شیدا زن همسایه

0 views
0%

با سلام من ف ر ز ا د 25 ساله مدتی هست که دوست داشتم این خاطره شیرین رو بنویسم ولی امشب حسش امد حدود دو سال پیش خونمون رو عوض کردیم وقتی که امدیم تو خونه جدید یه خانواده هم دو روز بعد از ما آمدن که البته ماله شهر ما نبودن یه اقایه 35ساله و یه خانم قد بلند و خوش پوش 32 ساله از اون سبک زنایی که ادم از دیدنشون سیر نمیشه البته من اد هیضی نیستم ولی هر زنی ارزشه یه نگاه رو داره تا اینکه حدود یک ماهی گذشت یه روز صبح وقتی از خواب بیدار شدم صدایه یه زنه غریبه رو شنیدم که داره با مادرم حرف میزنه رفتم تو آشپزخانه دیدم شیدا خانم زن همسایه پیشه مادرمه تابستون بود و هوا گرم داشت به مادرم میگفت که کولر جواب خنک کردن ساختمونشون رو نمیده و دنبال کولر دو تیکه میگردن مادرم از من خواست که به دوستم زنگ بزنم و قیمت بگیرم خلاصه این مثله باعث آشنایی من و شیدا شد دو روز بعد من برای نصب کولر یه نصاب بردم و موندم که کمک کنم وقتی نصاب داشت کارش رو میکردم سعید مرد همسایه ازمن خواست برم پایین و آب بیارم منم رفتم وقتی که رفتم پایین دیدم شیدا بدون روسری تو راهرو نشسته یه حاله عجیبی شدم انگار حالمو فهمید بهش گفتم یه پارچ آب داد و من رفتم من همیشه رو بالکن خونه سیگار میکشیدم تا یه روز شیدا من رو دید سعید صبح ها تا هشت شب تو شرکتی که 20 کیلومتر با شهر فاصله داشت کار میکرد بعد از اون روز من از خونه زدم بیرون و وقتی که برگشتم خواستم موتور رو ببرم داخل که شیدا من رو صدا زد و بهم گفت که مشکلی تو خونه داره من خوشحالیم رو نشون ندادم رفتم و دیدم که تو خونه گرمه خلاصه مشکل حل شد و من دنبال راه حلی برای بیشتر موندن موفق شدم بهم گفت سیگار میکشی گفتم که اره ولی دزدکی گفت که منم بعضی اوقات میکشم گفتم که من باهام هست اگه دوست داشته باشی با هم دیگه روشن کردیم و من بهش گفتم که بهتره شماره تماس من رو داشته باشی که اگه کمکی چیزی بود و اقا سعید نبود انجام بدم براتون بعد تعارفات معمول انجام شد حدود یه هفته لنج ما ا ز دوبی برزگشت و ما یه مقدار بار پوشاک زنونه و آرایشی داشتیم که من براش گذاشتم خواستم بدم مادرم ببره ولی گفتم شک میکنه خودم بردم وقتی که دم در بودم خواست برم داخل رفتم و تعارف کرد برم تو خونه حدود یه دو ساعتی اونجا بدوم کلی حرف زدیم و اشنا شدیم اولش حس میکردم مویه دماغشم یه احساس بدی داشتم اما شب این احساس تمام شد خونه که بودم بهم زنگ زد بهم گفت میتونم کاری براش انجام بدم منم قبول کردم و این باعث رابطه گرمتری شد تا اینکه دیدم داره سریال مورد علاقه من رو نگاه میکنه من گفتم این قسمتش رو دیدم روزه دوشنبه گفت اگه میشه این دوشنبه برام بیارش دهنم سرویس شد تا ش د دوشنبه صبح استرس تمام وجودمو گرفته بود ساعت 12 زنگ زد بهم گفت که سعید رفته مرکز استان و قراره فردا بعدظهر مادرش بیاد اگه دوستداری سریال رو بیار امشب باهم نگاه کنیم وااای از خوشحالی داشتم میترکیدم بعد ظهر رفتم پیش یکی از دوستام و یه مقدار شیره تریاک ازش گرفتم و مقداری حله حوله گرفتم به مادرم گفتم میرم جایی قرار بود ساعت 8شب برم اولش ترس داشتم منفی نباشه ولی اصلش اینه شیره رو زدم بالا بهش زنگ زدم و رفتم وقتی که دیدمش یه تاپ خاکستری استین حلقه ای تنش بود که بند کرستش رو شونه هاش معلوم بود با سینه هایه متوسط که معلوم بود سفت هستن از سایز چیزی نمیدونم یه دامن مشکی که باسنش کاملا توش معلوم بود در حالی که ارایشی به چهره نداشت ولی به دل مینشست شربت اورد باهام شروع به دیدن سریال کردیم سریال یه صحنه های سکسی هم داشت ولی نه زیاد حدود ساعت ده بود که گفت باید شام آماده کنم من حسابی فازم بالا رفته بود گفتم نه من میرم گفت که کجا ما تازه میتونیم حرف بزنیم رفتیم تو آشپزخونه دلم میخواست از پشت بگیرمش ولی از عکسلعملش میترسیدم یکم که حرف زدیم فهمیدم بدش نمیاد قبلا مخ زده بودم ولی این از همه سختر بود تازه کلی از من سنش بود بهش گفتم که چقد از اقا سعید خوشت میاد گفت بهتره حرف انو نزنیم اگه میخوای بمونی گفتم بلکه که میخوام خیلی چیزا هست که میخوام گ مثله چی رفتم پشتش از گردن بوسیدمش گفتم این یکیش برگشتش و کلی لب گرفتیم فکرشم نمیکردم به این آسونی باشه نشستم و شروع کردم از رو دامنش به بوسیدن باسنش بویه یه زن واقعی رو مداد رفت طرف اتاق خواب من رفتم پشت سرش عکس خودش و شوهرش رو خوابوند و رو تخت دراز کشید خواست لباسش رو در بیاره که نذاشتم از رو لباس کلی بدن و سینه هاشو خوردم وقتی تاپش رو در اوردم یه کرست سیاه وا طرح گلدار قرمز تنش بود که بیشتر منو حشری کرد اونو باز کردم سینه های درشت نوک پستوناش اندازه یه بند انگشت بود کلی گازشون گرفتم بعد دامنش رو در اوردم شرتش رو کشیدم پایین نتونستم جلو خودمو بگیرم و کس خوشکلش رو نبوسم وقتی اینکارو کردم تعجب کردم ولی من شروع کردم به خوردنش چون واقعا تمیز بود انقدر ادامه دادم که جیغش زد بالا گفت بهتره بکنش تو منم گفتم اول ساک بزن گفت ابت میاد من که مطمعن بودم گفتم نه تو اینکارو کن وقتی که کیرمو گذاشت تو دهن جوری با زبونش بازی میکرد که کلی بدنم مورمور میشد گفت دیگه طاقت ندارم کیر میخوام منم کردمش تو یه حرارت عجبی داشت که گرمای دلپذیر روش خوابیدم و شروع کردم به تلمبه زدن دو یه پوزیشین عوض کردیم گفت چرا ابت نمیاد ندیدم قرص بخوری نگو که خودت اینجوری هستی گفتم نه یه دارو گیاهی قبل از امدنم خوردم حدود 70 دقیقه سکسمون ادمه داشت که من ابم نمیومد ولی عصبی شده بودم و اون خوشش امده بود با جیغش حالم میکرم انرژیم رو بیشتر میکرد دست اخر گفت کار خودمه با ساک زدن و دستش ابم اورد هر دو بی حال تو بغل هم خوابیدیم ساعت 2 شام خوردیم و دوباره خوابیدیم فردا ساعت 12 منو بیدار کرد گفت بهتره بری الانه که مادر شوهرم بیاد الان حدود 2ساله باهم رابطه داریم تو این مدت حتی شوهرش که پسر عموشه فهمیده ولی باعث جدای ما نشده مادرم اونو مقصر میدونه که من زن نگرفتم ولی نمیتونم ازش جدا بشم دخترهایه زیادی رو تور کرده و ما باهم سکس سه نفری داشتیم امیدوارم شما هم همچین غنچه ای رو تو زندگیتون ملاقات کنین من که عاشقشم در ضمن اگه به شوهرش خیانت کردم ولی هیچ وقت به من خیانت نکرده نوشته

Date: March 11, 2020

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *