شهوت دردسر ساز ۳

0 views
0%

8 4 9 87 9 88 8 8 8 1 8 8 3 8 1 8 3 8 7 8 2 2 قسمت قبل ساعت 12 و نیم بود باید میرفتم سلف تا ناهار بگیرم لباس پوشیدم و ژتونارو برداشتم و رفتم که برم دانشگاه پری دوباره زنگ زد چرا هر چی زنگ میزدم بر نمیداشتین شرمنده دیشب دیر خوابیدم دگ تا لنگ ظهر خواب بودم کجایین سوار اتوبوس دانشگام دارم میرم سلف خب پس ناهارو که گرفتین بیاین آلاچیق من اونجام باشه حتما رفتم دوتا غذا گرفتم و راهو کج کردم سمت آلاچیق دیدم با دوستاش نشسته از دوستاش جدا شد اومد سمت من بعد از سلام و احوال پرسی اومد نزدیک تر تا منو بو کنه همیشه اینکارو میکرد چون از بوی عطرم خوشش میومد با اون چشمای شیطونش زل زد بهم و گفت این بو برام آشناس خدایا من که ایندفه عطر نزدم پس بوی چیو میگه بوی چوب سوخته س رفته بودین گُلشن گلشن اسم یه رستورانه که وسط حیاطش برای تزیین و زیبایی چوب روی هم انبار میکردن و میسوزوندن که فضای اون رستورانو خیلی دلنشین میکرد مخصوصا توی فصل سرما سریع دوزاریم افتاد یادم اومد هفته قبلش با این کاپشن با مریم رفته بودم گلشن سعی کردم استرسمو قایم کنم آ آره با یکی از دوستان برای ناهار رفته بودیم البته هفته ی قبل آخه بوی چوب سوخته خیلی دیر میپره قابل توجه دوستان موشیکاف هنوز اونقدر صمیمی نبودیم که بخواد منو سوال پیچ کنه که با کی رفتی و چرا نیومدی سلف و قرار بود که با پدر من تماس بگیرین تا با ایشون قرار صحبت بذارین میخواستم با خوانوادش رو برو بشم میخواستم آماده بشیم برای خواستگاری برای کسی ناهار میبرین آخه دوتا غذا گرفتین با خنده جوابشو دادم تا جو سنگین نباشه که بخواد شرو کنه به شک کردن میدونستم اگه حتی یه درصد ام شک به دلش راه بده دیگه فاتحه اون رابطه خوندس نه دیشب شام نیومدم سلف ژتونشو اوردم با ژتونش تونستم غذا بگیرم شماره باباشو داد تا باهاش تماس بگیرم زنگ زدم و برای فردا طرفای ظهر باهاش هماهنگ کردم جلوی خوابگاه پری چون فرداش آخر هفته بود و پدرش میومد دنبالش تا ببرش خونه دست همو گرفتیم و قدم زنان رفتیم پیش دوستاش دوستان موشکاف توجه کنن که حراست در جریان رابطه من و پریچهر بود پس خواهشا نگایید مچکرم پریچهر خوشحال بود منو دوست داشت منم دوستش داشتم خوشحال بود که من دوستش داشتم پیش دوستاش نشستیم و شرو کردیم به گپ زدن گفتن و خندیدن میدونستم که پری صدای زیبایی داره پس ازش خواستم جلوم بخونه با خواهش و تمنا موافقت کرد که دل جمعو شاد کنه اون میخوند و من کیف میکردم تو دلم میگفتم این همونیه که من باهاش کامل میشم خلاصه دل دادیم و قلوه گرفتیم آخرشم دست تو دست هم رفتیم سمت خوابگاهشون تا راهیش کنم بره خودمم از اون ور رفتم سمت خونه برگشتم دیدم مریم کونِ لختشو یه ور کرده و هنوز خوابه آخ که فدای اون کون سفیدش لباسارو عوض کردم رفتم که ناهار بخورم ولی سرد شده بود گذاشتم رو گاز که گرم بشه و این سرو صدا ها مریم خانومِ کص طلای قصه رو بیدار کرد کون لختش داشت دوباره حشریم میکرد پاشد لباسشو بپوشه عزیزم میشه نپوشی دوس دارم کص لخت بشینی سر سفره دوس دارم همش کصتو دید بزنم نه سرده یخ میکنم تو دلم گفتم عب نداره بعد ناهار میکنمت خلاصه ناهارو میل کردیم و سفره رو جم کردم و رفتم تو رخت خواب مریم ام آروم اومد کنارم و سرشو گذاشت رو بازوم ساعت تقریبا 3 ظهر بود بیشتر از 5 ساعت از اومدن مریم نگذشته بود میشه بهم راستشو بگی راستِ چیو اینکه چرا پرده نداری خب شاید حلقوی باشه دیگه ادامه ندادم خب دگ حالا کنار بخاری ای سردت نمیشه پس لخت شو وای که اون روز تا صبح روز بعدش سراسر لذت بود عاشقانه با معشوق قدم زدن و از طرف دیگه هم آغوشی با معشوقه ی دوم با یکی عاشقانه و با دیگری ارضای حس شهوت از همه ی لحاظ تکمیل شده بودم مریم عزیزم لخت شد و شورتشم کند زیر پتو گرم و نرم بود کنارم دراز کشید پامو گذاشتم لای پاشو زانومو چسبوندم به کص نرمش دوست داشت وقتی میخوابه دستم یا زانوم لا کصش باشه کم کم کیرم داشت دوباره شق میشد مگه میتونستیم بخوابیم دوست داشتم دوباره کصشو بگام کیرم داشت راست میشد که متوجه شدم مریم کیرمو گرفت تو دستش ای من فداش بشم بلد نبود خوب بماله ولی دوس داشت بهم حال بده من دیگه با این چیزا حال نمیکنم مریم پس با چی حال می کنی اووووم دووس دارم خودت بگی حشری میشدم وقتی طرفم حرفای سکسی بزنه واسه همین میخواستم خودش بگه امیر نه از دفه قبل هنوز کص درد دارم بذا تا شب استراحت کنم بعدش هر کار خواستی با کصم بکن اصن مال تو بغل تو بغل هم خوابیده بودیم حس فوق العاده ای داشت پامو از لاپاش در آوردم تا بتونم دستمو لاکصش بذارم شرو کردم به مالیدن کصش وسط کار بغلش کردم نشوندمش رو خودم کصشو گذاشت رو شیکمم و خودشو چسبوند بهم با تمام وجود از بغل و تنش لذت میبردم وای خدا که حشری میشدم وقتی کصشو رو شیکمم عقب جلو میکرد شیکمم خیس شده بود از بس که آب حشرش به راه بود دستمو گذاشتم لا قاچِ کونش و توی عقب جلو رفتن کمکش میکردم محکم تر عقب جلو میکردمش تا کصش بیشتر تحریک بشه همینجور کصش رو شیکمم وول میخورد و خودمم گردنشو ماچ میکردم دیدم داره تکون خوردناش تموم میشه امیر تو با من چیکار کردی نفسای داغش که میخورد به گردنم بغلش کص نازش که چسبیده بود به تنم کیرم دیگه طاقت نداشت همه آبمو ریختم لا قاچ کونش دیگه جونی برام نمونده بود برای اون روز دومین ارضام بود بی حال افتاده بود تو بغلم منم حال نداشتم خودمو از زیرش بکشم بیرون بعد چن دقیقه لا کونشو با دستمال تمیز کردم و روش پتو کشیدم تا بخوابه و خودمم کنارش خوابیدم بیدار که شدم یه چند ساعتی با درس خوندن گذشت ساعت تقریبا 12 شب بود بو گوه گرفته بودم از بس تو سکس عرق کرده بودم باید میرفتم حموم من رفتم و مریم ام پشتم اومد خلاصه رفتیم حمومو دوتایی همدیگه رو شستیم اومدم بیرون خودمو خشک کردم دیدم از پری میسکال دارم از دوتا شماره غریبه دیگه هم میسکال داشتم زنگ زدم به پری دیدم دوستش جواب داد آقای موسوی حال پریچهر خرابه داریم می بریمش درمانگاه فک کنم شام مسمومش کرده ای کیر تو غذاهای دانشگاه باشه خودمو میرسونم مریم رفته بود تو خودش نمیتونست تحمل کنه که دارم تو خونه تنهاش میذارم تا برم پیش پری به رو خودم نیاوردم و از خونه زدم بیرون آژانس اومد دم در خونه و 5 دقیقه بعدش رسیدم درمانگاه پریو گذاشته بودن رو تخت میخواستن بهش سرم بزنن دوتا از رفیقاشم باهاش