومش گوشی رو ازش گرفت و بعد احوال پرسی گفت اقا عرفان تعارف میکنید تشریف بیارید منم با خانومتون اشنا بشم واسه چی دوتایی باهم میرید بیرون خوب خانوماتون هم ببرید واسه اشنایی من فردا شب شام میزارم تشریف بیارید منتظریم گذشت و فردا شب با یه جعبه شیرینی رفتیم خونشون با خانومش امدن استقبالمون که با دیدن زنش برق از کلم پرید عوضی چه زنی گرفته بود خانومش هم اولین بار بود منو میدید بعد راهنمایی نشستیم رو مبل و برامون چایی اورد و نشست پیش حامد و گفت خوب چه خبرا و کم کم رومون باز شد و شروع به حرف زدن کردیم خانومش که تازه اسمش رو فهمیده بودم رویا بود گفت تشریف داشته باشید تا یه سر به غذا بزنم مینا گفت صبر کن بیام کمکت هر دو باهم رفتن آشپزخونه که به حامد گفتم ای کلت بهش چی گفتی ما زن و شوهریم گفت کمتر که نیستین والا کارایی که شما باهم کردین زن و شوهرا نکردن اون شب بعد شام خوردن خانومش پیشنهاد داد پاسور بازی کنیم و چون من به جز حکم بلد نبودم ناچار حکم بازی کردیم من و مینا حامد و رویا یار شدن و نتیجه خیلی بهم نزدیک بود و خیلی هیجانی شد که واسه همین چند دست بازی کردیم که دیگه دیر وقت شده بود بعد اون روز رفت امد ما بیشتر شد و بیشتر بیرون میرفتم و شاید ماهی یک بار ما رو دعوت میکردن خونه و هر وقت که باهم بودیم پاسور حتما باید میبود اصلا تبدیل شده بود به یه ترنمنت حساب میکردیم و بیشتر وقتا حتی وقتی سر شام سری بعد شرط میبستیم واین رفت امد ها ما بیشتر راحت شده بودیم لباسای راحت تر میپوشیدم و حتی بعضی وقتا شوخی بشکونت از رو لباس میگرفتیم تو این مدت حامد به مینا خیلی زندیکی میکرد و اگه زنش نبود چون میدونست زیاد روش غیرتی نیستم بغلش هم میکرد این منوال ادامه داشت و شرط بندی ما داشت از شام دادن به چیزای دیگه مثل رقصیدن تیم بازنده جلو چشم تیم برنده رسیده بود که اون شب ما باختم و با کلی خجالت جلوشون یه ده بیست ثانیه ای رقصیدیم حامد دیگه داشت علنی پیشم مینا رو دید میزد که بهش یواشکی گفتم بگم بکشه پایین برات که گفت اخه اگع بشه تو کفشم گفتم خجالت بکش این داستان چون جذاب تر شده بود از هفته ای یه بار به هروز تبدیل شده بود و شرط بندی هم هی داشت خفن تر میشد که یه روز من پیشنهاد دادم زوج بازنده باید باید جلو زوج برنده هم دیگه رو ببوسن ما هم دیگه انقد ندار شده بودیم که کسی نه تعجب کرد نه مخالفت حامد و رویا باختن و هم دیگه رو بوسیدن راسیتش منم دیگه داشتم کم کم به رویا علاقمند میشدم واقعا بدن سکسی داشت سفید و بلوند و ناز واقعی هر شب هم به خاطر تلافی روز قبل شب شام خونه حامد بودیم و یه شب شام اونا میزاشتن یه شب ما از بیرون میاوردیم مینا هم چند وقتی بود که دختر دایش سر این قضیه هرشب بیرون بودن تا دیر وقت بهش گیر داده میشد اما چون دختر دایش منو میشناخت بهش گفته بود که قصد ازدواج داریم که بهش دیگه گیر نده اون شب دوباره همین شرط رو گذاشتن و ما باختیم و واسه تلافی حامد گفت بوس خالی نه لب تو لب بیشعور خودش هم داشت حال میکرد ما قبول نمیکردیم که هردو دست زدن یه بوس از لب یه بوس از لب بعد بوس کردن هورا کشیدن و دست زدن که گفتم نوبت ما هم میرسه بعد کلی خنده و شوخی گفتم کارمون به جاهای