شهین مادر شاهین ۱

0 views
0%

شاهین از جمله دوستانم بود ک خیلی تایممون باهم میگذشت سرکارمون یکی بود و تقریبا تو دانشگاهم زیاد همو میدیدم پدرش مشکل روحی و روانی داشت و شاهین بود ک خرج خونرو میداد مادرش واقعا زن خییییلی خوب و مهربون و به شدت زیبا بود تفاوت سن مادر و پسر ۱۸سال بود و شهین بسیار جوون مونده بود اکثر مواقع خونه شاهین اینا خالی بود و هر وقت بیکار بودیم میرفتیمو قلیون میکشیدم من ب هیچ وجه من الوجوح تو فکر شهین نبودم چون منو کمتر از پسرش نمیدونست و خیلی از این جهت مراقب بودم و از طرفی شاهین رفیقم بود و اگر هم میشد من نباید کاری میکردم وضعیت پدر شاهین بد و بدتر شد ب علاوه مشکل روحی ک داشت کارش ب اعتیاد کشیده شده بود و متاسفانه علی رقم تلاش هایی ک کردن خوب نشد و در نهایت کارشون ب طلاق کشیده شد منو شاهین همه جوره هوای همو داشتیم و با هم کار میکردیم تو نجاری و تقریبا مشکلات مالیمون حل شده بود و زندگی خوبی داشتیم هروقتم ک خونه خالی میشد من دوس دخترمو میاوردمو باهم حال میکردیم حالا شما کل این داستانو کنار بزارید میل و هوس من تو سکس بیشتر با زن بود تا دختر راستش سکس با دوس دخترم اصن ارومم نمیکرد و لذتش زودگذر بود و در ظمن تا اون موقع کس نکرده بودمو تو حسرتش بودم خیلیم سعی میکردم ک با یه زن تقریبا سن بالا دوست بشم اما نمیشد ک نمیشد داستان از اونجا شرو شد ک یروز شهین رفته بوده خونه مادرش اینا و خونه خالی بود شاهینم سرکار بودو کلیدو داده بود ک من مریم دوس دخترمو بیارمو ی حالی باهم کنیم تا اون موقع اصن سوتی نداده بودیمو شهین فقط از قلیون کشیدنمون خبر داشتو مشروب خوردنمون اونروز وقتی کارم با مریم تموم شد زنگ زدم یه اژانس بیاد ک مریمو ببره چون من یه دوش باید میگرفتمو بعدشم میرفتم سرکار خونه شاهین اینا پشت قواره بود و تقریبا ۱۰متری از در خونه تا ورودی خونه فاصله بود من رفتم حموم و مریم منتظر ماشین نشسته بوده وقتی اژانس میرسه و مریم در حال خارج شدن از خونه بوده شهین از راه میرسه و همدیگرو میبینن مریم ک حول کرده بوده با ی سلام از کنار شهین رد میشه شهین خیلی زن ب روزی بود و همیشه در مورد دوس دخترامون ازمون میپرسید من ک خجالت میکشیدم چیزی بگم شاهینم ک کلا تو فاز دختر بازی نبود و همیشه شهین حرص میخورد و شاهینو بی عرضه خطاب میکرد اینجام ک مریمو میبینه فکر میکنه ک مریم دوس دختر پسرشه و چیزی نمیگه و میاد داخل من هنو لباسایی ک دروارده بودم تو پذیرایی رو مبل بوده و خونه بهم ریخته وقتی وارد اشپز خونه شد من فک کردم مریمه و چیزی جا گذاشته ولی وقتی صدای شهینو شنیدم ک بلند بلند اسم شاهینو صدا میزد داشتم سکته میکردم شیر اب و قطع کردم اولش گفتم شاید متوجه حضورم نشده باشه ولی صداش نزدیک و نزدیک تر میشد شاهین شاهین دیگه دیدم همه چی تابلوعه گفتم سلام خاله منم شایان جا خورده بود و گفت تویی شایاااان گفتم بله خاله کسی خونمون نبود منم از سرکار اومدم اینجا ی دوش بگیرم برم دانشگاه بعد چن ثانیه سکوت گفت این خانومم با شما بود موندم چی بگم ینی ریدددده بودم ب خودمااا گفتم اره خاله یکی از بچه های دانشگاه بود اومده بود جزوشو بگیره شرمنده فقط ی کلمه گفت ببله من هی حمومو طول دادم تا شاید شهین بره بیرون درسته خیلی رابطمون خوب بود ولی ن دیگه در این حد همش پیش خودم ترس و استرس داشتم ک چ بلایی قراره سرم بیاد و همه چییی خراب شده ولی بعد چن لحظه شهین اومد پشت در حموم گفت شایان من میخام برم جایی ولی قبلش باید برم حموم نمیخای بیای بیرون منم با هولو وله گفتم چشم الان میام بعد چن دقیقه با تن پوش شاهین اومدم بیرونو سلام و احوالپرسی خیییلی شرایط تخمیی بود از خجالت داشتم میمردم ک گفت خوش میگذره گفتم ممنون ببخشید مزاحم شمام شدم شاهین اصرار کرد بیام اینجا گفت ک شما نیسی گف اره ولی ی مشکلی پیش اومد برگشتم صبونه خوردی منم گفتم ن گفت لاقل صبونه بخور بعد برو گفتم مزاحم نمیشم هی میخاسم بپیچم هر چه سریع تر ولی شهین خیلی ریلکس برخورد میکرد ازم خواست ک یخورده بمونم تا بعد حمومش برسونمش خونه مادرش اینا و منم مجبور شدم قبول کنم بعد یه چایی شریرین اون رفت از کمد دیواری چنتا لباس برداشت و رفت سمت حمومی ک تو اشپز خونه بود منم نشسته بودم رو صندلی صبونه میخوردم و یهو نفهمیدم چرا لباس زیراشو گذاشت اونور میزو بعدشم رفت حموم منم بعدش پاشدم سریع رفتم لباسامو جمو جور کردم و منتظر نشسته بودم تا اون لحظه هیچ وقت نسبت ب شهین فکری نداشتمو همیشه برام مثه مادر بود ولی حقیقتش حوصلم سر رفت و پاشدم برم میزو جموجور کنم و ناخداگاه چشمم افتاد ب لباسای شهین و برشون داشتم و شرو کردم ب نگاه کردن ب اونا ی شورت و کرست مشکی بود و جوراب و لباسای دیگه شرتش زیاد نو نبود و وسطش تقریبا رنگ زرد ب خودش گرفته بود اون استرسی ک داشتم بیشتر شده بود و شهوتم کم کم داشت دوباره رو میشد شرتشو گرفته بودم دستمو داشتم بو میکردمش و حتی لیسش میزدم اومده بودم رو مبل نشسته بودمو از رو شلوار کیرمو بازی میدادمو شرتشو میمالیدم ب صورتم شلوارمو کشیده بودم پایینو میمالیدمش ب کیرم کیرم حسابی سفت شده بود و داشتم برا اولین بار ب سکس با شهین فکر میکردم بعد چن دقیقه ک ترسمم زیاد شده بود بردم گذاشتم سر جاشو شهین اومد بیرون و لباساشو همونجا پوشید تو این گیرو داد مریمم انقد زنگ میزد ب گوشیم ک نگووو شهین اومد و رفت جلو اینه ای ک رو دیوار وصل بود پشت ب من وایساد و شرو کرد ب ارایش کردن تا اون موقع هیچوقت چنین اتفاقی نیافتاده بود بینمون و همیشه جلوم لباسایی پوشیده تنش بود و منم از تعجب و خجالت داشتم میمردم و نمیتونستم قبول کنم ک حرکتای شهین معنا دار باشه بعد چن دقیقه برگشت و معذرت خواهی کرد و من غیرارادی گفتم چ زیبا شدی خاله خندید و گفت بله ولی اون خانومه ک خیلی خوشگلتر بود و من اومدم جمش کنم ک گفتم اره ولی مبارکه صاحبش لبخندی زدو گفت ینی تو صاحبش نیسی ک گفتم ن بابا اینا ب من پا نمیدن ک خندید و گفت اونجای ادم دروغگو منم با خنده گفتم دقیقا کجاش گفت همونجایی ک وقتی داشتم ارایش میکردم داشتی نگاش میکردی من از خجالت دیگه چیزی نگفتمو رفتیم بیرونو رسوندمش ب مقصد و فقط تو راه خودش گفت درمورد اتفاق امروز چیزی ب شاهین نمیگم و تو هم نگو منم خیالم تا حدودی از همه چی راحت شدو خدافظی کردیم و اونروز برای اولین بار شهین ب منزله ی خدافظی یا شروع ی رابطه ی مخوف باهام دست داد رفتم کارامو انجام دادم یدونه کلاس داشتم ک نرفتمو بعدش رفتم سر کار پیش شاهینو ازش تشکر کردم بابت خونه اونروز خیلی سخت تموم شد و شب رفتم خونه و شاهینم رفت قهوه خونه مادرش شب بود باهام تماس گرفتو گفت شاهین کجاست و از اینجور حرفا گذشت و گذشت چن روز اتفاق خاصی نیافتاد یروز ک از سر خیابون دانشگاه داشتم میرفتم سمت خونه شهین خانومو دیدم ک منتظر تاکسیه کشیدم بغلو سوارش کردم با چادر بود ولی وقتی داشت میشست تو ماشین چادرشو دراورد بزارید یکم از بدنش بگم قدش تقریبا ۱۷۰میشد صورتش خییییلی زیبا بود و پوستش خیلی سفیدِدوس داشتنی خود شاهین ک پسرشه ی مو تو تنش نداره و هروقت میرفتیم استخر با بچه ها میریختیم رو شاهین و مسخرش میکردیم حالا چ برسه به مادرش ک زنه سینه هاشم ۸۰بود و از کس و کونم ک نگم براتون خیلییی خوب بودن معمولا هم ارایش سبک و کمی داشت صحبت و صحبت تا اینکه یهو گفت دیگه نمیای خونه ی ما گفتم وقت نمیشه و مزاحم نمیشم ک برگشت با شیطنت خندید و گفت ک وقت نمیکنی یا دخترای دانشگاه نمیان ازت جزوه بگیرن منم باز خجالت کشیدم و اروم خندیدم گفت کاش شاهینمم مثه تو بود بی عرضه یه دوس دختر نداره گفتم اخه دوس دختر چیه خاله ب درد نمیخوره ک گفت اره هر دختری ک خوب نیس ولی شماها جوونید ی دختر تو زندگیتون باید باشه و باهم خوب باشید نیاز یه جنس مخالف برا هر ادمی لازمه گفتم ن بابا همش درد سره دخترا مرام و معرفتشون کجا بوده گفت پس چیی میخای نکنه زن میخای گفتم ن بابا زوده هم برا من هم برا شاهین ک گفت چی بگم والا خودتون میدونید ولی من ک زنم میدونم ک نبود دوستی از جنس مخالف خیلی بده گفتم چرااا ک گفت خب اگه نباشه نیازاتونو چجوری براورده میکنید چن ثانیه سکوت کردمو گفتم اخه دخترا ک نمیتوونن نیاز مارو براورده کنن خندید و گقت ینی قبول کنم ک اونروز فقط دختره اومده بود خونه ی من از تو فقط جزوه بگیره و کاری باهم نکردید من دیگه واقعا خفه شده بودم ی فضایی بینمون ایجاد شده بود ک انگار جفتمونم دوس داشتیم چنین رابطه ای رو باهم داشته باشیم اصلا فکرشو نمیکردم ک یه روزی برسه ب شهین نظر داشته باشم اما واقعا حقیقت چیه وقتی خودش دوست داشت یا ن فقط داشت وانمود میکرد من باید چیکار میکردم حرفامون خیلی گر گرفت و در اخر من داشتم از حباب شرمندگی و خجالت خارج میشدم و حرفامون صریح و صریحتر میشد جوری ک کار ب درد و دل کشیده شده بود و در اخر میلی ک داشتمو گفتم _راستش خاله چرا دروغ بگم وجود جنس مخالف لازمه و واجب اما من با دختر جماعت زیاد حال نمیکنم بیشتر میلم ب رابطه با زنه زنی ک جا افتاده باشه و شرایطش خوب باشه ینی چجوری باشه _خب اگه ظاهرشو کنار بزارم باید بگم ک اخلاقش خوب باشه مثه دخترا کلاس نزاره درکم کنه مجرد باشه اهل خیانت و کثافط کاری نیسم ب همین خاطر دنبال یه کیث بی موردم شاهینم اینطوریه _ن اصلااا شاهین تو این فازا نیست رسیدیم سر خیابونو لحظه ی خدافظی وقتی از ماشین پیاده شد گفت امروز خونه ام حوصلم سر میره میخام برم سینما تو چیکاره ای میتونی بیای سریع گفتم اره و قرار شد زنگ بزنه بعد از ظهر شدو یکم ب خودم رسیدمو رفتم سر خیابونمون یکم پایین تر وایسادم دل تو دلم نبود راستش دیگه عذاب وجدان نداشتم نمیدونستم کارم درسته یا ن اما اینجوری خودمو قانع میکردم ک شهین یه زنه بالغه و عاقل تصمیم زندگیشو خودش میگیره و ب علاوه ی همه ی اینا من هیچ وقت ب شاهین خیانت نکردم و هیچ وقتم فکر بدی نکردم و اکه قراره اتفاقی بیافته این مادرشه ک شروع کننده خواهد بود تو همین احوالات بودم ک شهینو از دور دیدم بازم با چادر بود اما وایییی ک وقتی نشست تو ماشین سرم گیج رفت ارایششو یکم غلیظ تر کرده بود مانتو پوشیده بود و چادرشو تا کردو صندلی عقب ماشین گذاشت بارزترین ویژگی صورتش چشم و ابرو و لباش بود چشمای درشت و مشکی و ابرویی کشیده شده ک ب صورت سفیدش خیییلی میومد رنگ رژ لبش هم