شیما سبزه کمرباریک

0 views
0%

یکی از سکس هایی که داشتم سکسم با یه دختره سبزه و کمر باریک به اسم شیما بود یه چند سالی میشد که باهم آشنا شده بودیم و هر دوتامون یه جورایی خوشیمون میومد که با هم باشیم البته اون موقع فکر سکس باهاش رو نداشتم ولی خوب بماند یکی از فراموش نشدنی ها شده برام یه روز که داشتم از سمت خونشون رد میشدم پیش خودم گفتم که بزار یه سری هم به علی بزنم علی دوستم بود و پدر مادرش از دوستان خانوادگی ما محسوب میشدن اسم خودمم محمد هستش و همین شد که رفتم زنگ خونشونو زدم و شیما جون جواب داد گفتم علی خونست صداش کن بیاد یه دوری با هم بزنیم که از قضا علی طبق معمول رفته بود ول گردی داشتم خدافظی میکردم که شیما جون گفت وایسا محمد آقا مامانم کارت داره گفتم که چه کار داره گفت نمیدونم منم گفتم باشه و رفتم داخل خونه که مامان علی صدام زد که برم تو اتاقشون یه جعبه که توش وسایل سنگنیه از بالای کمد براشون بیارم پایین منم رفتم کار مورد نظر انجام دادم ولی وقتی که داشتم مرفتم دیدم جون شیما جلوم با یه شربت وایستاده اینم بگم که این جیگر من همیشه بدون روسری بود و چادر جلوی من شربتم خوردمو با یه چشمک ازش تشکر کردم و چون دستام کمی کثیف شده بود رفتم تو آشپز خونه که نزدیکم بود دستمو بشورم همون موقع شیما هم اومد تو آشپز خونه همیکنه میخواستم از کنارش رد بشم چون مسیرم باریک شده بود تنامون بهم خورد همون موقع هور ری دلم ریخت اخه دستم بی هوا خورد به کون شیما جون عجب کونی بود همین که از تو اشپز خونه اومدم بیرون مامان شیما گفت محمد جون یه چند لحظه وایسا از تو انباری چنتا وسیله هستش که میخوام بزارم بالای کمد منو میگی همونجا یه کیر خر فرستادم تو کون علی اخه لامصب کونی چرا خونه نیستی اینا کار تو ه لنتی نه من عجب کاری کردم اومدم دنبالش شیما هم که داشت از خنده میترکید خوب چه میشه کرد همین که مامانش رفتم انباری رفتم به شیما گفتم ها چیه میخندی یکی زدم در کونش از هرسم یه دفه دیدم صدای مامان شیما اومد که شیما من رفتم خونه عسل خانوم که بچش منم نفهمیدم چی گفت فقط همینو فهمیدم که رفت حالا من موندمو شیما جون تو همون لحظه یاد کونش افتادم پیش خودم گفتم که چی میشد با شیما سکس داشته باشم که شیما اومد جلوم وایستاد و بهم گفت میخوای برات شربت بیارم منو میگی میگی همین طور زلزدم بهش گفتم تو خودت شربتی و رفتم بغلش کردم نمیدونم چی شد وقتی به خودم اومدم دیدم جون افتادم رو شیماو از رو شلوار دارم تلمبه میزنم اولش کمکی خجالت کشدم ولی دیدم شیما چیزی بهم نگفته منم ادامه دادم جون یه دختر سبزه زیرت باشه با مو های فرفری و سینه های تازه ور اومده جون چه حالی میده وقتی که خالی شدم از روش بلند شدم و گفتم ببخشید نمیدونم چه کار میکردم شیما وقتی شنید این حرفو زد زیر خند و گفت تو نمیددددددددونی اره جون عمت شلوارشو نگاه خیس شده منو میگی حل وای من دیدم یه لک گنده رو شلوارم افتاده همونجا سریع زدم به چاک جاده وقتی رسدم خونه سریع رفتم تو حموم دیدم وای چه ابی ازم اومده بیرون پیش خودم گفتم اخه لامصب از رو شلوار کردی از تو کسش میکردی سیل راه میافتاد خودم شستمو اومدم بیرون از حموم ولی از فکر شیما نه تا اخرشب همش به فکر شیما بودم جون عجب هیکلی داره چی میشد لخت میدیدمش با همین فکر خوابم برد و همین طور روزایی که میومدنو میرفتن تا اون روز که منتظرش بودم رسید صبح همون روز علی رو دیدم و کلی باهم خوش بودیم که یهو باباشو صدامون زد و به علی گفت زود سواره ماشین شه که دارن میرن خونه عموش برای کمک چون عموش داشت از سوریه بر میگشت و انگار قرار شده بود ما هم به اونجا بریم و وقتی که شیما جونم از دبیرستان برمیگرده اونم با خودمون ببریم وقتی که اینو شنیدیم فهمیدم اون روزی رو که منتظرش بودم فرا رسیده سریع رفتم خونه که مطمئن شدم که درست شنیدم درست بود درست به همین خاطر سریع رفتم یه دوش دامادی گرفتمو به سر و وضعم رسیدمو جاهای مخصوص هم ادکلن زدم روی زیپ شلوارم روی دکمه های سینم و کنار گوشام هرکجا سرشو گذاشت حالشو ببره دیگه دمدمای برگشتن شیما جون از دبیرستان بود وقتو جوری تنظیم کردم که همون موقع که میاد خونه منم اونجا باشم وقتی که شیما داشتم شق میکردم جون لامصب چه قری میداد میومد اومد جلو سلام و احوال پرسی بهم گفت که چند لحظه صبر کنم که کارم داره منم وایستادم که با دوستاش خدافظی کنه همینه اومد پیشم بهم گفت که مامنش زنگ زده قرار شده چندتا وسیله است که اونارو باید ببریم خونه ما که بعد از اونجا بریم خونه عموش منم از خدا خواسته گفتم خوب شد پس همو دیدیم و باهم رفتیم تو خونه شیما گقتم محمد اقا تا شما یه استراحت کنی منم لباسمو عوض میکنم زود بریم منو میگی حالا عجله ای نیست تا شما امادشی منم نشستم همینو گفتم موندم چطور دوباره بخوابونمش صبر کردم ببنم چطور میشه اخه دوست نداشتم مثل وحشیا بکنمش ولی کیرم هی میگفت بوی کوس میاد من کوس میخوام منم هی میزدم رو سره شقش تا یهو شیما جلوم اومدو گفت لباسم خوبه سرمو که بالا اوردم جون شیما با یه دامن کوتاه و یه لباس نیم تنه جلوم وایستاده جون گفتم چی شدی شیما محشر شدی گفت اره بزار یکمی هم آرایش کنم بعد بگو ولی وقتی که حواسش به شلوارم رفت گفت شلوارت چرا این طوری شده یهو که نگاه کردم اوف کیرم داشت شلوارمو جر میداد همچین راست کرده بودم که نگو رفتم جلوش دستامو گذاشتم رو بازو هاشو گفتم ببین شما اینم فهمیده که چقدر نازی بخاطر همینه که این طوری شده اینو گفتم و یه بوس از لپاش کردم وقتی که بوسش کردم احساس کردم یه داره داغ میشه بغلش کردم و گفتم شیما همیشه دوست داشتم بغلت کنم و ببوسمت اونم گفت محمد دوست داشتم باهم باشیم همیشه همین گفت شروع کردیم از هم دیگه لب گرفتن وای چه لبای چه مزه ای داشتم دیگه بیهوش میشدم انقد که خوش مزه بود لباش همین طور که لب میگرفتیم زبونامونم بهم میزدیم که ان کار بیشتر حشریمون میکرد شیما بجور داغ شده بود حرارت تنش تن منو هم داغ کرده بود بردمش رو کانپه شروع کردم با سینه هاش بازی کردن همین طور که داشتم سینه هاشو میمالوندم دارزش کردم بعد دیدم اینطور جامون رو کاناپه نمیشه بلندش کردم بردمش تو اتاق خواب همین که رو تخت دراز کشیدیم شروع کردم به در اوردن لباساش جون چه سینه های نازی داشت البته چندان بزرگ نبود ولی سفت و شق شده بود سینه هاش وقتی که سوتنشم در اوردم تونستم طمع سینه هاشم بچشم چون چه عطر بوی داشت سینهاش همینطور که با سینه هاش ور میرفتم دامنشو بادست دیگم کشیدم پایین جون از شورت خبری نبود عجب کوسی داشت وای حلاکش شدم دستمو که روش گذاشتم شیما یه آهی کشید و گفت فقط دستتو روش بزار انگشت نکنی توش گفتم باشه هواسم هست همین طور که با دستم کوشو میمالوندم احساس کردم دستم داره میسوزه خیلی داغ شده بود گفتم بخاطر همینه نمیخوای انگشتمو بکنم توش گفت اره انگشتت میسوزه همینو گفتو دوباره شروع به لب گرفتن کردیم که یهو محکم بغلم کرد ودستم که رو کسش بود خیس شد فهمیدم که ارضا شده چند دقیقه ای بغلش کردم و گفت حالا نوبت منه شروع کرد لباسمو در اورد بعد شلوارمو همین که شلوارو کشید پایین شورتم همزمان کشید پایین وای باورم هنوز نمیشد که دارم جلوی شیما لخت میشم همین که کیرم اوفتاد بیرون حسابی برای خودش شق شده بود دوست داشتم میتونستم بکنم تو کوسش ولی حیف که دختر بود نمیشد ولی هنوز دو راه دیگه برام باقی مونده بود خوب بماند دیدم شیما دستشو گذاشته رو کیرم دراه باهاش بازی میکنه گفتم دوست داری بخوریش گفت اخه گفتم که حالا یه مزه ای کن ببین چه طعمیه همین که لبلشو گذاشت رو سرش داشتم دیونه میشدم جون نخورده چه حالی میده همین طور که مزه مزه میکرد شروع کرد به ساک زدن جون چه خوب ساک میزد البته اینش بماند که گاه گداری هم گاز میگرفت هم خسته میشد دهنش ولی تو عمرم تا بحال این طور کسی برام نخورده بود جوری میک میزد که انگار داشت وجودمو میک میزد وای یه چند دقیقه ای داشت برام ساک میزد دیگه نتونستم تحمل کنم همونطور سریع کشیدم بیرون نزاشتم تو دهنش خالی بشه ولی هرچی اب تو کمر بود با فشار ریخت رو سینه هاش دیگه از کمر افتاده بودم خالی خالی شده بود چشمام از هم وا نمیشد درسته که کارای زیادی برای هم انجام ندادیم ولی برای اولین سکسمون کلی حال کرده بودیم همینطور تو بغل هم خوابیده بودیم که تلفن زنگ زد تازه فهمیدیم که وای باید سریع بریم خونه ما که دسته جمعی خونه عموی شیما دعوتیم از اون موقع به بعد چتد باری هم با هم حال کردیم ولی نشد که بشه بتونم یه سکس تمام با شیما جونم داشته باشم یعنی بتونم از کوس باهاش حال کنم نوشته

Date: October 19, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *