سه دیقه مونده دیگه داریم به اخر خط میرسیم دوست داری چیزی بگی وقتی یه لوله تفنگو بزارن دهنت فقط میتونی حروفات مصوت رو ادا کنی نمیتونم به چیزی فک کنم داره هیجان انگیز میشه چند لحظه به چیز کشنده ای که تو دست هامون بود فکر نکردم فراموشش کردم یه ضرب المثل قدیمی هست که میگه همیشه کسیو که دوست داری ازار میدی خب همیشه نقریبا اینطوری میشه ما الان رو صندلی جلو نشسته ایم و داریم نمایش تخریب ساختمونا رو نگاه میکنیم افراد پروزه خراب کاری دور تا دور ساختمون اصلی رو بمب گزاری کردن اونا میتونن در عرض چند ثانیه چاشنی رو بکشن و ساختمون رو منفجر کنن اینطوری ساختمونا به لاشه ای سنگی در حال سوختن تبدیل میشن من اینارو میدونم چون هامون اینارو میدونه دو دقیقه نیم من دارم به تمام کار های که باهم انجام دادیم فک میکنیم ناگهان این موضوع تفنگ و بمب و تحولات زندگی من برمیگرده به دختری به نام هدیه زوار سعید سینه های مثل سینه های یه هرزه داشت اینجا انجمن حمایت از کسانی که قبلا سرطان بیضه داشتن این گنده جلوم وایستاده داره احساساتشو بیرون میزنه سعیده ما هنوز مرد هستیم حالت گریه اره هستیم مرد چیزیه که ما هستیم سعید داشت گریه میکرد هشت ماه قبل هورمون درمانی شد به خاطر همین سینه هاش بزرگ شده بودن خب سطح تسترون بدنش بالا رفته بود و ترشحات استروژن زیاد شده بود حالا من افتاده بودم وسط سینه های عرق کرده سعید خب حالا تو گریه کن صبر کنید برگردیم عقب از جلوتر شروع کنیم شیش ماه بود که خوابم نمی گرفت نمی تونستم بخابم راستش وقتی بی خوابی میگیری هیچی برات واقعیت نداره انگار از همه چی یه کپی زدن وقتی سعی میکنی تو فضای بیکران خودت بی تابی کنی اون وقت که می فهمی اسم برند ها چقد اهمیت داره مثلا اسمان درخشان ای بی او یا کهکشان مایکروسافت یا سیاره استار باکس باید این دفعه بری بیرون شهر چند تا شکایت هست که باید رسیدگی بشه اینم بلیط پرواز چون بهم قول دادی که ترفیع میدی حالا ازم میخای اون گزارش هارو به تعویق بندازم اینم جزو کارای توعه اگه مشکی پیش اومد بهم زنگ بزن رعیس کراوت گلدارش رو زده بود اون خیلی فعال بود منم باید خردفرمایش اونو انجام میدادم منم مثل ادم های دیگه قربانی بودم هروقت یه چیز درست حسابی و قشنگ میدیدم باید اونو میخریدم دوچرخه هاواترکی لامپ های که به محیط زیست اسیب نمی رسوندن مبل های کرمی رنگ دودی تو از بی خوابی نمیمری از حمله خواب چی وقتی نشستم چرت میزنم تو جاهای عجیبی از خواب بیدار میشم و نمیدونم چطوری سر از اونجا در اوردم تو باید شاد باشی نمیتونی یه چیزی بهم بدی نه خواب تو باید طبیعی باشه یکم بیشتز ورزش کن اما دکتر من دارم درد میکشم میخوای بدونی درد چیه سه شنبه یه سری به انجمن بیمار های سرطان بیضه بزن خب اینطوری شد که من رفتم اونجا من همیشه دوتا پسر میخاستم با یه دختر ولی زنم دوتا دختر میخاست با یه پسر ما هیوقت باهم تفاهم نداشتیم لعنتی خب اون الان یه دختر به دنیا اورده یه دختر میدونین براش خوشحالم لیاقتشو داره همه ما از سخنرانی فرهاد ممنونیم که ما رو با غم خودش شریک کرد وقنی به اطراف نگاه میکنیم ادم های جسور و شجاعی رو میبینم و این به من قدرت میده ما به هم قدرت میدیم حالا ازتون درخواست میکنیم دو به دو بشید و همدیگرو بقل کنید اینجوری بود که با سعید اشنا شدم رفتم بقلش کردم و میون سینه های بزرگش گیر افتادم ما مرد هستیم حالت گریه اره مرد چیزیه که ما هستیم من قهرمان بدنسازی بودم حالا ورشکسته شدم دوتا بچه بزرگ دارم جواب تلفن هامو نمیدن وقتی ادم های غریبه اینجوری صافو ساده باهات حرف میزنن روحیه و قدرت میگیرم زود باش نمیخای گریه کنی با تمام اتفاقاتی که افتاد خودمو تو سینه بزرگش ول کردم رفتم یه جای تاریک عالی ساکت گریه کردم یه دل سیر به اونجا اعتیاد پیدا کرده بودم من هیچی نمی گفتم اونا فک میکردن وضعیت من بدتره اونا سخت گریه میکردن منم سخت گریه میکردم من واقا در حال مرگ نبودم نه سرطانی داشتم نه انگلی من تو جای گرم و کوچیک بودم که دور اطرافش پر از حس زندگی بود هر روز عصر می مردم هر روز عصر دوباره متولد میشدم مثل رستاخیز سعید منو خیلی دوست داشت چون فک میکرد بیضه منم مثل خودش ورداشتن حالا دوباره من بودمو سینه های بزرگ سعید اماده گریه کردن این تعطیلات من بود تا اینکه اون دختر لامصب هدیه زوار سرو کلش پیدا شد این اتاق مال سرطانی هاست ادامه دارد نوشته
0 views
Date: April 4, 2019