قهوه ای بود و از زمانی ک یادمه موهاشو بروند میکرد اما هیچ وقت تو محل ندیدیم ک بد بگرده و همیشه پوشیده بود من ک توی بوی شیرین و خوب عطرش در کنار بوی شهوتی ک از جمعمون میومد گم شده بودم و نمیتونستم سر هیچ حرفیو باز کنم و اون داشت از اتفاقات روزانش برام میگفت و من حواسم کلا تو زیباییش گم شده بود هی میگفت تو الان باید با دوس دخترت باشی ن با یه زن ۳۹ساله ک همسن مادرته و من میگفتم والا دخترای جوون باید بیان جلوی شما خم شنو احترام بزارن ب این همه خوشگلی و خوشتیپی _شایان از اینکه با یه زن سن بالا داری میری سینما خجالت نمیکشی یا مثلا روت میشه این چ حرفیه بخدا همسن و سالای من از خداشونه جفتمونم خجالت میکشیدیم از این که اینجور رابطه ای یهووو بینمون شکل گرفته ولی خب خیییلیم خوشحال بودیم علی الخصوص من ک تو کونم عروسی بود بالاخره رسیدیم سینما شهین باز چادرشو برداشتو و رفتیم یجایی نشستیم ک خلوت خلوت بود غروب وسط هفته معمولا سینما خلوته خلوته دیگه روم تو روش باز شده بودو ب هر بهونه ای خودمو میمالیدم بهش دستمو مینداختم دور گردنشو هر از گاهی رو سینش از گوشیم هر چیز خنده داری بود نشونش میدادم و خیلی داشت بهمون خوش میگذشت و اروم اروم چیزاییرو تو گوشیم نشون میدادم ک سکسی و خنده دار بودن و سرمو میزاشتم روشونش یا دستمو رو رونش هر از چندیم اینور اونورو نگاه میکردمو امار میگرفتم ک بگا نرم چن ثانیه ای بینمون سکوت ایجاد شدو و شهین داشت ب مرده ی سینما نگا میکرد و من دستم از پشت گردنش بدون هیچ حرکتی رو سینش بود و یهو دستمو فشار دادمو شرو کردم ب بازی کردن هیچی نمیگفت و اصلا نگام نمیکرد و من هم سرم تو کار خودم بود و سعی میکردم اروم اروم دستمو ببرم تو مانتوش ک زیر چادرش بود و چادرشو طوری رو خودش انداخته بود ک کسی متوجه کارمون نشه با کمکی ک بهم کرد دکمش باز شدو دستم رفت روی لباسی ک پوشیده بود و مشخص بود خیلی نازکه گرمی سینشو با دستام حس میکردم کیرم سفت شده بودو زیر تنگی شلوار جینم ب فشار دراومده بود دستشو گذاشته بود روی دستمو من همچنان داشتم سینه هاشو میمالیدم دوس داشتم دربیاره بخورمش ولی خب خیلی خطرناک بود اون یکی دستشو برداشتمو گذاشتم رو کیرم و بعد چن ثانیه اونم شرو کرد ب بازی کردن با کیرم دستمو از رو سینش برداشتمو گذاشتم رو رونش و از پایین تا بالا دست میکشیدم دکمه ی پایین مانتوشو باز کردمو خیییلی ب سختی لباساشو دادم بالا و میخاسم بکنم تو شلوارش ک یکم ممانعت کرد ولی چ حرارتی داشت شکمش وقتی دستم لمسش میکرد ب هزار زور و زحمت و ترس این ک کسی نبینه بالاخره دستمو کردم تو شلوارش کش شلوارش خیلی تنگ بود و چون بغل هم نشسته بودیم زیاد راحت نبودم ولی هر طور شد دست چپمو گذاشتم رو کسشو شرو کردم ب ور رفتن قیافش خیلی عوض شده بود و خیییییلی سکسی چشاشو نمیتونست باز نگه داره و انگشتم خیس اب کسش شده بود نفساش نامنظم بود و من انگشت وسطمو تا ته میکردم تو کسش اینم از اینور با کیرم از رو شلوار داشت ور میرفت انقد این کار داشت بهم حال میداد ک فرصت نکردم کیرمو دربیارم تا بگیرتش دستش و یهووو همه جا برام سیاه تر از تاریکی سینما شدو آبم تا اعماق وجودم سرازیر شد خب تا اینجای کار و با دقت وحوصله براتون نوشتم و دوس دارم ادامه ی ماجرامونو بنویسم و البته اگر خوشتون اومده باشه و نظر بدید ادامه نوشته

Date: August 24, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *