0 views
شبخیر گفتیمو شعر اغاز شد روح من رو به نوشتن ساز شد یاد کنج او در سینه ی دلم چشم بسته آلت و موی تنم راست شد التماس و خواهشش کردم همی درب آستان محالش باز شد بر سر دو راهی حشر بودیم گیج ناگهان راه به سوی مقعدش هموار شد کوبش ضربه های به امان ابلیس در مهبلش تیمار شد هرچه میبستم برآن شیرین عسل حرف چشمان خمارش آه شد حس چنگ های مداوم بر تنم نت های لال درون آواز شد سفت و شل گشتیم چون سنگ و عسل عاقبت دشت تشنه تنت پر آب شد معذرت خواهیم نبودیم در راستای ادب بغض دوستان حسر شق را یاد شد تقدیم به کوس و کون های نوشکفته نوشته
Date: September 3, 2018