امید هستم ساله بچه شمرون تو سالگی بعد از کلی شیطنت ازدواج کردم اما این داستانارو براتون می ذارم تا بتونید ازش استفاده کنید تمام داستانایی که می ذارم کاملا واقعیت داره ساله بودم تازه دکترام رو گرفته بودم و ترم یک تخصص البته فکر نکنید درس خون بودم خدا بیامرزه دانشگاه آزاد و جیب بابارو هیکلم خوب نبود کیلو با قد با یه شکمی که هر کس می دید می فهمید ماله عرق خوریه اما صورت خوشگلو تیپ مردونه خوب از اینا میشه خوب فهمید که تخصص تو رابطه با دخترایی بود که عشق ازدواج آدم حسابی بازیو اینارو داشتن منم علی رغم اینکه فقط می خواستم بکونم نقش پسر اسگل را خوب بازی می کردم یه دختر خاله داشتم که سال از من بزرگتر بود خاطرات اصلی که ازش داشتم سالگیم بود که تا گیرش می آووردم به بهونه ماساژ می خوابوندمشو حصابی میمالوندمش اونم چیزی نمی گفت از ماساژ ما لذت می بردو مام از مالوندنش بعد رفت انگلیس واسه درس خوندنو سالی یه بار که می اومد با خانواده می رفتیم مسافرت اما واقعا دوسش داشتم و هیچ وقت بهش نظر نداشتم اون سال وقتی اومد داستان خیلی فرق داشت تو یه مهمونی خانوادگی دیدمش مثل همیشه خوشگل و خیلی شیک اما چیزی که نظرمو خیلی جلب کرد دختری بود که پیشش بود یه خانم خوشگل قد پوست سفید صورت استخونی بدن عضلانی با یه لایه چربیه اضافه دخترونه از آرایشو تیپش معلوم بود آدم حسابی لباس سیاه کوتاهی که پوشیده بود جذابیت پاهاشو کاملا نشون می داد یه خورده رفتم تو بهرش و به زیر کار که توجه کردم دیدم سینه های گرد رو فرم و یه باسن خوش تراش که از هر چیز بیشتر باعث خوشگلی لباسش شده بود به خودم اومدم دیدم زل زدم بهشو شقایق دختر خالم روبرومه زود زدم تو نخه خار کسته بازیو با یه صدای مردونه گفتم دوستتو معرفی نمی کنی اونم گفت از هم کلاسی های دانشگام و اسمش خاطرست همین یه جمله کافی بود تا من همه چیو راجب این خانم بفهمم شقایق تخصص مامایی تو لندن می خوند پس هم کلاسیشم باید پولدار باشه و خانم دکترم که باشه چه شود سریع چسبسدم به دختره یه آمارم از شقایق گرفتم گفت از تو بزرگتره گفتم بی خیال بابا فقط بگو شوهر نداره که گفت نه چسبیدم به خانم همه جوره باهاش رقصیدمو کلی داستان ولی شماره نگرفتم فردا صبح که پاشدم زنگ زدم شقایق گفتم عصر یه قرار با دوستت بذار بریم بیرون عصر شیکو پیک رفتم دنباله خانوما تو این فکر بودم که کجا بریم که بارون گرفت خاطره گفت وای تو بارون مستی می چسبه ولی حیف که نمیشه منم همینو گرفتم و گفتم چرا نمیشه سریع زنگ زدم به دوستم میلاد گفتم کجایی با تا کس خوب دارم می آم خونت اونم گفت دوست دختر منم هستو بیا کلی خوشحال شدم چون اگه دوست دخترش نبود حتما ترتیب شقایقو می داد رفتیم اونجا نشستیم و شروع به مشروب خوردن کردیم و همه یه جورایی مست مست بعد کلی رقصیدن و مسخره بازی دست خاطررو گرفتم رفتم تو اتاق و شروع کردم به مالوندنشو بقلش کردم انداختمش رو تخت و لبو لب بازی می دونستم که راحت نمی تونم ارضاش کنم واسه همین باید یه جوری باهاش سکس کنم که طولانی باشه واسه همین شروع کردم خوردن لبو گوش دست کردم تو سینه هاش از انجایی که خانم خیلی کار بلد بود دستو انداخت تو شلوارمو با کیرم بازی کردن تو همین حین و بین شقایق در اتاق و زدو خاطررو صدا کرد و گفت باباش زنگ زده و گفته کجایید خاطره خودشو جمو جور کردو از اتاق رفت بیرون زنگ زد به باباشو گفت شب نمی ره خونه و پیشه شقایق می مونه یه شلوارک از میلاد گرفتمو منو خاطره و شقایق رفتیم تو اتاق که بخوابیم از یه طرف از شقایق خجالت می کشیدم از یه طرف تو این فکر بودم میشه جفتشونو با هم بکنم از یه طرفم دلم می خواست با خاطره یه سکس عاشقانه داشته باشم چون یه جورایی دلمو برده بود شقایق خوابید سمت چپ تختو خاطره وسطو من بچه خرسم راست گفتم راست یادم افتاد که کیرمم تو این حالت راست راست بود اما از مستی زیاد بی حس بی حس دل و به دریا زدمو گفتم هر چه پیش آید خوش آید دستو انداختم لای پای خاطره که یهو یه جیغ سکسی کشیدو خودشو چسبوند به من کسشو مالوندمو شروع کردم لب گرفتن گرمای تنش تو اون حال مست من داشت آتیشم میزد تاپشو از تنش در آوردم یه سوتین سرخابی پوشیده بود که قفلش از جلو باز می شد قفل و باز کردم و سینه هاش افتاد بیرون سایز خوش تراشو سفید با لبام رفتم سمتش و کردم تو دهنم نوکای جگری رنگش زده بیرون و ار همه چی بیشتر این دیوونم می کرد که دور تا دور نوکش رو قرمزی سینش دون دونای ریز زده بیرونو داشت منو شهوتی تر می کرد خوابیده بودم روشو دو تا دستام زیره بغلاش بود کمرشو مرتب از تخت جدا می کردو آه می کشید اومدم پایین تر رو نافو شکمش که دیدم آهش تبدیل به جیغ شد تو همون حالت دکمه شلوارشو باز کردمو یواش درش آووردم نباید اجازه می دادم از این حال خارج شه تا وحشی تر بشه شرتشو پاره کردمو رو کسش ها می کردم پاهاشو دادم بالا و لبامو گذاشتم رو کسش کس داغ بدون کوچکترین مو جوشو لک و پیس چوچول تقریبا کوچیکشو گذاشتم تو دهنم میک زدمو گاز گرفتم انقد خوردم تا جیغ زد بسه بکون یکی دو بار اینو گفت اما توجه نکردم نمی خواستم دفه اول ارضا نشه واسه همین باید وحشی تر می کردمش چون کیرم اونقد بزرگ نیست که به این راحتی ارضا شه وقتی دید من گوش نمیکنم خودشو با هر زحمتی بود جمو جور کرد لخت شدم خدارو شکر تاریک بودو نمیتونست هیکل مو ببینه کیرمو گرفتم سمت صورتش داشت ساک میزد که چشمم افتاد به شقایق که اصلا یادم رفته بود اونم اونجاست دیدم پشتشو کرده به ما و الکی خوابیده منم به روم نیاوردم خاطررو خوابوندمو پاهاشو دادم بالا با تمام قدرت فشار دادم تو این کارو کردم تا دوباره کاملا شهوتی شه بدون اینکه بخوام رحم کنم محکم با تمام وجود جلو عقب میکردم هر بار که تو میکردم یه ضربه محکمم به کمرش وارد می شد بعد از چند دقیقه ازش خواستم بشینه روش اونم نشستو شروع کرد تلمبه زدن رونام خیس خیس شده بود واقعا کس خیسی داشت سینه هاشو گرفته بودمو محکم چنگ می نداختم احساس کردم داره به ارگاسم میرسه خودمم حالم بد بودو داشت می اومد بلندش کردمو از پشت گذاشتم توش کسش انقد تنگ و داغ خیس بود که اصلا تا اون لحضه به فکره کونش نبودم اما وقتی دیدمش انگشتمم کردم تو کونش صدای جیغو آهو نالش پر شده بود تو گوشام و ثانیه به ثانیه منو وابسته تر می کرد یکی دو بار احساس کردم آبم داره می آد به بهونه چک کردن کاندوم کشیدن بیرون خوابوندمش رو زمینو با تمام وجود تلنبه میزدم که محکم بغلم کردو یه جیغ بلند کشید تو همون لحظه آب منم داشت می اومد و مو هاشو محکم میکشیدمو با تمام وجود نگه داشته بودم تو خیالم از کاندوم راحت بود چون همیشه این کارو می کردم اصلا فکر نمی کردم که دفه اول بشه با هم ارضا شیم اما تونستم خیلی خوشحال بودم اما وقتی کشیدم بیرون دیدم کاندوم ترکیده خیالم راحت بود که خودش دکتره اما گفت من مشگلی ندارم چون تازه صبح پریودم تموم شده و حامله نمیشم منم که دیدم اینجوریه بلافاصله کردم تو شروع کردم به کردن دوباره واقعا اشتم آتیش میگرفتم و نمی تونستم تحمل کنم اما لذت بخش بود تا صبح دو بار دیگه کردمش اما دیگه بدون کاندوم که دفه اول ریختم تو کسش اونم هنوز سرپا بود اما وقتی دوباره می خواستم شروع کنم گفت نمی تونم منم کلی اسرار کردم ایدفه از کون کردمش و ریختم تو کونش این دفه یه حال دیگه داشت چون داشتم ثمره تجربمو میدیدم که می تونم یه دختر ساله تو اوج شهوت و اینجوری سیرش کنم خاطره روز بعد برگشت لندن و من دیگه ندیدمش اما جالب اینجاست که بعد از اون هر سال وقتی شقایق می اومد یک ماه تمام با خیال راحت سوارش میشدم تا اینکه ازدواج کرد نوشته
0 views
Date: July 14, 2018