سلام دوستان تو زندگیم خیلی سکس داشتم ولی اینو هیچوقت فراموش نمیکنم وجدانا تمامش واقعیته 35ساله هستم این داستان ماله 10ساله پیشه تابستان بود تو ماشین نشسته بودم از آیینه پاهای زنی را دیدم که صندل قرمز با شلوار مشکی پوشیده بود که در حال نزدیک شدن به من بود وقتی از کنارم رد شد شاید باورتون نشه ولی تا الان زن به اون زیبایی ندیده بودم خلاصه طاقت نیوردم و با ماشین افتادم دنبالش ولی اون اصلا بهم نگاه نمیکرد و محل نمیذاشت تا جلوی در خونشون دنبالش رفتم کاملا ناامید شده بودم که در خونرو باز کرد وقتی وارد خونه شد موقع بستن در زبون درازی کرد و درو بست ورفت من که کاملا نا امید شده بودم یک لحظه امیدوار شدم ولی کاری نمیتونستم بکنم چون اون رفته بود دم دمای غروب بود هوا رو به تاریکی میرفت صبر کردم ببینم کدوم واحد برقشون روشن میشه که از شانس خوب من واحد 1 طبقه اول برقش روشن شد مطمئن شدم خونشون همونجاست و در حال حاضر تنهاست چون اگر کسی خونه بود برقها روشن بود خلاصه رفتم زنگ خونشون زدم اونکه اصلا فکرشو نمیکرد که من باشم آیفون برداشت گفت بله گفتم حامد هستم همین که الان دنبالت بودم لطف کن با این شماره تماس بگیر کار خیلی واجبی دارم شمارمم که خیلی رند بود سریع گفتم و دوباره خواهش کردم حتما تماس بگیره خودم باورم نمیشد که چنین کاری کردم واحتمال خیلی کمی میدادم که زنگ بزنه خدا شاهده نیم ساعت نشد تماس گرفت اسمش راشین بود و خیلی خشک گفت این چه کاری بود که کردی من هم هرچی تو این چند سال خانم بازی یاد گرفته بودمو بکار گرفتم تا مخشو بزنم از این حرفا که من عاشقت شدمو دارم دیوونه میشمو سرتونو درد نیارم به هر کلکی بود مخشو زدم و ارتباط تلفنی ما شکل گرفت زنه بی نهایت ساده ای بود و تا اون لحظه با هیچ مردی جز شوهرش ارتباط نداشت اسمش راشین بود انقدر این زن زیبا بود که دیگه سکس یادم رفته بود وهمین که باهام حرف میزد بهش افتخار میکردم ضمنا به مرور زمان عاشق همدیگه شدیم جوری که روزانه 7 الی 8ساعت تلفنی حرف میزدیم یه روز ازش خواستم بیاد خونمون که از نزدیک با صحبت کنیم اونم چون بهم اعتماد داشت اومد رفتیم خونه خواهرم چون اونجا خالی بود کلیدشو از دامادمون گرفتم و رفتیم اونجا اولش وقتی رسیدیم کمی صحبت کردیم بعد همدیگرو بغل کردیم انقدر بغل این برای من لذت بخش وعاشقانه بود که برام اندازه هزارتا سکس ارزش داشت سرتونو درد نیارم کم کم لبامون بهم جفت شد ومن از خود بیخود شدم اومدم لباسشو در بیارم نذاشت گفت گناه داره خلاصه خدا منو ببخشه با هر کلکی بود مخشو زدم گفتم الان صیغه میخونم بعد 5هزار تومن کفاره گناهشو میدم بنده خدا از رو سادگیش فکر کرد راست میگم خلاصه به هر شکلی بود لختش کردم وای وای خدای من چی میدیدم یه بدن سفید قد 170 وزن 67 سینه هاش گرد نوک صورتی بدنش مثل ژله نرم بود خلاصه دست بکار شدم چون باور اول بود نمیشد ازش بخوام ساک بزنه اونم نذاشت کوسشو بخورم ولی از ساق پاهاش شروع کردم به بالا حدودا نیم ساعت من اینو لیس میزدم ولی دلم نمیومد دل بکنم و بکنمش خلاصه ازش خواستم شرتمو بکشه پایین اخه عاشق این کارم اونم با خجالت درآورد سرشو خیس کردم گذاشتم توش لحظه ای که رفت تو انگار تمامه دنیارو بهم دادن 3 الی 4دقیقه تلنبه زدم نمیتونستم خودمو نگه دارم درآوردم بیرون آبم پاشید رو بدنشو صورتشو یه قطرشم رفت تو چشمش بماند که چقدر چشمش اذیت شد سریع خودمون شستیم تموم شد این سکس اولمون بود وتماما حقیقت بود از سکس دوم ببعدمون دیگه هرکاری که فکرشو بکنید برای هم میکردم سوراخ کون همدیگرو میخوردیم من ابمو کامل تو دهنش خالی میکردم من میخوابیدم اون با کوسش میشست رو صورت من کوسشو میمالید به دهن من هرکاری که فکرشو بکنید تو 3 سال بعدش برای هم کردیم من شاید تا بحال با 300 الی200 نفر زنها و دخترهای مختلف وهمه آدم حسابی سکس داشتم ولی با این 3 سال رابطه داشتم هیچکس برای من مثل راشین نشد همیشه دوسش دارم اگر دوست داشتید بفرمایید تا سکسهای بعدیمون براتون تعریف کنم راشین جانم اگر خودتم یروز این داستانو خوندی حتما بامن تماس بگیر عاشقتم نوشته بی معرفت
0 views
Date: July 8, 2019