اومده بودن زیاد نمیخوام سرتونو درد بیارم خلاصه ی اتفاقایی که توی درمانگاه افتاد این بود که یه عالمه کصشر گفتیم و خندیدیم و پری ام حالش خوب شد و آژانس گرفتیم تا برگردیم وقتی برگشتم دیدم مریم چادر نماز سرشه و روی زمین خوابش برده صدای درو که شنید بلند شد مشخص بود که گریه کرده رفتم تو اتاق لباسامو عوض کردم و برگشتم رفتم تو رخت خواب مریم زود تر از من تو رخت خواب بود پشتش بهم بود دست انداختم دورش صدای گریه شو میشنیدم ناخواسته اشک تو چشام جمع شد اذیت شدنشو نمیتونستم تحمل کنم خدایا باید چیکار کنم اون لحظه بود که تو دلم دعا کردم تا مریم از شرِ من خلاص بشه وقتی متوجه شد که منم گریه م گرفته گفت تو که نبودی نماز شب خوندم و دعا کردم که خدا منو نجات بده خیلی برام سخته امیر جای من نیستی درکم کنی ولی درکش میکردم چون تجربه ش کرده بودم جای من نیستی ببینی چقد سخته وقتی با تموم وجودت عاشق یه نفری اون وقت اون یه نفر میاد میکنت و عشقو عاشقیشو میبره پیش یکی دیگه دیگه تحمل حرفاشو نداشتم بغضم تموم نمیشد شبو به زحمت صب کردیم و ساعت طرفای 6 صب بود که من تازه خوابم برد تا اینکه سر و صدا های مریم منو از خواب پروند ساعتو نگا کردم دیدم 9 صبه واقعا نمیتونستم از خستگی چشامو وا کنم یه صدای نه چندان واضح از مریم شنیدم که گفت من دارم میرم خوابگاه بعدا وسایلمو برام بفرست به زحمت از رختخواب پاشدم نمیتونستم مانع رفتنش بشم واقعا جون نداشتم موقع رفتن پیشونیشو بوسیدم و راهیش کردم که بره تلو تلو میخوردم تا برگردم تو رختخواب بعد از تقریبا یه دقیقه که از رفتن مریم گذشت دوباره صدای در ورودی ساختمونو شنیدم بعد از بسته شدن در صدای تق تق کفش تو راهرو میومد امکان نداشت مریم باشه چون صدای درو شنیدم که بست و کلید نداشت که برگرده انقدر این صدا فاصلش با رفتنِ مریم کم بود که مطمئنا کسی که اومد تو خونه مریمو دید که از خونه رفت بیرون امیر پاشو که بگا رفتی سریع زنگ زدم به مریم مریم بگا رفتم صابخونم دیدت صابخونت نه فقط از در که اومدم بیرون یه خانومه داشت آشغال مینداخت تو سطل آشغال پشتش به من بود ولی از کوچه که خارج شدم یه مَرده جلوی سوپری خیلی نگام میکرد مَرده سوار ماشین بود آره چطور مگه ماااشینش چی بود پژو مشکی خشکم زده بود صابخونم دیدت بگا رفتم مریم گوشیو قط کردم و دیگه زنگای مریمو جواب ندادم تا یه چن دقیقه که گذشت دوباره زنگ زد امیر اون مرده که بت گفتم تا دانشگا منو تعقیب کرد داشت با نگهبان ورودی دانشگاه صحبت میکرد نگهبانه تا ماشین مارو دید گفت کارت دانشجوییتونو ببینم فک کنم میخواست اسممو از روی کارت صدای مریم تو گوشم شروع کرد به محو شدن سرم دنگ دنگ میکرد حس کردم دنیا داره دور سرم می چرخه دیگه بگا رفتی امیر جان اگه ترست از این بود که فقط از خونه میندازنت بیرون حالا دیگه دانشگاتم از دست میدی دوستان بازم مثل دفعه ی پیش داستان طولانی شد اگر از داستان تا به اینجا خوشتون اومده توصیه میکنم منتظر ادامش باشید چون اتفاق هایی که بعدش میوفته هدف اصلیِ نوشتنِ این داستانه پس فعلا تا بعد نوشته

Date: April 21, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *