سلام من دنیا هستم 16 سالمه داستان من برمیگرده دو سال پیش اول گفته باشم که اولین باره این سایت رو دیدم دوستم عضوه اون از ماجرا خبر داره بهم پیشنهاد کرد که اون ماجرا رو بنویسم همش مثل فیلم جلو چشممه این ماجرا کاملا واقعیه شاید عجیب بیاد ولی اتفاق افتاده لطفا توهین نکنید من یه دختر دبیرستانی قدم 168 کمی تو پر و تپلی سینم کوچیکه ولی در عوض رون و باسنم درشته پوستم هم سفیده کونم طوریه که از رو مانتو هم میشه تشخیص داد که اندازش چقدره خیلی از این موضوع رنج میبردم آخه چندبار تو خیابون انگشت کردن متاسفانه نفهمیدم کی بودن ولی یه بار توی مترو زیرزمینی خیلی شلوغ بود یه پسره حدودا ساله از بین امام خمینی تا طرشت بهم چسبونده بود رونمو دست میکشید منه احمق هم جیکم درنیومد این چیزا باعث شد تا به فکر لاغر کردن بیوفتم وقتی خالم فهمید که میخوام لاغر کنم گفت خب چرا نمیری تو باشگاه اردشیر اردشیر شوهرخالمه 38 ساله خودش صاحب باشگاهه هیکلی نیست فقط تمرین میده قدش 180 الی 185 موهای فرفری یه ریش پرفوسوری هم میزاره کل بدنش هم مو داره گفتم نمیدونم چی بگم خالم گفت باهاش صحبت میکنم که یه کارت عضویت برات صادر کنه صبح تا ظهر هم بانوانه گذشت تا اینکه کارتو گرفتم و رفتم حدود یه ماه بود که میرفتم میدویدم 4 کیلو کم کردم البته برنامه غذایی هم داشتم رونو باسنم تغییری نکرد به خالم گفتم که ابعادم تغییری نکرده خالم گفت عزیزم من که سر در نمیارم به اردشیر زنگ زد اونم گفت جمعه ساعت 2 بعداز ظهر بیاد تا بهش بگم چکار کنه جمعه شد رفتم دیدم در بستست در زدم اردشیر درو باز کرد رفتم تو دیدم فقط خودش تو باشگاهه گفت دخترم برو لباساتو عوض کن و لباس تمرینتو بپوش بیا لباسام یه تاپ بود و یه شلوارک استرج سفید روم نمیشد برم پیشش آخه لباسام ناجور بود حالا خوب بود شرتم هم سفید بود تابلو نمیشد کونم قلمبه شده بود رونام هم گوشتی انگار نه انگار لباس تنمه خلاصه اومدم پیشش برگشت یه نگاه پر معنی بهم انداخت رفت نشست رو صندلی گفت چرخ بزن بشین پاشو و داشتم از خجالت آب میشدم یه متر برداشت اومد جلو دست انداخت دور کمرو گرفت نشست زمین دور باسنو اندازه گرفت وای خدا داشتم آب میشدم اردشیری که تا به حال منو بدون روسری ندیده بود حالا با چه وضعی جلوش بودم دور رونم هم اندازه گرفت و نوشت منو برگردوند پشتم بهش بود چنگ انداخت به لپ کونم گفت بیشترش چربیه میخوای فرم بدی منم که از خجالتو تپش قلب غرق عرق بودم گفتم آره آقا اردشیر کثافت خوب بلد بود چکار کنه گفت چندتا راه واسه لاغر کردن وجود داره یکیش ژل چربی سوزه خیلی هم تأثیر داره گفتم باشه آقا اردشیر میبرم میدم خاله بماله گفت باشه فردا صبح بیا خونمون خالت بماله سریع لباسمو عوض کردم زدم بیرون یه حس عجیبی داشتم صبح روز بعد رفتم ذر خونه خالم زنگ زدم در باز شد رفتم تو دیدم فقط اردشیر خونست گفتم سلام عمو خاله هست که ژل بزنه برام گفت نه نیست بیا خودم میزنم گفتم نه آقا اردشیر زحمت میشه گفت چه زحمتی دستمو گرفت برد سمته اتاق از استرس داشتم سکته میکردم گفت برو تو اتاق لباساتو درار فقط با زیر پوش باش زبونم بند اومده بود نمیدونستم چی بگم درو بست رفت من فقط از خجالت داشتم میمردم اصلا فکر سکس نبودم اصلا هم فکر نمیکردم که بخواد منو بکنه امان از دست کم رویی مثل یه دختر خوب لباسامو دراوردم با شرت و کرست نشستم رو تخت در باز شد اومد تو یه شلوارک پاش بود با یه تی شرت مشکی تا منو دید برغو تو چشاش دیدم یه پارچه پهن کرد رو تخت بهم گفت که برم رو پارچه دمر دراز بکشم دراز کشیدم بی اختیار سرمو رو بالش گذاشتم چشامو بستم از کمرم شروع کرد به ژل زدن وووویییییی یخ بود ولی دستاش گرم بود بعداز چند دقیقه جوری داغ میشدم که نگو ژلش آتیش بود ده دقیقه مالید اولین بار بود که با یه مرد تنها میشدم دست آورد بند کرستمو باز کرد جوری میمالید حشری شده بودم ولی اصلا دلم نمیخواست با آقا اردشیر سکس کنم نیم ساعت گذشت بهم گفت باسنتو بالا بده دادم بالا دیدم شرتمو کشید پایین از جام پریدم گفتم آقا اردشیر با لحن تند گفت چته باسنتو باید ژل بزنم شرتتو که نمیخوای لاغر کنی راستش ترسیدم گفتم آقا اردشیر زشته به خدا اگه الان خاله سر برسه چه فکری میکنه گفت نترس خالت نمیاد شرتمو کشید پایین سریع دمر خوابیدم که کسم معلوم نشه لخت مادرزاد شده بودم شروع کرد به ماساژ رونم جوری میمالید که مغزم تیر میکشید راستشو بخواید حال میداد بعد از رون دودستی شروع کرد به ژل زدن هی خودمو سفت میکردم که کسمو نبینه آخر گفت چرا سفت میکنی کفتم آخه گفت یه نگاه حلاله نمیدونم چرا هرچی میگفت گوش میکردم شل کردم به خودم گفتم بیخیال بزار ببینه چیزی نمیشه که هی دستشو لای کونم میکشید بهم گفت یه سوال بپرسم ج میدی گفتم بپرس گفت دوست پسر داری با مکث گفتم نه دیگه چیزی نگفت دو دستی لای کونمو باز کرد خوابید روم شوکه شدم یه چیز کلفت و داغ لای کونم بود دهنمو گرفت زیر گوشم گفت الکی جیغ نزن بیا بهت حال بدم خودم دیدم که یه ربعه کست خیسه راه فرار نداشتم همچین بدم هم نمیومد دهنمو ول کرد نمیدونستم چی بگم وزنش سنگین بود زیرش اسیر شده بودم گفتم مردم بلند شو بلند شد چشمم به کیرش افتاد متوسط بود ولی کلفت و قرمز گرفتم تو مشتم واایییی حال میداد یکم براش جلق زدم اونم کسمو میمالید گفت بار اولته گفتم آره حال عجیبی داشتم نفسم تند شده بود اردشیر هم با یه دست کسمو میالید یکی هم سینمو چنگ میزد ازم لب میگرفت حالم بد شد صدای آه آهم بلند شد یهو رفتم تو آسمون ولو شدم رو تخت خییییییییییییییییییییییییییییییییییلی حال داد منو برگردوند یه بالش گذاشت زیرم کونم رفت بالا هنوز حالم جا نیومده بود که احساس کردم سوراخ کونم میسوزه کیرشو میزون کرد فشار داد آخخخخخخخخ که مردم کیرش تو نمیرفت چنان فشاز داد که وارد شدن کلاهکشو حس کردم جیغم رفت آسمون روم دراز کشید دهنمو گرفت گفت تحمل کن لامصب از بس کونم چرب بود لیز میخورد فرو میرفت خودمو سفت کردم و دستو پا میزدم بدجور گریه میکردم هفت هشتا چک زد به کونم شل کردم هی سر میداد تا اینکه کل کیرش رفت انگار دارم از کون نصف میشم شروع کرد به ععقب جلو کردن چشام سیاهی میرفت مدام با دست راستش چک میزد به لپ کونم بدجور درد داشتم سرعتشو بیشتر کرد دردش کمتر شده بود گریه میکردم ولی جیغ نمیزدم یه یه ربع تلمبه زد التماسش کردم که بس کنه ولی نکرد عضلاتم شل شده بود یهو سرعتشو چند برابر کرد صدای نفس زدنش با صدای شلق شلوق کل محیط رو پر کرده بود گفتم آییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی تو رو خدا یواشتر پاره شدم بدجور عرق کرده بودیم جنون گرفته بود میگفت جججججججون چه کون تنگیییییییییییییییییییی واااااااااااااااااااااااااااااااااای سرمو به تشک فشار میدادم داد میزدم و گریه میکردم وقتی داد میزدم میگفتم آیییییییییییییییییییییییییی مامان مردم آخخخخخخخخخخخخ اردشیر میخندید یهو دیدم کونم آتیش گرفت آبشو با فشار ریخت تو کونم کیرشو دراورد پاشد گفتم خیلی کثافتی حیوون دستمو به سوراخم زدم دیدم یکم خون قاطی آب منی اردشیر از کونم بیرون میاد بدجور سوزش کون داشتم گفت پاشو لباستو بپوش برو گفتم ایشالله بمیری نه به حال اولت نه به ضدحال آخرت پاشدم لباسمو پوشیدم رفتم خونه دیگه هم باشگاه نرفتم از اون روز میخواد بازم بکنه ولی من حواسم هست که دیگه باهاش تنها نشم چند بار اذیت کرده مثل انگشت تیکه ولی محلش نمیزارم کاش مثل آدم میکرد تا اولین سکسم شیرین باشه خوبی و بدیشو ببخشید اولین بارم بود و هر چی یادم بود رو نوشتم است نوشته
0 views
Date: September 24, 2018