باریک تر نکشه صلوات همه خندیدن شب بعدش من پام رو فرا تر گذاشتم و گفتم زوج بازنده باید باهم برن حموم باز مخالفتی نشد خانوما که یا تو باغ کارای ما نبودن یا شاید هم اونا عین ما بدشون نمیومد من تو کف رویا بودم و حامد قشنگ تابلو تو کف مینا باز ما باختیم و باهم رفتیم حموم شب بعدش حامد پیشنهاد تعجب برانگیزی کرد که یهو همه خشکمون زد گفت زوج بازنده برن اتاق خواب و کاری کنن که صداش قشنک پشت در بیاد ما بشنویم یکم همو نگاه کردیم و گفتم نه بابا دیگه تو این حد رویا یه نگاه معنی داری به حامد کرد و حامد گفت بیجنبه ها ما هم واسه اینکه کم نیاریم همه گفتیم باشه از حموم رفتم ما که بدتر نیست و خواستیم تلافی کنیم رویا هم قبول کرد بازی رو باختم و گقتین پاشین که دیگه به فکر تلافی نباشین منو مینا رفتیم اتاقشون و در رو قفل کردیم و یه سکس ناز کردیم که تو سکس من بیشتر به فکر رویا تو کس مینا میزاشتم بعد سکس امدیم بیرون و گفتم منتظر تلافی باشید دیگه کارامون داشت وحشت ناک میشد و اصلا برامون عادی شده بود و حسابی جو گیر شده بودیم منم داشتم به رویا فکر میکردم و حامد هم به مینا و شاید زن حامد و دوست دختر من هم همینطور شب بعدش که همیشه پشت سر هم نبود گاهی دو سه روز فاصله میشد اینکه میگم شب بعد نه اینکه هرشب هرشب اما متوالی بود من پیشنهاد دادم ما رو بردین اتاق اما این سری همینجا باز همه شکه شده بودن و قبول نمیکردن اما به اسرار من بیشتر قبول کردن بازی شروع شد و شاید استرسش باعث شده بود که موقع برگ امدن دستون بلرزه البته من مینا با خیال راحت تر بازی میکردیم اما قشنگ معلوم بود حامد خیس عرق شده چون اگه میباخت باید زنش جلو ما لخت میشد اما شاید به بردشون فکر میکرد و قراره مینا رو ببینه بازی تمام شد و بخاطر استرسشون باختن و خیس عرق و قرمز شده بودن اول نمیخواستن انجام بدن اما به اسرار ما قبول کردن و به شرطی قبول کردن که لخت لخت نش و فقط سکس کنن جلو چشم ما ما هم قبول کردیم شروع کردن اول کمی لب گرفتن سریع رویا شلوارش رو کشید پایین تا نصفه و حامد هم از پشت کرد کسش هردوشون هم دیگه رو قایم میکردن که دیده نشن اما خوب معلوم میشد هم کیر حامد هم کس سفید و بلوری بدون مو رویا من حسابی راست کرده بودم و داشتم از شق درد میمردم تو اون لحضه ارزو داشتم که جای حامد بودم رویا اصلا به من نگاه نمیکرد انگار خجالت میکشید مینا که اونم حالش خراب شده بود امد سمتم و شروع کرد لب گرفتن و با کیرم بازی کردن حامد که ما رو دید گفت راحت باشین شما هم معلوم بود به فکر تلافیه ما هم حشری یواش یواش ما هم تا نیمه لخت شدیم و شروع کردیم عین فیلم شده بود باور نکردنی بعد که سکسمون تموم شد من و مینا رفتیم حموم و در امدیم دیدم اونا هم خودشون رو جمع و جور کردن داشتیم از هم خجالت میکشیدیم اما به رو خودمون نمیاوردیم اونشب زودتر از همیشه خداحافظی کردیم و رفتیم تا چند روز هم خبری ازشون نبود تا اینکه من زنگ زدم و قرار بهاشون گذاشتم شبش که ما رفتیم خونشون بعد الحوال پرسی و شام انگار حامد راغب نبود به اسم پاسور بازی کردن من گفتم برید پاسور ها رو بیارید خوب انگار چیز تعجب اوری گفته بودم شاید سر رو در واسی اوردن و دوباره نشستیم و قبل بازی مثل همیشه اول شرط رو گذاشتیم هرکی یه چیزی گفت اما من گفتم مرحله اخره باید اخرین شرط هم باشه همه گفتن چی گفتم نمیدونم شما بگید باز هرکدوم یه چیزی گفت که مینا پیشنهاد داد همون کار اونشبی اما یکم بیشتر لخت بشیم قبول کردن اما من گفتم نه یه نظر بهتری دارم دل رو زدم به دریا و گفتم خانوم تیم بازنده با مرد تیم برنده باز همه شکه شدن و هیچ کدوم قبول نمیکردن منم گفتم پس جمع کنید رویا گفت مگه میشه مثلا من پیش شوهرم گفتم اره خوب از کجا میدونید شما قراره ببازید اگه ما باختیم هم مینا پیش شوهرش با گفتن این جمله من حامد سرخ شد امد که بگه اصلا شما مگه زن و شوهرین که نشد در گوشش گفتم میخوای علکی ما ببازیم به آرزوت برسی یکم شاد شد و اونم قبول کرد اما در اصل من به فکر خودم بودم اصلا شاید همه به فکر خودشون بودن بازی رو شروع کردیم خیلی حساس بود و داشت صدای تلپ تلوپ قلب همه میمود بازی تموم شد و حامد اینا باز به خاطر استرس باختن هر دو سرخ شدن و همگی داشتیم همدیگه رو نگاه میکردیم هیچ کس چیزی نمیگفت سکوت بینمون بود بعد شاید دو دقیقه گفتم حالا چیکار میکنید باز هیچ کس چیزی نگفت مینا گفت پاشید دیگه شرط بستین نکنه میخواید بزنید زیرش رویا گفت بیخیال بابا نمیشه گفتم چرا حامد داشت منفجر میشد نمیتونست چیزی بگه رویا رفت آشپزخونه چایی بیاره مینا هم بهاش رفت منو حامد تنها موندیم گفت خیلی نامردی مگه نگفتی میبازیم گفتم نشد تابلو بود گفت خجالت نمیکشی اون زن منه اما مینا دوست دخترته گفتم خوب حشریش کن تو هم تلافی کن امدن و تعارف چایی کرد به ما و انگار مینا هم با رویا تو آشپرخونه صحبت کرده بود بعد که چایی ها تموم شد مینا از دست رویا گرفت و اورد نشوند پیش من و دستش رو گذاشت تو دستم شروع به لب گیری کردیم اول با اکرا میخورد اما کم کم نرم شده بود و همراهی میکرد یواش یواش شروع به مالش سینه هاش از رو تیشرتش شدم و کم کم درش میاوردمشون در گوشش خیلی یواش گفتم اصلا به حامد نگاه نکن تا راحت تر بتونی تیشرتش رو که در آوردم بدن سفیدش امد بیرون یه سوتین مشکی توری مانند ناز بسته بود خودمم پیرنم رو در آوردم و سینش رو از سوتینش انداختم بیرون وای چه سینه نازی با نوک قهوه ای ملایم و کوچیک سینش تقریبا حدود 75 تا 80 بود سفت و گوشتی شروع کردم به خوردنش و از زیر گلوش تا سینه تا نافش رو مک میزدم کم کم رفتم سراغ دامن بلندش و همین طور که داشتم رو به پایین مک میزدم اون رو هم میکشیدم پایین بلند شدم و کلا دامنش رو در آوردم زیرش شلوارک پوشیده بود اون رو هم کشیدم پایین و با یه شرت مشکی که با سوتینش ست بود تنش بود که به پاهای بلوریش میومد شروع کردم روناش رو مک زدن و زبون زدن حامد که تا اون لحظه محو تماشا بود مینا که یکم بهاش فاصله دادش رو کشید سمت خودش مینا گفت من که شرط رو نباختم اما حامد گوش نکرد و شروع کرد ازش لب گرفتن مینا هم معلوم بود از خداخواسته و حشری بود همراهیش کرد منم شرط رویا رو کشیدم پایین و شلوار و شرت خودم هم در آوردم رویا که دید حامد مینا رو لخت کرده و داره سینه هاش رو میخوره امد کیرم رو با دست گرفت و یکم مالید و بهم یه نیش خندی زد و گذاشت تو دهنش شروع کرد ساک زدن زیاد اندازه مینا حرفه ای نبود اما داشت خوب حال میداد منم که تو فضا بودم احساس کردم دارم ارضا میشم از دهنش کشیدم بیرون و دیدم حامد خوابیده و مینا داره واسش ساک میزنه منم رویا رو خوابوندم و یکم کوسش رو خوردم که داشت عین مار ول میخورد و با دستش سرم رو کنار میکشید منم ادامه دادم تا یکم لرزید فهمیدم ارضا شد یکم مکث کردم و بلندش کردم خوابوندمش رو کاناپه رفتم بین پهاش و کیرم رو مالیدم در کسش که حسابی خیس شده بود گفتم بکنم تو نانازم گفت اره بکن اما یواش کیرم رو کردم تو خیلی تنگ بود انگار کم سکس کرده بودن یکم که بازی کردم کم کم جا باز کرد شروع بع تلمه زدن کردم اول یواش اما رفته رفته تند تر که دیدم رویا داره اخ و اوخ میکنه و پهلو های منو فشار میداد بعد حدود یک دقیقه تلمه زدن که احساس کردم دارم ارضا میشم خواستم که یکم طول بکشه بهش گفتم چهار دست و پا شو در حین برگشتن دیدم حامد رفته بین پاهای مینا و داره حسابی از کس میکنتش منم مدل سگی کردم تو کس رویا باز داشت اخ وخ میکرد که دیدم صدای مینا امد دیدم اونم چهار دست و پا شده و حامد داره میزاره کونش کون مینا باز بود چون اوایل دوستی مون من از پشت میکردمش منم به رویا گفتم طاقتش رو داری تلافی کنیم گفت نه تا حالا از پشت نداده و نخواهم داد دوباره شروع به تلمه زدن کردم اما صدای جیغ های مینا بیشتر از رویا بود و خونه رو برداشته بود منم داشتم کم کم ارضا مشیدم یکم تلمه هام رو زیاد کردم آبم که امد جلوش رو با دست گرفتم از فشار که افتاد ریختم پشت رویا فکر کنم رویا هم دوباره ارضا شده بود چون دیگه نا نداشت منم که تا اخرین قطره ریختم پشتش پاشدم رفتم دستمال کاغذی اورد پاکش کنم دیدم همچنان حامد داره تو کون مینا تلمه میزنه من که برگشتم دیدم آبش رو خالی کرده تو کون مینا و افتاده روش بهشون دستمال دادم و رفتم پیش رویا پاکش کردم و بلندش کردم تا باهم بریم حموم تو حموم بودیم و داشتیم باز مالشش میدادم که دیدیم حامد و مینا هم امدن توحموم رویا رفت سراغ شوهرش و مثلا از دل شوهرش در بیاره کیرش کرو گرفت و قربون صدقه کیر شوهرش رفت و نشست براش ساک زد منم امد بیرون که بعد دو دقیقه مینا هم امد خودمون رو خشک کردیم و داشتیم لباس میپوشیدیم که رویا و حامد هم امدن بیرون کیر حامد نیم خیز بود رویا با خنده به مینا گفت ببین کیر شوهرم رو چیکار کردی و خندیدن اون شب هم با یکم شوخی تموم شد اما معلوم بود حامد عصبیه رویا هم رفته بود نشسته بود بغلش که از دلش در آره ما خداحافظی کردیم و رفتیم بعد اون روز باز خبری از حامد نبود چند بار هم زنگ زدم بهش جواب نداد بعد اس میداد دستم بنده بعدا میزنگم اما خبری ازش نبود اما یه روز رویا زنگ زد و باهم حرف زدیم و مخفیانه باهم ارتباط برقرار کردیم بهم گفت که تو کف کیرت بودم بعدا بهش گفتم که مینا دوست دختر من بود و سر شوهرت کلاه رفت حامد هم کم کم بهام قطع ارتباط کرد و منو رویا مخفاینه قرار گذاشتیم که باهم سکس کنیم حامد هم به مینا پیشنهاد سکس داده بود که مینا قبول نکرده بود و گفته بود اگه عرفان بگه من حرفی ندارم به عرفان بگو اونم به من دیگه نمیگفت ببخشید که طولانی بود خواستم کامل داستان رو بدونید باتشکر نوشته
0 views
Date: August 23, 2018